کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

توضیحی درباره‌ی شعار سرنگونی جمهوری اسلامی

16:29 - 5 تیر 1395

مصطفی هجری

اخیراً بحث‌هایی درباره‌ی شعار سرنگونی جمهوری اسلامی ایران مطرح شده است. کسانی که این شعار را زیر سؤال می‌برند، به دلایلی، می‌توان گفت که خوانش درستی از این شعار ندارند، لیکن زیر سؤال بردن این شعار اصلی مبارزات ما در برهه‌ی کنونی، علیرغم اشتباه بودن آن، این سود را نیز در بر دارد که یک بار دیگر به گونه‌ی ژرف‌اندیشانه‌تر، فلسفه‌ی این شعار را برای ملتمان توضیح دهیم. لذا در اینجا می‌کوشم تا به تحلیل دلایل نادرستی چنین دیدگاهی بپردازم.

دلیل نخست: این افراد تصور می‌کنند زمانی که یک حزب سیاسی، شعار سرنگونی رژیمی را سر می‌دهد، مقصود آن صرفا‌ً این است که خود حزب مزبور به گونه‌ای مطلق و بدون ارتباط با عوامل متعدد دیگر، نظام را سرنگون خواهد کرد و خود آن حزب نیز سیستم جایگزین را به جای آن مستقر خواهد نمود.

لازم است این حقیقت را توضیح دهیم که هنگامی که یک حزب سیاسی شعار سرنگونی رژیمی را بر می‌گزیند، پیش از هر چیز، هدفش این است که ایده‌آل‌ها، پروژه‌ها و برنامه‌هایی که این حزب در نظر دارد و مدلی از زمامداری که بدان اعتقاد دارد، در چهارچوب سیستم موجود قابل تحقق نیست. به عبارت دیگر، معنای شعار فوق، آن است که مدل این حزب برای زمامداری و مدل نظام سیاسی موجود برای حکومت، مانعه‌الجمع هستند. یعنی تا زمانی که نظام موجود در رأس قدرت باشد، مدل سیاسی مطلوب حزب، در چهارچوب آن نظام تحقق نخواهد یافت و اگر زمانی شرایط و زمینه برای استقرار مدل سیاسی دلخواه حزب فراهم شد، بدون تردید دیگر سیستم مزبور در رأس قدرت نمانده است. حال باید کسانی که در حقانیت شعار سرنگونی جمهوری اسلامی تردید روا می‌دارند، به این سؤال پاسخ دهند که تا چه حد احتمال می‌دهند که اگر رژیم جمهوری اسلامی کنترل کاملی بر کردستان ایران داشته باشد، ملت کرد بتواند مدل حکومت دمکراتیک فدرال را در کردستان پیاده کند؟

دلیل دوم: همان گونه که ذکر آن رفت، هنگامی که حزب دمکرات از لزوم سرنگونی جمهوری اسلامی سخن می‌گوید، مقصود این است که ایده‌آل‌های سیاسی حزب با سرنگونی جمهوری اسلامی تحقق خواهد یافت، نه با ماندگاری آن. بنابراین حزب در جریان ائتلاف و هم‌پیمانی سیاسی نباید خود را در جبهه‌ی جریانات و نیروهایی ببیند که مستقیم یا غیر مستقیم برای ماندگاری و تثبیت جمهوری اسلامی تلاش می‌کنند و می‌خواهند به هر نحو ممکن، ارکان قدرت این رژیم را مستحکم نمایند.

اگر حزبی به ایده‌آل بودن و امکانپذیری سرنگونی رژیمی اعتقاد داشته باشد، نوع مبارزه و فعالیت خود و چگونگی تشکیل و ورود به ائتلاف‌ها را به گونه‌ی خاصی سازمان می‌دهد و اگر به ایده‌آل نبودن و غیر ممکن بودن سرنگونی سیستم سیاسی نیز معتقد باشد، کار و فعالیت خود را به گونه‌ای دیگر سازمان می‌دهد. حال چنین افرادی باید به این سؤال پاسخ گویند که حزب آنان کار و فعالیت خویش را چگونه سازمان خواهد داد؟

دلیل سوم: اشتباه بودن دیدگاه این افراد در آنجاست که شاید ندانند در پس شعار سرنگونی یک سیستم ناکارآمد، فلسفه‌ای بسی عمیقتر از یک شعار دون‌کیشوت‌وار ظاهری نهفته است. هنگامی که حزبی از سرنگونی یک سیستم می‌گوید، مقصودش این است که سیستم مزبور ناکارآمد است و چه از نظر فکری و چه از نظر نوع زمامداری، در تضاد با روند ترقی و مدرنیته قرار دارد.

