د. مسعود رستمی
در بخش اول بە طور اجمالی بە علت ظهور پدیدەی اصلاحات اشارە شد. اهمیت فهم واقعەی علت ظهور اصلاحات، فقط آگاهی بە علت ظهور نیست، مهمتر، فهم گسل و خطوط تمایز نیز هست. برخی بر این باورند کە علت یا علل ظهور پدیدەی اصلاحات هر چە باشد، چیزی از اهمیت انشقاق نمیکاهد و بایستی از این فرصت استفادە کرد و بە سمت دمکراسی رفت. بە عبارتی، اصلاحات زمینەی ایجاد تغییر را فراهم کردە است. علیرغم بسیاری از روشنفکران آن فارس، در میان کوردها نیز هستند کسانی کە با توسل بە تئوریهای سیاسی حوزەی توسعە و مبارزەی مدنی در صدد توجیە مشارکت در پروسەی دمکراتیزاسیون هستند! پیش از آنکە بە اهمیت نقش واقعەی ترور شرفکندی و طرح چند پرسش در زمینەی اصلاحات برآیم، لازم است اشارەای هرچند مختصر بە خود تئوریهای سیاسی توسعە داشتە باشم. در مبحث تئوری سیاسی، علاوە بر آنکە بیشتر نظریەپردازان آن از دو زاویەی لیبرالی و مارکسیستی بە مقولەی توسعەی سیاسی نگریستەاند، مهمتر موضوع تطابق تئوری با مصادیق است. در حوزەی لیبرالی توسعە تأکیدها بر آزادیهای فردی، حقوق شهروندی و گسترش جامعەی مدنی جهت کوچکسازی دولت است.
در مقابل نیز، بیشتر نظریەهای توسعەی مارکسیستی نیز، بە نقش استعمار در عقبماندگی جوامع توسعە نیافتە میپردازند. در هر دو حوزەی تئوریهای سیاسی-اجتماعی توسعە، بنا بر ماهیت اندیشەای آنها، کمترین اهتمام و جایگاهی بە مقولات ملیتهای تحت ستم دادە نشدە است. چرا کە اساساً هم لیبرالیسم و هم مارکسیسم جایگاهی برای هویتهای غیرفردی-غیراقتصادی قائل نیستند. این دو حوزەی نظریەای و بە ویژەی نظریەهای توسعەی لیبرالی میتوانند بهشت روشنفکران و فعالین سیاسی ناسیونالیسم فارسی و چپ فارسی باشند.
اما هیچکدام نە بە تنهایی و نە با هم نمیتوانند پاسخگوی مقولەی توسعە و دمکراتیزاسیون از زوایەی دید جامعەی کوردی، با توجە بە خواستهای هویتی آنها باشند. همین نقص نظریەهای توسعە است کە امروزە برخی بە دنبال لعاب علمی بخشیدن بە مشارکت خویش و بدون کوچکترین تحمل زحمت (شاید هم عدم توانایی) انطباق آنها با جامعەی چند ملیتی ایران بە خورد دیگران میدهند.
جامعەی کوردی، علاوە بر خواستهای فردی و اقتصادی، خواستهایی هویتی و ملیتی هم دارد کە پیچیدەترین بخش تقابل با اشغالگران و تحقق دمکراسیخواهی آنان در هر چهار بخش کوردستان را تشکیل میدهد. بد فهمی و تصلب نسبت بە سوسیالیسم و لیبرالیسم و عدم توانایی در انطباق آنها با مبارزات و خواستهای ملتمان، گاهاً در میان خود کوردها و احزاب سیاسی موجب رویگردانی و فراتر از آن دشمنی با لیبرالیسم و سوسیالیسم شدە است. واقعیت قضیە آن است چە از زوایەی دید لیبرالی بە دمکراتیزاسیون نگریستە شود و چە از زاویەی دید سوسیالیسم، در جوامع چند ملیتی بایستی مقولەی هویت ملیتهای تحت سلطە و جایگاە آن را تعریف کرد. تعریف این جایگاە نیز برعهدەی فیلسوفان و دانشمندان غربی نیست، بلکە بە عهدەی خود ما است.
طوطیوار تکرار کردن نظریەهای توسعە هیچ دردی را دوا نخواهد کرد. آنچە نزد قوم سلطە در ایران خط قرمز است، خواستهای لیبرالی یا سوسیالیستی نیست، بلکە حقوق ملیتهای تحت ستم است؛ این مسئلە، مبحثی جوهری است و نمیتوان با نسخە پیچیهای سادە انگارانە و ارجاع صرف بە سخنان نظریەپردازان توسعە بە استقبال آن رفت.
