کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

اراده معطوف به مقابله با سرکوب

13:02 - 16 شهریور 1397

-تغییر رویکرد از مقاومت به مقابله-

آگری اسماعیل نژاد

ماه عسل کوردها و صاحبان خود خوانده انقلاب ۱۳٥۷، تنها ۷ روز بود. بعد از آن ۷ روز اختلافات به منازعات تبدیل شد و نشست‌های "حسن نیت" برای خرید زمان، جهت آمادگی  برای صدور فتوای جهاد و اعلام حمله ارتش و سپاه ختم گردید.

کوردها بعد از فتوای خمینی که هم مرجعیت دینی داشت و هم به کاریزمای پوپولیسم انقلابی تبدیل شده بود، گفتمان ملی_دمکراتیک  خود را که زیر بنای آن "حق تعیین سرنوشت" بود، با رویکرد مقاومت پی‌گیری کردند. در این میان جمعی تلاش کردند، رویکرد مقاومت را خارج از چارچوب نظام تازه به دوران رسیده جمهوری اسلامی تعریف کنند و بعضی نیز تلاش نمودند در همان چارچوب، این رویکرد را تعریف نمایند.

گروه اول بر اساس اصل دفاع مشروع، علی‌رغم میل باطنی و برای مقاومت در برابر هجوم‌های که به آن‌ها می‌شد، اسلحه در دست گرفتند و به همین سبب رویه آن‌ها به اشتباه به مبارزات مسلحانه موسوم گردید.  چرایی اشتباه در نام گذاری مبارزات مقاومت به مبارزات مسلحانه در این است که بکارگیری اسلحهە هیچگاه به استراتژی گروه‌های سیاسی تبدیل نشده و  این گروه‌ها هرچند اسلحه در دست داشتند، اما کاربرد آن اسلحه تنها برای  مقاومت و به منزله تاکتیکی برای واداشتن رژیم به مذاکره بود. در این میان جریانات و احزاب کوردی محدودیتی دیگر هم  برای کاربرد اسلحه قائل بودند و این محدودیت مربوط به تعیین حدودی بود که تنها در تقابل با آن‌ها اسلحه بکارگرفته می‌شود.

جریان مقاومت کوردستان، اسلحه را تنها خطاب به بخش رویین عوامل سرکوب جامعه کوردستان بکار می‌بردند (رویین به مفهوم عوامل ظاهر که مستقیما در سرکوب حضور دارند)، بدین مفهوم که آن‌ها تنها افراد و سازمان‌های امنیتی را که مستقیما در سرکوب دست داشتند، جامعه هدف سلاح خود می‌پنداشتند و می‌پندارند، و در این میان بخش زیرین و نرم افزاری سرکوب که بخش  رویین،  قدرت و برنامه خود را از آن می‌گرفت و می‌گیرد، در سیبل مبارزات موسوم به مسلحانه حضوری نداشت، هرگز اسلحه رو به این بخش شلیک نشده است.

 بخش زیرین به عواملی اطلاق می‌شود که به طرق غیرمستقیم در سرکوب دست دارند، آن‌ها طراحان استراتژیک برنامه‌ی سرکوب و هدایت‌گران اصلی بخش رویین و همچنین تامین‌کنندگان هزینه‌های مورد نیاز بخش رویین هستند. همین مساله سبب شده بود، تاکتیک بکارگیری اسلحه برای واداشتن رژیم به مذاکره به سیکل بازتولید خشونت و هدایت این خشونت به مسیر سرکوب تبدیل شود.

 اگر بخواهیم این مساله را تبیین کنیم، باید اظهار داشت که بکارگیری اسلحه به شیوه‌ای که تنها بخش رویین سرکوب‌گران در سیبل آن قرار داشته باشد، مسبب آن شده است که خشونت‌های حاصل از این منطق به پتانسیل "خود ترمیمی" بخش رویین سرکوبگران تبدیل شود و در این میان اگر یکی از عناصر و عوامل سرکوب در کوردستان به شیوه فیزیکی حذف می‌شد، این حذف نه تنها امیدی برای پایان سرکوب نبود، بلکه به پتانسیلی برای ترمیم همان بخش سرکوب تبدیل می‌شد؛ چون بخش زیرین سرکوب از این قدرت برخودار است که خشونت ایجاد شده در پی سرکوب را به سیکل سرکوب تزریق کند و در عین حال بخش زیرین سرکوب به دلیل آنکه خود مخاطب قرار نمی‌گیرد از هرگونه آسیب دیدگی محفوظ است. به همین دلیل به آسانی می‌تواند ترس حاصل از این خشونت که به امید تغییر رفتار بخش رویین سرکوب و با رشادت‌های فراوان ایجاد شده است را کنترل و هدایت نماید.