زمانی که حزبی از سرنگونی یک سیستم می‌گوید، مقصودش این است که امکان چاره‌یابی دمکراتیک برای اختلافات و مشکلات درونی سیستم مزبور و یا مشکلات آن با مردمی که بر آنها فرمان می‌راند، وجود ندارد، بلکه این سیستم با توسل به نهادهای امنیتی و به دلیل اعمال خشونت و کاربرد سرکوب و ارعاب فوق‌العاده، به صورت موقت، بر مشکلات موجود سرپوش می‌گذارد. هنگامی که حزبی از سرگونی سیستمی می‌گوید، معنایش این است که اعتقادی به مشروعیت فراگیر و درازمدت آن سیسستم در میان مردم ندارد. هنگامی که حزبی از سرگونی سیستمی می‌گوید، بدین معناست که اگر امکان انتخابات آزاد و حتی نیمه‌آزاد نیز برای مردم فراهم شود، شکاف در بنیان‌های قدرت آن سیستم خواهد افتاد. رویدادهای مرتبط با انتخابات سال‌های ٧٦ و ٨٨ این دیدگاه را تقویت می‌کنند. همگی می‌دانیم، پروژه‌ای که در ایران تحت عنوان انتخابات جریان دارد، پروژه‌ای به شدت کنترل‌شده و حکومتی است. طی این دو دوره به محض این که ـ بنا به برخی دلایل‌ـ اندکی از این کنترل کاسته شد، بنیان‌های حکومت دیکتاتوری به لرزه درآمدند. این در حالیست که بر طبق معیارهای شناخته‌شده‌ی انتخاباتی، این دو انتخابات را حتی نمی‌توان انتخابات نیمه‌آزاد نیز به حساب آورد. سخن ما این است که اساساً میسر نیست که سیستمی حتی نتواند به نتایج انتخابات کنترل‌شده‌ی خویش نیز پایبند بماند، ولی محکوم به سرنگونی نباشد.

هنگامی که حزب ما شعار سرنگونی جمهوری اسلامی را تصویب می‌کند، مقصود این است که اساساً ذات و سرشت این رژیم علیرغم برخی تفاوت‌های ظاهری، همان ذات و سرشت رژیم استالینی شوروی سابق، رژیم صدام حسین در عراق یا حکومت قذافی در لیبی است. به همان اندازه که این حکومت‌ها ـ‌هنگامی که مشکلاتشان به حد فروپاشی رسید ـ توانستند در برابر امواج سرنگونی مقاومت نمایند، جمهوری اسلامی نیز در زمان مقتضی، به همان اندازه می‌تواند از سرنگونی خویش جلوگیری نماید.

دلیل چهارم: ما در رابطه با نقشی که می‌توانیم در سرنگونی جمهوری اسلامی ایفا نماییم، بایستی نه خود را بزرگتر از آنچه که هستیم بپنداریم و نه کوچکتر. هر دوی این خوانش‌ها اشتباه هستند.

خلاصه‌ی سخن ما این است که: در زمان سرنگونی جمهوری اسلامی، جنبش کرد نیز نقش و تأثیر خود را در این سرنگونی خواهد داشت.

کسانی که می‌گویند ما نمی‌توانیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم، نباید از یاد ببرند که در سرنگونی جمهوری اسلامی ایران، ملت کرد و نیروهای آن بدون تأثیر نخواهند بود. هنگامی که حزب ما شعار سرنگونی جمهوری اسلامی را سر می‌دهد، مقصود این است که حزب ما و جنبش دمکراتیک و رهایی‌بخش ملت ما نیز بخشی از نیروهایی هستند که در نهایت، جمهوری اسلامی را به سوی سرنگونی سوق خواهند داد. باور ما این است که نه تنها حزب ما، بلکه هر حزب و جریان دیگری نیز که به گونه‌ای جدی مشغول مبارزه‌ی دمکراسیخواهانه باشد، بخشی از نیروهایی است که رژیم ولایت فقیه را به سوی سرنگونی سوق خواهند داد. از یاد نبریم که نیروی ملت کرد در عراق نمی‌توانست به تنهایی رژیم بعث را سرنگون نماید، لیکن بخش مؤثری از نیروهایی بود که رژیم بعث را به سوی سرنگونی سوق دادند. این بحث تنها منحصر به ملت کرد و حزب دمکرات و رژیم جمهوری اسلامی نیست. بگذارید از واقعیت سیاسی دیگری بگوییم و خوانشی جامعتر ارائه دهیم. دیدگاه ما این است که: در هر سیستم غیر دمکراتیک و واپسگرایی، هر یک از احزاب و جریانات دمکرات، بخشی از نیروهایی هستند که سیستم را به سوی سرنگونی سوق می‌دهند. این سخن نه فقط درباره‌ی حزب ما و در ایران، بلکه درباره‌ی هر حزب و جریان دیگری در هر جایی از جهان، صدق می‌کند.