تقبل تمام هزینەهایی کە در طول چند دهەی گذشتە پرداختەایم بابت همین تفاوت جوهری خواست هویتی بودە است. هیچ کوردی برای پوشیدن آستین کوتاە یا برداشتن مقنعە کشتە، آوارە و یا اعدام نشدە است. بدیهی است هرگونە ترغیب و تشویق بە انتخابات بدون تبیین جایگاە این خواست جوهری از سوی هر سازمان و فعال سیاسی موجب ایجاد مسئولیت تاریخی خواهد بود. پس، برخلاف توسل صرف بە نام نظریەپردازان توسعە و دمکراتیزاسیون جهت توجیە علمی بودن مشارکت، آنچە در کنار این نظریەها باید مورد توجە واقع شود، آشنایی با جامعەشناسی تاریخی قوم سلطە، عقلانیت سیاسی قوم سلطە، وضعیت جغرافیایی قوم سلطە، منافع قوم سلطە و انطباق تمامی آنها با خواست ملیتهای تحت سلطە و تضاد ماهوی این تقابلها است و اینکە آیا میتوان با مشارکت این تضادها را زدود و در وضعیتی برابر همزیستی داشت.
برخی حتی فراتر از این، مدعی هستند دمکراتیزاسیون روندی خطی است! در پاسخ باید گفت، تمام مدلهای دمکراتیزاسیون با توجە بە تفاوتهای موردی، از سە مدل بیشتر نیست. ١) دمکراتیزاسیون خطی کە فقط در خود اروپا، مهد مدرنیتە اتفاق افتاد؛ ٢) دمکراتیزاسیون از بالا بە پایین. در این مدل دولت و نخبگان بە این نتیجە رسیدند کە در عصر مدرنیتە، جامعە باید با ارزشهای مدرنیتە انطباق دادە شود. در این مدل دولت همزمان هم مجری دمکراتیزاسیون و هم نگهبان دموکراسی بود؛ ٣) مدل از پایین بە بالا. در این مدل دولت مانع دمکراتیزاسیون بود و جامعە مدنی و اپوزیسیون خواهان دمکراسی؛ نتیجە هم چیزی جز سرنگونی مانع دمکراسی یعنی دولت نبود. ما در هیچ برهەای از زمان با مدل ژانوسی توسعە کە در آن بخشی از دولتخواهان دمکراسی باشد و بخشی دیگر مانع آن، نبودەایم.
پدیدەی اصلاحات در ایران نتیجەی تحولی عقلانی-اخلاقی و آگاهی بە حقوق سایر ملل چە در میان روشنفکران فارس و چە در میان جریان رفرم دولتی قوم سلطە نبود؛ بلکە نتیجەی ترور دکتر شرفکندی و حکم دادگاە میکونوس بود. این مسئلە از آن جهت حائز اهمیت است کە بدانیم اصلاحات فاقد بنیانهای عقلانی-اخلاقی توسعە جهت انطباق جامعەی چند ملیتی ایران با ارزشهای مدرنیتە است.
در بهترین حالت ناسیونالیسم فارسی افقی فراتر از خواستهای لیبرالی حقوق شهروندی ندارد. در طول بیست سال گذشتە، دوازدە سال دولت در دست جریان رفرم بودە است. حاصل این دوازدە سال برای ملت ما چە بودە جز دو واحد زبان کوردی. همین دو واحد زبان کوردی هم باید روشن شود کە آیا نتیجەی تلاش اصلاحطلبان کورد بودە، یا نتیجەی هزینەهای گزافی کە از یک سو جریان مبارزاتی پرداخت کردە و از سوی دیگر تحولات و دستاوردهای سایر بخشهای سرزمین تقسیم شدەی زاگروس-توروس بودە است.