 حال  برای ساده شدن بحث، مثالی مطرح می‌کنم :

بسیاری از عوامل جمهوری اسلامی و حتی بخش اعظم مردم ایران ادعا دارند که "کوردها سر می‌برند" و آن‌ها حتی مدعی هستند، اجساد کسانی را دیده‌اند که سر آن‌ها از تن‌شان جدا شده است. این مساله در حالی مطرح است، که مقاومت کوردها با اسلحه گرم بود، نه چاقو و چیزهای برنده سرد و جدا از این مساله در مقابل که نیروی سرکوبگر حضور دارد، خود این نیروی سرکوبگر نیز مجهز به انواع اسلحه گرم و پیشرفته بوده و هست، پس چرایی سرهای بریده را باید در کجا جست؟!

حتما در جواب ادعا می‌شود که بعد از کشتن، سر آنها را می‌بریدند. این ادعا دور از واقعیت است چون یک: بسیاری مواقع افراد دستگیر شده توسط احزاب کوردی بدون حتی تبادل زندانی، آزاد می‌شدند و در حالت‌هایی هم با زندانیانی مبادله می‌شدند. اگر قرار بر سربریدن اعضاء سپاه پاسداران بود چرا این افراد سربریده نمی‌شدند؟!

 دو: یک چریک از لحاظ زمانی در محدویت و مذیقه است، پس حتی اگر هم بخواهد زمان آن را در دست ندارد، یک جسد را سر ببرد و در عین حال هم مگر یک جسد سربریده شده به چه درد یک مبارز می‌خورد؟! و به چه کار آن چریک می‌آید؟!

تمسخر آمیزتر از همه، مساله بردن همان سرهای بریده بود. حمل یک سر که وزن آن ۱٠ تا ۱٥ کیلو است جدا از چندش آور بودنش قابل انجام نیست چون مهمترین مساله برای یک چریک مساله وزن اشیاء مورد نیازش است. این وزن باید قابل حمل باشد و تا عملکرد چریک را کاهش ندهد.

اما باز هم سرهای بریده یک توهم نبود. چون و در واقع کسانی که تنها حسرت و داغ  دیدنش برای آن‌ها مانده بود این ادعا را می‌کردند. واقعیت این است که سرهای بریده وجود داشت. اما فاعل آن‌ها کوردها نبودند، بلکه همان بخش زیرین سرکوب کوردستان بود، که این سرها را می‌برید و چرایی این رفتار به دو دلیل بود :

یک: لاپوشانی خشونت‌های سرکوب کوردستان بدین مفهوم که آن‌ها برای توجیه حجم خشونت‌های خود در کوردستان باید القاء می‌کردند که حجم خشونت بکارگیری توسط کوردها بسیار بیشتر است و آن‌ها تنها مقابله به مثل کرده‌اند.

 دو: بخش زیرین سرکوب از این مطمئن بود، که احساسات و رفتارهای حاصل از خشونت را می‌تواند هدایت کند، براساس همین اطمینان بود که بعدها نسخه بکارگیری خشونت، برای کلیه مخالفین و حتی موافقینی که سد راه در تصاحب قدرت  پنداشته می‌شدند، پیچیده شد.

شاید در اینجا کسانی ادعا کنند که انقلاب‌ها توانایی بالایی در خرج نیروهای خود دارند و صد البته این مساله اگر به آن، حمایت سرکوب کوردها از طرف ناسیونالیست‌های تمامیت‌خواه و متوهمین مدافع "تمامیت ارضی" اضافه شود، طبیعی است که  قدرت سرکوب و هدایت خشونت‌های حاصل از سرکوب و مقاومت، بسیار بالا می‌رود.  اما نسخه سرکوب و تزریق خشونت مختص به زمانی مشخص و حتی ملت و جریانی مشخص نیست، بلکه حال هم این رویه با همان متد و در مورد هر مخالف احتمالی‌ای، تداوم دارد. عدم آسیب پذیری بخش زیرین عوامل سرکوب و نیز فرهنگ (حاکمیت از آن کسی است که قدرتمندتر باشد) شرایطی را فراهم کرده است، که رویکرد مقاومتی بکارگیری اسلحه در راستای تاکتیک تلاش برای تغییر رفتار حاکمیت به شکست منجر شود.

