کریم پرویزی
هنگامی که از اخلاق سخن میگوئیم به گفتەی اندیشمندان و متفکرین، مجموعەای از قواعد و اصول در ذهن انسان شکل میگیرد که تار و پود جامعه را تشکیل داده و بافتهای اجتماعی براساس این هنجارها، گرداگرد طرحی چیده شدەاند که در نمای کلی و عمومی، مفهوم و غالبی به نام هویت و سیمای فرهنگی و اجتماعی آن جامعه را به ناظرین نشان میدهد.
از این منظر اخلاق عبارتست از زبان، اصطلاحات، جملات، کلمات و نظامی از رفتارهای جامعه یا ملتی که مخاطب و ناظر میتواند بر مبنای آنها، اجتماع مدنظر را بشناسد. به همین خاطر هرگاه از ملت یا جامعەای نام برده میشود، فیالفور و ناخودآگاه مجموعەای از پیش فرضها مبنایی برای قضاوت میشوند.
به عنوان مثال هرگاه به ملت ژاپن اشاره میشود، نظم و دیسیپلین در ذهن مخاطب نقش میبندد یا هنگامی که از مغول سخن گفته میشود، ذهن انسان خاورمیانەای شمشیر و خون را تداعی میکند.
سالیان متمادی حکومت جمهوری اسلامی ایران با تلاش فراوان سعی کرده است که با فریب اذهان عمومی و لاپوشانی حقایق، سیمای رژیمی عادل و دادگستر از خود ارائه دهد و نقش ام القرای منطقه را بازی کند و چهرەای نورانی از رهبر رژیم نشان دهد که آنچنان در معنویات و فرائض دینی غوطەور شده و آنقدر در غم مستضعفین و مؤمنین غرق گشته که نور از سر و رویش میبارد.
این خواست و آرزوی رژیم تهران است که اینگونه آنرا تصور کرده و ببینند، اما حقیقتاً مردم نیز اینگونه به این حکومت مینگرند؟ آیا مردم ایران خامنەای و رژیمش را در هالەای از نور میبینند؟ آیا در ذهن مردم منطقه، رژیم ایران به مثابه نمادی از مهر و دوستی و آشتی نقش بسته است؟ آیا مردم جهان، رژیم ولایت فقیه را همچون فرشتەی نگهبان عدل و داد و حافظ کرامت انسانی وصلح جهانی قلمداد میکنند؟
هرگاه در نزد فرد فرد مردم کردستان از خامنەای و رژیم جمهوری اسلامی سخن بگویی، ترور و تهدید و اعدام را در ذهنشان تداعی خواهی کرد. یکایک ملیتهای تحت ستم ایران نام جمهوری اسلامی را در ردیف زندان و شکنجه و ترور قرار میدهند.
بعد از سالیان متمادی که مسئولین رژیم از اصول اخلاق اسلامی دم میزدند، اگر امروزه هر شهروند ایرانی به مدت چند دقیقه سخنان آخوندهای مدعی اخلاق اسلامی را در رسانەهای رژیم پیگیری کند، با دنیایی غریب و مملو از بیاخلاقی، توهین و بیادبی روبرو خواهد شد.
مسئولین عالیرتبەی رژیم اسلامی رقبای سیاسی خودرا اینگونه خطاب میکنند: دزد، عرقخور، فاسد، بیبصیرت، مجنون، بیخرد، سادهلوح، فریبخورده، دروغگو، بیحیا و ... مسئولین حکومتی نیز هنگامی که در مورد مردم سخن میگویند آنان را خس و خاشاک و عامل دست بیگانه مینامند و یا همچون آقای روحانی آنان را ترسو و بیهویت میخوانند.
در این میان نیز آقای خامنەای، قهرمان بلامنازع عرصەی توهین و افترا به همه کس علیالخصوص به نزدیکان خود محسوب میشود. لازم به ذکر است که طراح این بنای سرشار از توهین، بیادبی، بیحرمتی و بیاخلاقی در رژیم ایران کسی نیست جز خمینی. مسئولین حال حاضر این حکومت نیز رهروان حقیقی آن سرچشمەی مملو از بیاخلاقیاند که هر روز گرد جهان میگردند تا عبارت یا جملەای نو بیابند و از این طریق شخص یا اشخاصی را مورد توهین قرار دهند.
بر این اساس اگر از رژیم اسلامی در ایران سخنی به میان میآید، سیمای رژیمی غرق در توهین و بیادبی، که برای خود قائل به رعایت هیچ مرز اخلاقی نیست حتی در مقابل نزدیکترین یارانش- در اذهان نقش میبندد و در افکار مخاطبین و ناظرین، جمهوری اسلامی ایران به سمبل بیاخلاقی بدل گشته است.