فلسفەی بایکوت احزاب شرق:
چرا احزاب شرق کوردستان انتخابات ریاست جمهوری را بایکوت کردند و آیا این بایکوت عقلانی بود یا خیر؟
هموارە سؤالاتی روبروی احزاب شرق کوردستان میشود از جملە: اگر مردم در شرق کوردستان در انتخابات شرکت نکنند پس چە باید بکنند؟ و اگر مردم پاسخ دعوت شما بە بایکوت را ندادند چە؟ سؤال اول سؤالی است مرتبط با روش فعالیت آلترناتیو در انتخابات و سؤال دوم نیز بە معیار سنجش مشروعیت احزاب شرق کوردستان در میان باز میگردد. در بسیاری از مصاحبەها تا آنجا کە نویسندە دیدە است بە این دو سؤال پاسخهای بایستە دادە نشدە است. پاسخ سؤال مرتبط با روش مبارزەی آلترناتیو را بە عهدەی خود احزاب واگذار باید کرد. اما در زمینەی سؤال دوم باید گفت مشارکت مردم بە هیچ عنوان نمیتواند معیار سنجش مشروعیت احزاب شرق کوردستان واقع شود.
در کمتر جوامعی میتوان احزابی را یافت کە دارای کف رأی در معنای انتخاباتی آن باشند. احزاب شرق کوردستان نمایندەی گفتمانی هستند کە بسیاری از مردم شرق کوردستان را در بر میگیرد و بابت آن هزینەهای گزافی را پرداختەاند. در کنار این بخش از جامعە گروههای اجتماعی دیگری هم وجود دارند. اما بخش اعظم جامعەی کوردستان را همانند هر جامعەی دیگری، مردمانی تشیکل میدهند کە فاقد جهانبینی خاصی هستند و تحت تأثیر تبلیغات و با توجە بە متغیرهای خاص در انتخابات شرکت میکنند. اکنون دو سؤال بنیادین مطرح میشود: الف) آیا احزابی کە در عرصەی عمومی غایب هستند و همچنین در مقابل رقیبان از توان تبلیغاتی بسیار بسیار کمتری برخوردارند، میتوانند رأی این بخش از جامعە را بە سمت خواستەهای خود هدایت کنند؛ و ب) با توجە بە این غیاب و همچنین وجود گفتمانی کە بخشی از جامعە در دایرەی آن قرار میگیرند و بابت آن هزینەهای گزافی پرداخت کردەاند، آیا منطقی است کە احزاب بە این بخش از جامعە پشت کردە و بە جهانبینی طرف مقابل ملحق شوند کە راویان آن سالهای سال نە فقط با خواستەهای آنان مخالفت کردەاند بلکە حتی آنها را نیز سرکوب نمودەاند؟ یک حزب سیاسی پیش از هر چیزی باید پاسخگوی آن بخشی از جامعە باشد کە نمایندگی جهانبینی آنها را میکند. حماقت محض خواهد بود کە این بخش از جامعە را رها کردە و بە اردوگاە مخالفان پیوست؛ زیرا در این حالت خود را از متغیر مستقل بە متغیر وابستە تبدیل کردەاند. سیاست بایکوت احزاب شرق کوردستان سیاستی کاملأ منطقی است. نقد این سیاست فقط از آن جهت است کە مقولەی انتخابات درون گفتمان سیاسی این احزاب تعریف نشدە است و تا لحظەی انتخابات احزاب شرق کوردستان فاقد برنامەهای مشخص هستند. پس باید پرسید آیا مشارکت باید همیشە بایکوت شود؟ اگر نە چە زمانی ضمن حفظ موقعیت متغیر مستقل بودن خویش و پرهیز از تبدیل شدن بە متغیر وابستە مشارکت در انتخابات را تأیید کرد؟
اصلاحطلبان کورد بە دو دستە تقسیم میشوند: دستەی اول افرادی هستند کە خود بخشی از جریان اصلاحطلبان حکومتی بودە و فاقد خواستهای مشخص و گفتمان خاص خویشند؛ دستەی دوم نیز گروهها و افرادی هستند کە خواستهای مشخصی دارند کە اگر تمام خواستەی احزاب شرق کوردستان را شامل نشود حداقل برخی از آنها را دربر میگیرد. حمایت احزاب کوردستان از گروە اول حماقت خواهد. چرا کە چنین حمایتی علاوە بر اینکە این احزاب را بە متغیر وابستە تبدیل میکند ریش را در گرو افرادی گذاشتەاند کە بخشی از دستگاە حاکمە هستند. اما در صورتی کە حکومت بە احزاب یا گروههایی مستقل کە حداقل برخی از خواستەهای ملت کورد را نمایندگی کنند اجازەی فعالیت بدهد، حمایت ضروری خواهد بود. در این صورت نە فقط احزاب بە متغیر وابستە تبدیل نشدەاند، بلکە گروههای فشاری در داخل نیز خواهد داشت. امری کە بعید است حداقل در چشمانداز کوتاە مدت و میان مدت اتفاق بیفتد.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.