دلیل پنجم: یک نیروی دمکرات و ترقیخواه چگونه تبدیل به بخشی از پروژه‌ی سرنگونی عینی یا ذهنی سیستمی ناکارآمد و واپسگرا می‌شود؟ مکانیسم این مشارکت چگونه است؟ در اینجا می‌کوشیم تا چنین مکانیسمی را تشریح نماییم. هر سیستم ناکارآمد غیر دمکراتیکی در نتیجه‌ی بروز سه اختلاف عمده دچار انشقاق در درون خود شده و گام به گام رو به زوال و فروپاشی می‌رود. این اختلافات عبارتند از:
اختلاف در میان جناح‌های حکومت: هر سیستم غیر دمکراتیکی به اقتضای ماهیت غیر دمکراتیک خود عاری از شفافیت می‌باشد و هر سیستمی که از شفافیت به دور باشد، تبدیل به محیط مساعدی برای رشد نیروها و باندهای ناسالم و شبه‌مافیایی و رقیب می‌گردد. این گونه جناح‌های درون حکومتی از آنجا که در درجه‌ی نخست، بسیار ناسالم هستند و در درجه‌ی دوم در حالت عدم شفافیت روزبه‌روز عظیم‌تر و ناسالمتر شده و بر توان مادی آنان افزوده می‌شود و در درجه‌ی سوم شدیداً درگیر رقابت میان خود هستند و تضاد میان منافع آنان روزبه‌روز شدیدتر می‌شود، رفته‌رفته به سوی وضعیت نزاع و کشمکش میان خود گام برمی‌دارند.

اختلاف حکومت با مردم تحت سلطه‌اش: سیستم‌های غیر دمکراتیک بیشترین هزینه‌ها را صرف کنترل مردم خویش می‌نمایند.

این سیستم‌ها از آنجا که در برابر خواست‌های مردم پاسخگو نیستند، خواسته‌ها و مطالبات مردم روزبه‌روز انباشته‌تر و متراکم‌تر می‌شود، از همین رو، شکاف و جدایی میان مردم و حکومت نیز بیشتر و عمیقتر می‌شود. این سیستم‌ها گاه به دلیل کاربرد فشار و ارعاب و سرکوب فوق‌العاده از سوی دستگاه‌های امنیتی بر مردم، ظاهری باثبات از جامعه‌ی تحت سلطه‌ی خویش ارائه می‌دهند، لیکن این ثبات کاملاً ظاهری بوده و مشکلات و اختلافات عمیق میان مردم و حکومت در حقیقت حل و فصل نشده، بلکه به لایه‌های پنهان و ژرفتر درون جامعه منتقل می‌شوند و این اختلافات و مشکلات در وضعیت مساعد، همانند آتشفشانی فوران خواهند کرد.

اختلاف میان حکومت و ماهیت روابط بین‌المللی: سیستم غیر دمکراتیک نه تنها با مردم خویش دچار مشکل است، بلکه با جهان پیرامون خویش نیز مشکل دارد. سیستم غیر دمکراتیک اساساً سیستمی ناسازگار است. هم با مردم خویش سر ناسازگاری دارد و هم با دول خارجی و مجامع و محافل بین‌المللی. چنین سیستمی همواره مورد تحریم و محاصره قرار می‌گیرد، زیرا مرتکب انواع جرائم بزرگ می‌شود، از همین رو نیز با تحریم‌های گوناگونی مواجه می‌شود. این سیستم‌ها پس از هر تحریمی، دچار تحریم دیگر می‌شوند و برای رفع این تحریم‌ها، به مذاکره پس از مذاکره و گفتگو پس از گفتگو می‌پردازند. البته این مذاکرات فقط صورت ظاهری از مذاکره را با خود دارند و در حقیقت التماس پنهانی و امتیازدهی در چهارچوب سیستم حقوقی بین‌المللی می‌باشند.