هنگامی که از اخلاق سخن میگوئیم به گفتەی اندیشمندان و متفکرین، مجموعەای از قواعد و اصول در ذهن انسان شکل میگیرد که تار و پود جامعه را تشکیل داده و بافتهای اجتماعی براساس این هنجارها، گرداگرد طرحی چیده شدەاند که در نمای کلی و عمومی، مفهوم و غالبی به نام هویت و سیمای فرهنگی و اجتماعی آن جامعه را به ناظرین نشان میدهد.
از این منظر اخلاق عبارتست از زبان، اصطلاحات، جملات، کلمات و نظامی از رفتارهای جامعه یا ملتی که مخاطب و ناظر میتواند بر مبنای آنها، اجتماع مدنظر را بشناسد. به همین خاطر هرگاه از ملت یا جامعەای نام برده میشود، فیالفور و ناخودآگاه مجموعەای از پیش فرضها مبنایی برای قضاوت میشوند.
به عنوان مثال هرگاه به ملت ژاپن اشاره میشود، نظم و دیسیپلین در ذهن مخاطب نقش میبندد یا هنگامی که از مغول سخن گفته میشود، ذهن انسان خاورمیانەای شمشیر و خون را تداعی میکند.
سالیان متمادی حکومت جمهوری اسلامی ایران با تلاش فراوان سعی کرده است که با فریب اذهان عمومی و لاپوشانی حقایق، سیمای رژیمی عادل و دادگستر از خود ارائه دهد و نقش ام القرای منطقه را بازی کند و چهرەای نورانی از رهبر رژیم نشان دهد که آنچنان در معنویات و فرائض دینی غوطەور شده و آنقدر در غم مستضعفین و مؤمنین غرق گشته که نور از سر و رویش میبارد.
این خواست و آرزوی رژیم تهران است که اینگونه آنرا تصور کرده و ببینند، اما حقیقتاً مردم نیز اینگونه به این حکومت مینگرند؟ آیا مردم ایران خامنەای و رژیمش را در هالەای از نور میبینند؟ آیا در ذهن مردم منطقه، رژیم ایران به مثابه نمادی از مهر و دوستی و آشتی نقش بسته است؟ آیا مردم جهان، رژیم ولایت فقیه را همچون فرشتەی نگهبان عدل و داد و حافظ کرامت انسانی وصلح جهانی قلمداد میکنند؟
هرگاه در نزد فرد فرد مردم کردستان از خامنەای و رژیم جمهوری اسلامی سخن بگویی، ترور و تهدید و اعدام را در ذهنشان تداعی خواهی کرد. یکایک ملیتهای تحت ستم ایران نام جمهوری اسلامی را در ردیف زندان و شکنجه و ترور قرار میدهند.
بعد از سالیان متمادی که مسئولین رژیم از اصول اخلاق اسلامی دم میزدند، اگر امروزه هر شهروند ایرانی به مدت چند دقیقه سخنان آخوندهای مدعی اخلاق اسلامی را در رسانەهای رژیم پیگیری کند، با دنیایی غریب و مملو از بیاخلاقی، توهین و بیادبی روبرو خواهد شد.
مسئولین عالیرتبەی رژیم اسلامی رقبای سیاسی خودرا اینگونه خطاب میکنند: دزد، عرقخور، فاسد، بیبصیرت، مجنون، بیخرد، سادهلوح، فریبخورده، دروغگو، بیحیا و ... مسئولین حکومتی نیز هنگامی که در مورد مردم سخن میگویند آنان را خس و خاشاک و عامل دست بیگانه مینامند و یا همچون آقای روحانی آنان را ترسو و بیهویت میخوانند.
در این میان نیز آقای خامنەای، قهرمان بلامنازع عرصەی توهین و افترا به همه کس علیالخصوص به نزدیکان خود محسوب میشود. لازم به ذکر است که طراح این بنای سرشار از توهین، بیادبی، بیحرمتی و بیاخلاقی در رژیم ایران کسی نیست جز خمینی. مسئولین حال حاضر این حکومت نیز رهروان حقیقی آن سرچشمەی مملو از بیاخلاقیاند که هر روز گرد جهان میگردند تا عبارت یا جملەای نو بیابند و از این طریق شخص یا اشخاصی را مورد توهین قرار دهند.
بر این اساس اگر از رژیم اسلامی در ایران سخنی به میان میآید، سیمای رژیمی غرق در توهین و بیادبی، که برای خود قائل به رعایت هیچ مرز اخلاقی نیست حتی در مقابل نزدیکترین یارانش- در اذهان نقش میبندد و در افکار مخاطبین و ناظرین، جمهوری اسلامی ایران به سمبل بیاخلاقی بدل گشته است.