کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

چهار صحنە از زندگی هوشنگ عیسی بیگلو

15:17 - 17 دی 1393

مجید حقی


جوانمردی هفتاد سالە بعد از انجام وظایف روزانە زندگی بە اطاقش باز می‌گردد و در حالی کە جهان آماده تحویل سال نو می‌شود، هدیە سر سال او بە خانوادەاش، ما و جامعە آزادی خواە ایران، رفتن می‌شود. هوشنگ عیسی بیگلو سمبل مبارزە و مقامت مسالمت آمیز و بدور از خشونت در ایران بود. در این یادبود می‌خواهم سە صحنە از زندگی هوشنگ عیسی بیگلو را با شما به اشتراک بگذارم:

10271.jpg


صحنە اول

عیسی بیگلو نمونەای والا از شرافت انسانی بود. تمام زندانیان دهە پنجاه کە زندە و در تبعید و یا درون ایران هستند چە آنان کە با حکومت اسلامی اند و چە آنانکە علیە حکومت هستند وی را می‌شناسند. حتی شکنجەگرانش هم در برابر منش انسانی وی در تعجب بودند. زمانی کە حکومت پهلوی سرنگون می‌شود و رسولی  یکی از شکنجەگران هوشنگ، می‌خواهد با وی ملاقات کند. هوشنگ عیسی بیگلو وی را می‌پذیرد و در جواب مخالفت و خشم مادرش می‌گوید: « این مرد اکنون شمشیر از دستش افتاده، با امید می‌آید، باید با افتاده‌ای همانند او هم با ارزش‌های خودمان رفتار کنیم». عیسی بیگلو چون نلسون ماندلای آفریقای جنوبی می‌خواست با منش و بخشش خود جامعە را بە سوی صلح و گذشت دعوت کند. نلسون ماندلا نیز آن هنگام كه پس از ٢٨ سال اسارت، سلول زندان را ترك کرد، گفت کە بر دشمنان خود نفرت نمی‌کند. این امر دشمن را از بین می‌برد.
 
صحنە دوم

زمانی کە هنوز ارزشهای حقوق بشر برای بیشتر مبارزین چپ و دمکرات ایران واژەهای بیگانە بودند و همە یا تنها از حقوق ملل برای تعیین سرنوشت خویش یا برای رسیدن بە دیکتاتوری پرولتاریا یا برای باز گشت سلطنت مبارزە می‌کردند؛ عیسی بیگلو نه تنها مدافع حقوق ملیت‌ها برای تعیین سرنوشت خویش، و طرفدار جامعە برابر و عادلانە بود بلکە بە عنوان مدافع سرسخت حقوق بشر و ارزش‌های انسانی وارد نبردی تازە شد. در پی انقلاب خلق‌های ایران در سال ۵۷ و آزادی زندانیان سیاسی به دست قیام گران، عیسی بیگلو با شکرالله پاکنژاد همراه است و تلاش می‌کند تا از حقوق مردم‌تحت حاکمیت استبداد فاشیستی جدید، دفاع کند و بە قول عباس منصوران از تهران تا خوزستان در آمد و شد است. می‌شنود که نسیم خاکسار نویسنده و شاعر، در اهواز دستگیر و هرآینه در خطر مرگ است، به اهواز می شتابد، با قاطعیت ویژۀ خود و هوشمندی ‌ستودنی‌اش، خاکسار را از مرگ می‌رهاند.

صحنە سوم

زمانی کە مردم کردستان نمایش رفراندم جمهوری اسلامی را تحریم کردند و خمینی فرمان جهاد علیە مردم کردستان صادر کرد، هوشنگ در دهە شصت خود را در کوه‌های قندیل و سیاە کوە یافت تا در کنار مبارزین مردم کردستان بە سازماندهی مبارزات مردم آذربایجان کمک کند و جبهەای فراگیر از نیروهای چپ و دمکرات در راە سرنگونی جمهوری اسلامی تشکیل دهد. در آن زمان همە خطرات راە را بەجان می‌خرد تا با اندک مبارزینی کە هنوز امیدی برای آیندە داشتند در تماس باشد و هادی شان باشد برای رهایی و همزیستی. عیسی بیگلو جزو اولین کسانی بود کە ماشین ترور رژیم وی را هدف گرفت. چهار ماە بعد از انقلاب بهمن سال ٥٨ مورد هجوم تروریستهای رژیم اسلامی قرار می گیرد. این آغازی بود برای پایان تاسف بار امیدهای انقلاب مردمان ایران. ترور وی هشداری بود بەهمە مبارزان، بە همە دمکراسی خواهان و نیروهای مردمی و سازش ناپذیر. تروریسم حکومتی در کردستان، در ترکمن صحرا، در خوزستان، در تهران، پاریس، وین، برلین و صدها مکان دیگر از همان آغاز حکومت اسلامی تا کنون چون رود خون، پایەهای بر دار استوار حکومت اسلامی؛ مشی محوری حکومت مذهبی ــ دیکتاتوری و آپارتاید ملی ــ مذهب رژیم حاکم بودە است.  
 
صحنە چهارم


هوشنگ در خارج از کشور بە سفیر فرهنگ ایرانی نە از نوع کلیشەای و تمجید گوی فرهنگ ٢٥٠٠ سالە بلکە فرهنگ مردمان ایران با فرهنگها، زبانها و ادیان و مذاهب گوناگون تبدیل می‌شود. در کتاب ایران دیروز، امروز و فردا مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیر توسعە تاریخی ایران را بە جامعە فنلاند معرفی میکند. کمتر کتابخانەای است در فنلاند و کشورهای اسکاندیناوی با نمایشگاه‌های عیسی بیگلو آشنا نباشند و مضمون همە این نمایشگاهها فرهنگ مردمان ایران، وضعیت حقوق بشر در ایران و جنایتهای جمهوری اسلامی در ایران است.
هوشنگ می‌گوید: وقتی در زندانها مبارزین بە همدیگر کتاب نمی‌دانند، کتاب‌هایی کە مال زندانیان بود، وقتی با هم حرف نمی‌زدند، قابل پیش بینی بود کە بعد از انقلاب حکومتی دیکتاتوری و توتالیتر سر کار آید. امروز بعداز ٣٥ سال از انقلاب مردمان ایران، هنوز هم شعلەهای خشم و نفرت در بین جریانها و ایدیولوژیهای مخالف رژیم ایران شعلەور است و عیسی بیگلو بسیار تلاش کرد تا این شعلەهارا خاموش کند. امروز نه بە خاطر ظلم و ستم و جفایی کە بر عیسی بیگلو رفتە است در سوگش نشستەایم بلکە بەخاطر این است کە برغم همە ظلم و جفایی کە بر وی و مردم ایران رفتە به سوگ نشسته ایم. او تا واپسین لحظات زندگیش مردی عاقل و با حس انسانی و صداقت بود. مردی بود کە بدون وقفە طرفدار صلح و همزیستی و همگرایی بود. پیشمرگ کە بودم، اولین بار وی را در سال ١٩٨٨ در کوه قندیل دیدم چشمانش برق می‌زد. او بە آیندە امیدوار بود و از دیدن جوانان مبارز لذت می‌برد. چشمانش همیشە برق میزد، چراکە چشمهای برقدار لایق کسی چون عیسی بیگلو بود.