این تحریم و امتیازدهی مداوم، رفته‌رفته هم سیستم را تضعیف و هم مردم را عاصی و خشمگین می‌نماید. از سوی دیگر، سیستم غیر دمکراتیک از یک جنگ به سوی جنگی دیگر می‌رود و برای هر جنگی نیز اسم مقدسی انتخاب می‌کند. جنگی را دفاع مقدس نام می‌نهد و جنگ دیگر تبدیل به دفاع از اماکن مقدس و ... می‌شود. این جنگ‌ها زیربنای اقتصادی کشور را متلاشی می‌کنند و بر خشم و عصیان توده‌های مردم نیز می‌افزایند، لیکن نیروهای دمکرات در هر سه مورد فوق، اختلافات را مدیریت می‌نمایند، یعنی آنها را تبدیل به نیرویی برای مقابله با سیستم سرکوبگر می‌کنند. از سویی مردم داخل کشور و مجامع و محافل خارجی را از این اختلافات آگاه می‌نمایند و از سوی دیگر، این اختلافات را از لایه‌های پنهان جامعه به کانون جامعه منتقل نموده و تبدیل به دینامیسم و نیروی محرکه‌ی توده‌های مردم می‌نمایند. سیستم می‌خواهد وجود این اختلافات را وضعیتی طبیعی توصیف کند، لیکن نیروهای دمکرات می‌کوشند تا هر چه بیشتر، غیر طبیعی و فاجعه‌بار بودن این وضعیت را افشا نمایند. تمامی این تلاش‌ها گام‌هایی تدریجی به سوی سرنگونی سیستم هستند و تمامی نیروهای دمکراتیک در این کوشش‌ها سهیم می‌باشند. به عنوان مثال، کارکرد نیرویی همانند حزب دمکرات کردستان ایران، مدیریت مبارزه‌ی ملی مردم کردستان ایران است. سیستم حاکم می‌خواهد وضعیت نابرابری اتنیکی در ایران و نوع زمامداری تمرکزگرا در این کشور را به عنوان وضعیتی کاملاً طبیعی و بی‌بدیل نشان دهد، لیکن حزب دمکرات می‌کوشد تا هم غیر طبیعی ‌بودن و زورگویانه بودن این نوع زمامداری را ثابت نماید، هم آلترناتیوی امروزی برای رفع این نابرابری به مردم معرفی نماید و هم نارضایتی مردم نسبت به ستم ملی را تبدیل به دینامیسم مبارزه علیه سیستم سرکوبگر نموده و بدین گونه بخشی از اختلافات نوع دوم را مدیریت می‌کند. از سوی دیگر، مبارزه‌ی ملت کرد علیه سیستم، گسترش این نوع مبارزه و گذار آن از یک مسأله‌ی داخلی به یک مسأله‌ی منطقه‌ای و بین‌المللی، اختلافات میان حکومت داخلی و جهان خارج را نیز به دنبال خواهد داشت، یعنی حزب می‌تواند در مدیریت اختلافات نوع سوم نیز ایفای نقش نماید.

به طور خلاصه، هر حزب و جریان دمکراتی می‌تواند مدیریت بخشی از این اختلافات را به عهده بگیرد و بدین گونه به بخشی از پروژه‌ی گسترده‌ی سرنگونی نظام حاکم تبدیل شود.

شعار سرنگونی سیستم سرکوبگر از بسیاری جهات برای نیروهای دمکرات در خور اهمیت است. از سویی چشم‌انداز آینده‌ای ایده‌آل و مطلوب را به تصویر می‌کشد و از سوی دیگر سرشت غیر دمکراتیک حکومت را آشکار می‌کند و از جنبه‌ی سوم نیز تبدیل به هنجار و پرنسیپی برای سازماندهی نوع مبارزه‌ی آن نیروی دمکرات و صیانت از خصلت مبارزاتی انقلابی آن می‌گردد.

این قاعده صرفاً شامل ما کردها نمی‌گردد که: همواره چنین بوده است که اگر مبارزه‌ی رهایی‌بخش زمان زیادی به درازا بکشد و مراحل بسیاری را سپری نماید، بزرگترین خطری که مبارزان را تهدید می‌کند، از دست دادن خصلت انقلابی آنهاست. کاهش روحیه‌ی انقلابی، سرآغاز استحاله‌ای خطرناک است که ما مشابه این استحاله را علناً در جریانی مشاهده نمودیم که خود را پیروان کنگره‌ چهارم معرفی می‌کرد.

حزب دمکرات کردستان ایران دقیقاً علیه این نوع استحاله‌ی خطرناک و در راه ارتقای روحیه‌ی مبارزاتی و انقلابی و به طور کلی در راستای حفظ اصول انقلابی و مبارزه‌ی پیگیر و همه‌جانبه فعالیت می‌نماید و این نوع از مبارزه را اصل ثابت و غیر قابل تغییر کار و فعالیت خویش قلمداد می‌کند.

بنابراین، سرنگون باد هر گونه سیستم سرکوبگر، واپسگرا، غیر مسئول و غیر دمکراتیک