در بخش اول بە طور اجمالی بە علت ظهور پدیدەی اصلاحات اشارە شد. اهمیت فهم واقعەی علت ظهور اصلاحات، فقط آگاهی بە علت ظهور نیست، مهمتر، فهم گسل و خطوط تمایز نیز هست. برخی بر این باورند کە علت یا علل ظهور پدیدەی اصلاحات هر چە باشد، چیزی از اهمیت انشقاق نمیکاهد و بایستی از این فرصت استفادە کرد و بە سمت دمکراسی رفت. بە عبارتی، اصلاحات زمینەی ایجاد تغییر را فراهم کردە است. علیرغم بسیاری از روشنفکران آن فارس، در میان کوردها نیز هستند کسانی کە با توسل بە تئوریهای سیاسی حوزەی توسعە و مبارزەی مدنی در صدد توجیە مشارکت در پروسەی دمکراتیزاسیون هستند! پیش از آنکە بە اهمیت نقش واقعەی ترور شرفکندی و طرح چند پرسش در زمینەی اصلاحات برآیم، لازم است اشارەای هرچند مختصر بە خود تئوریهای سیاسی توسعە داشتە باشم. در مبحث تئوری سیاسی، علاوە بر آنکە بیشتر نظریەپردازان آن از دو زاویەی لیبرالی و مارکسیستی بە مقولەی توسعەی سیاسی نگریستەاند، مهمتر موضوع تطابق تئوری با مصادیق است. در حوزەی لیبرالی توسعە تأکیدها بر آزادیهای فردی، حقوق شهروندی و گسترش جامعەی مدنی جهت کوچکسازی دولت است.
در مقابل نیز، بیشتر نظریەهای توسعەی مارکسیستی نیز، بە نقش استعمار در عقبماندگی جوامع توسعە نیافتە میپردازند. در هر دو حوزەی تئوریهای سیاسی-اجتماعی توسعە، بنا بر ماهیت اندیشەای آنها، کمترین اهتمام و جایگاهی بە مقولات ملیتهای تحت ستم دادە نشدە است. چرا کە اساساً هم لیبرالیسم و هم مارکسیسم جایگاهی برای هویتهای غیرفردی-غیراقتصادی قائل نیستند. این دو حوزەی نظریەای و بە ویژەی نظریەهای توسعەی لیبرالی میتوانند بهشت روشنفکران و فعالین سیاسی ناسیونالیسم فارسی و چپ فارسی باشند.
اما هیچکدام نە بە تنهایی و نە با هم نمیتوانند پاسخگوی مقولەی توسعە و دمکراتیزاسیون از زوایەی دید جامعەی کوردی، با توجە بە خواستهای هویتی آنها باشند. همین نقص نظریەهای توسعە است کە امروزە برخی بە دنبال لعاب علمی بخشیدن بە مشارکت خویش و بدون کوچکترین تحمل زحمت (شاید هم عدم توانایی) انطباق آنها با جامعەی چند ملیتی ایران بە خورد دیگران میدهند.
جامعەی کوردی، علاوە بر خواستهای فردی و اقتصادی، خواستهایی هویتی و ملیتی هم دارد کە پیچیدەترین بخش تقابل با اشغالگران و تحقق دمکراسیخواهی آنان در هر چهار بخش کوردستان را تشکیل میدهد. بد فهمی و تصلب نسبت بە سوسیالیسم و لیبرالیسم و عدم توانایی در انطباق آنها با مبارزات و خواستهای ملتمان، گاهاً در میان خود کوردها و احزاب سیاسی موجب رویگردانی و فراتر از آن دشمنی با لیبرالیسم و سوسیالیسم شدە است. واقعیت قضیە آن است چە از زوایەی دید لیبرالی بە دمکراتیزاسیون نگریستە شود و چە از زاویەی دید سوسیالیسم، در جوامع چند ملیتی بایستی مقولەی هویت ملیتهای تحت سلطە و جایگاە آن را تعریف کرد. تعریف این جایگاە نیز برعهدەی فیلسوفان و دانشمندان غربی نیست، بلکە بە عهدەی خود ما است.
طوطیوار تکرار کردن نظریەهای توسعە هیچ دردی را دوا نخواهد کرد. آنچە نزد قوم سلطە در ایران خط قرمز است، خواستهای لیبرالی یا سوسیالیستی نیست، بلکە حقوق ملیتهای تحت ستم است؛ این مسئلە، مبحثی جوهری است و نمیتوان با نسخە پیچیهای سادە انگارانە و ارجاع صرف بە سخنان نظریەپردازان توسعە بە استقبال آن رفت.