پس "چه باید کرد؟"

 قبل از آن بگذارید به سطور اولیه نوشته برگردیم، بحث بر سر شکل‌گیری دو رویکرد بود و ما تنها به بررسی یک رویکرد پرداختیم.

رویکرد دوم که تلاش داشت با سازش با خمینی به خواسته‌های خود برسد، به سرنوشتی تراژیک دچار شد. این رویکرد هرگز نتوانست رفتار خود را در چارچوب جمهوری اسلامی تئوریزه کند و با تاکید بر خواست و تئوری گروه اول در تلاش بود، در چارچوب ولایت فقیه دستاوردهایی داشته باشد، اما تا حال در تضاد سرکوب_ تفاهم بسر می‌برد.

سیکل سرکوب-تفاهم بدین مفهوم که خود ادعای تفاهم با جمهوری اسلامی دارد، در حالی که هم سرکوب می‌شود و هم دستاوردی نداشته و ندارد.  جدا از دستاوردهای شخصی که هم مقطعی بوده و هم از اهمیت خاصی برخوردا نبوده، مهمترین دستاورد عمومی این رویکرد که اسلحه را به دلیل پرهیز از خشونت و عدم تناسب قدرت نظامی بین خود و گروه سرکوب کنار گذاشته بود، انتشارات دولتی "صلاح الدین ایوبی" در ارومیه بود، این انتشارات با اختصاص  بخشی از بودجه امنیتی و همچنین نظارت ارگان امنیتی اطلاعات اداره می‌شد. وسعت سرکوب، نظارت، سانسور و عدم امنیت برای دست اندرکاران این انتشارات در سطحی بود که تمام افتخار و دستاورد این انتشارات را در تولید چند متن ادبی و باز نشر چندین کتاب با ژانر ادبیات میتوان خلاصه کرد. انتشارات صلاح الدین ایوبی بعد از اطمینان نسبی از سکوت اسلحه مبارزان گروه اول، با پرسش و چالش‌هایی از طرف بخش زیرین سرکوبگران روبرو شد، اول، آنها چرایی حضور این انتشارات در ارومیه را مطرح کردند و پس از انتقال آن به سنه و مساله بودجه و هزینه‌های جاری آن را بحث کردند و دست آخر در بی‌صدایی به تاریخ‌اش سپرده‌اند.

پس در واقع انتشارات صلاح الدین ایوبی دستاوردی حاصل  تلاش گروه دوم نبود، بلکه طرحی  از آن بخش زیرین سرکوب بود که برای سرکوب گروه اول طراحی شده بود و تنها گروه دوم در آن نقش حضوری داشت، این نقش تعیین و راهبردی نبود. ( خواننده می‌تواند برای درک بیشتر این مساله به مصاحبه آقای فاروق کیخسروی با هفته نامه وشه درج در ۱۲می ۲٠۱٦ مراجعه کند). از لحاظ حضور سیاسی و اجتماعی هم کلیه افراد وابسته به این گروه هیچ حضور محسوس و غیرمحسوس در ساختار قدرت نداشتند و بیشتر به منتقدین جریان اول در رسانه‌های مختلف بدل شدند و همین مساله مسبب آن شد که آن‌ها در اجتماع، ایزوله شوند.

در حال حاضر باید اظهار کرد هر دو رویکرد مبارزان کورد با بن بست یا شکست روبرو شده است و برای خروج از این بن بست در گام اول باید مبارزه را از قالب مقاومت خارج کرده و به مقابله با تمام عوامل سرکوب، هم عوامل رویین و هم عناصر زیرین تبدیل شود. برای شناسای تمامی عوامل سرکوب باید ابعاد خشونت و انواع خشونت را شناسایی کرده و برای هرکدام راهکاری مناسب و عملی طرح نمود. شناسایی ابعاد و نوع خشونت حاکمان تهران در کوردستان گام نخست، برای مقابله با خشونت موجود است، پس از شناسایی انواع خشونت باید گفتمان مبارزات کوردستان از مقاومت به مقابله تغییر کند؛ چون مقاومت در برابر سرکوب شاید در دیدگاه ارزشی قابل تقدیر باشد اما به مفهوم پایان سرکوب نیست بلکه تنها مسبب ایجاد حصار خلوتی برای سرکوب می‌شود. در چنین شرایطی الزامی است که گفتمان مقاومت به گفتمان مقابله تغییر کند، چون هدف اصلی مبارزات کوردستان پایان خشونت و سرکوب در کوردستان است نه مقاومت کردن صرف در برابر این خشونت و سرکوب‌های موجود.

محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وب‌سایت کوردستان‌میدیا نمی‌باشد.