تقبل تمام هزینەهایی کە در طول چند دهەی گذشتە پرداختەایم بابت همین تفاوت جوهری خواست هویتی بودە است. هیچ کوردی برای پوشیدن آستین کوتاە یا برداشتن مقنعە کشتە، آوارە و یا اعدام نشدە است. بدیهی است هرگونە ترغیب و تشویق بە انتخابات بدون تبیین جایگاە این خواست جوهری از سوی هر سازمان و فعال سیاسی موجب ایجاد مسئولیت تاریخی خواهد بود. پس، برخلاف توسل صرف بە نام نظریەپردازان توسعە و دمکراتیزاسیون جهت توجیە علمی بودن مشارکت، آنچە در کنار این نظریەها باید مورد توجە واقع شود، آشنایی با جامعەشناسی تاریخی قوم سلطە، عقلانیت سیاسی قوم سلطە، وضعیت جغرافیایی قوم سلطە، منافع قوم سلطە و انطباق تمامی آنها با خواست ملیتهای تحت سلطە و تضاد ماهوی این تقابلها است و اینکە آیا میتوان با مشارکت این تضادها را زدود و در وضعیتی برابر همزیستی داشت.
برخی حتی فراتر از این، مدعی هستند دمکراتیزاسیون روندی خطی است! در پاسخ باید گفت، تمام مدلهای دمکراتیزاسیون با توجە بە تفاوتهای موردی، از سە مدل بیشتر نیست. ١) دمکراتیزاسیون خطی کە فقط در خود اروپا، مهد مدرنیتە اتفاق افتاد؛ ٢) دمکراتیزاسیون از بالا بە پایین. در این مدل دولت و نخبگان بە این نتیجە رسیدند کە در عصر مدرنیتە، جامعە باید با ارزشهای مدرنیتە انطباق دادە شود. در این مدل دولت همزمان هم مجری دمکراتیزاسیون و هم نگهبان دموکراسی بود؛ ٣) مدل از پایین بە بالا. در این مدل دولت مانع دمکراتیزاسیون بود و جامعە مدنی و اپوزیسیون خواهان دمکراسی؛ نتیجە هم چیزی جز سرنگونی مانع دمکراسی یعنی دولت نبود. ما در هیچ برهەای از زمان با مدل ژانوسی توسعە کە در آن بخشی از دولتخواهان دمکراسی باشد و بخشی دیگر مانع آن، نبودەایم.
پدیدەی اصلاحات در ایران نتیجەی تحولی عقلانی-اخلاقی و آگاهی بە حقوق سایر ملل چە در میان روشنفکران فارس و چە در میان جریان رفرم دولتی قوم سلطە نبود؛ بلکە نتیجەی ترور دکتر شرفکندی و حکم دادگاە میکونوس بود. این مسئلە از آن جهت حائز اهمیت است کە بدانیم اصلاحات فاقد بنیانهای عقلانی-اخلاقی توسعە جهت انطباق جامعەی چند ملیتی ایران با ارزشهای مدرنیتە است.
در بهترین حالت ناسیونالیسم فارسی افقی فراتر از خواستهای لیبرالی حقوق شهروندی ندارد. در طول بیست سال گذشتە، دوازدە سال دولت در دست جریان رفرم بودە است. حاصل این دوازدە سال برای ملت ما چە بودە جز دو واحد زبان کوردی. همین دو واحد زبان کوردی هم باید روشن شود کە آیا نتیجەی تلاش اصلاحطلبان کورد بودە، یا نتیجەی هزینەهای گزافی کە از یک سو جریان مبارزاتی پرداخت کردە و از سوی دیگر تحولات و دستاوردهای سایر بخشهای سرزمین تقسیم شدەی زاگروس-توروس بودە است.
فلسفەی بایکوت احزاب شرق:
چرا احزاب شرق کوردستان انتخابات ریاست جمهوری را بایکوت کردند و آیا این بایکوت عقلانی بود یا خیر؟
هموارە سؤالاتی روبروی احزاب شرق کوردستان میشود از جملە: اگر مردم در شرق کوردستان در انتخابات شرکت نکنند پس چە باید بکنند؟ و اگر مردم پاسخ دعوت شما بە بایکوت را ندادند چە؟ سؤال اول سؤالی است مرتبط با روش فعالیت آلترناتیو در انتخابات و سؤال دوم نیز بە معیار سنجش مشروعیت احزاب شرق کوردستان در میان باز میگردد. در بسیاری از مصاحبەها تا آنجا کە نویسندە دیدە است بە این دو سؤال پاسخهای بایستە دادە نشدە است. پاسخ سؤال مرتبط با روش مبارزەی آلترناتیو را بە عهدەی خود احزاب واگذار باید کرد. اما در زمینەی سؤال دوم باید گفت مشارکت مردم بە هیچ عنوان نمیتواند معیار سنجش مشروعیت احزاب شرق کوردستان واقع شود.
در کمتر جوامعی میتوان احزابی را یافت کە دارای کف رأی در معنای انتخاباتی آن باشند. احزاب شرق کوردستان نمایندەی گفتمانی هستند کە بسیاری از مردم شرق کوردستان را در بر میگیرد و بابت آن هزینەهای گزافی را پرداختەاند. در کنار این بخش از جامعە گروههای اجتماعی دیگری هم وجود دارند. اما بخش اعظم جامعەی کوردستان را همانند هر جامعەی دیگری، مردمانی تشیکل میدهند کە فاقد جهانبینی خاصی هستند و تحت تأثیر تبلیغات و با توجە بە متغیرهای خاص در انتخابات شرکت میکنند. اکنون دو سؤال بنیادین مطرح میشود: الف) آیا احزابی کە در عرصەی عمومی غایب هستند و همچنین در مقابل رقیبان از توان تبلیغاتی بسیار بسیار کمتری برخوردارند، میتوانند رأی این بخش از جامعە را بە سمت خواستەهای خود هدایت کنند؛ و ب) با توجە بە این غیاب و همچنین وجود گفتمانی کە بخشی از جامعە در دایرەی آن قرار میگیرند و بابت آن هزینەهای گزافی پرداخت کردەاند، آیا منطقی است کە احزاب بە این بخش از جامعە پشت کردە و بە جهانبینی طرف مقابل ملحق شوند کە راویان آن سالهای سال نە فقط با خواستەهای آنان مخالفت کردەاند بلکە حتی آنها را نیز سرکوب نمودەاند؟ یک حزب سیاسی پیش از هر چیزی باید پاسخگوی آن بخشی از جامعە باشد کە نمایندگی جهانبینی آنها را میکند. حماقت محض خواهد بود کە این بخش از جامعە را رها کردە و بە اردوگاە مخالفان پیوست؛ زیرا در این حالت خود را از متغیر مستقل بە متغیر وابستە تبدیل کردەاند. سیاست بایکوت احزاب شرق کوردستان سیاستی کاملأ منطقی است. نقد این سیاست فقط از آن جهت است کە مقولەی انتخابات درون گفتمان سیاسی این احزاب تعریف نشدە است و تا لحظەی انتخابات احزاب شرق کوردستان فاقد برنامەهای مشخص هستند. پس باید پرسید آیا مشارکت باید همیشە بایکوت شود؟ اگر نە چە زمانی ضمن حفظ موقعیت متغیر مستقل بودن خویش و پرهیز از تبدیل شدن بە متغیر وابستە مشارکت در انتخابات را تأیید کرد؟
اصلاحطلبان کورد بە دو دستە تقسیم میشوند: دستەی اول افرادی هستند کە خود بخشی از جریان اصلاحطلبان حکومتی بودە و فاقد خواستهای مشخص و گفتمان خاص خویشند؛ دستەی دوم نیز گروهها و افرادی هستند کە خواستهای مشخصی دارند کە اگر تمام خواستەی احزاب شرق کوردستان را شامل نشود حداقل برخی از آنها را دربر میگیرد. حمایت احزاب کوردستان از گروە اول حماقت خواهد. چرا کە چنین حمایتی علاوە بر اینکە این احزاب را بە متغیر وابستە تبدیل میکند ریش را در گرو افرادی گذاشتەاند کە بخشی از دستگاە حاکمە هستند. اما در صورتی کە حکومت بە احزاب یا گروههایی مستقل کە حداقل برخی از خواستەهای ملت کورد را نمایندگی کنند اجازەی فعالیت بدهد، حمایت ضروری خواهد بود. در این صورت نە فقط احزاب بە متغیر وابستە تبدیل نشدەاند، بلکە گروههای فشاری در داخل نیز خواهد داشت. امری کە بعید است حداقل در چشمانداز کوتاە مدت و میان مدت اتفاق بیفتد.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.