شهرام میرزائی
در آمریکا فرد محکوم به اعدام را طی سه مرحله به کام مرگ میفرستند، ابتدا ماده بیهوش كننده را به او تزریق میکنند سپس مادهای كه ریهها و دیافراگم را فلج میكند و درنهایت با تزریق کلرید پتاسیم موجب ایست قلبی و مرگ فرد مورد نظر میشوند. با نگاهی تحلیلی-روانی به عملکرد اقتصادی-اجتماعی جمهوری اسلامی ایران در ساخت جامعه هدف خود طی چهار دهه اخیر متوجه پروسهای فاشیستی و وحشتناک میشویم که میتوان آنرا مدلی از این نوع اعدام دانست، اعدامی در مقیاس میلیونی.
حکومت اسلامی ایران در ابتدا با نابودی بنیادهای اقتصاد و رفاه اجتماعی دست به بیحسی مردم زد و سپس بنابر زمینههای مهیا شده، جامعه را با گسترش روز افزون آسیبهای اجتماعی و اختلالات روانی روبرو گردانید که منجر به قطع ارتباط با واقعیت و عدم توانایی در شناخت وضعیت خود شد، یعنی شاهراه تنفس آنرا برید و در نهایت نیز با گروگان گرفتن جامعه ایران در برنامههای صدور انقلاب، موجبات متلاشی شدن و مرگ آنرا مهیا کرده است.
حسن موسوی، مدیرکل بازرسی سازمان بهزیستی، طی اظهاراتی در روز یکشنبه هفتم مرداد ١٣٩٦، اعلام کرد که: در سال ۵۸ در هر ساعت ۱۰ نفر در ایران به زندان میافتادند اما در حال حاضر این رقم به ۴۹ نفر در ساعت رسیده است. او به افزایش بیسابقه میزان خشونت در سطح جامعه ایران اشاره کرد و گفت: امروز خشونت در جامعه به حدی رسیده که شاهد پدیدهای به نام سالمند آزاری هستیم. جامعهای چنان تهی شده، که برای ارضای درونیات خود به سراغ پیرمردان و پیرزنان رفته و آنچنان از نورمهای اجتماعی فاصله گرفته که تجاوز به کودک دو ساله و تجاوز گروهی به زنان در مقابل دیدگان شوهرانشان به راهی برای ارضای جنسیاش بدل شده است.
رژیم اسلامی ایران که اساس وجودی خود را بر گسترش حاکمیت شرع از طریق قبضهی قدرت در ایران و نیز صدور انقلاب بنیاد نهاده، برای رسیدن به اهداف منظرش هیچ ابایی از بکارگیری اشکال متفاوت خشونت ندارد، امری که مستقیما در جامعه سبب بازتولید آن و از بین رفتن نورمهای اخلاقی و اجتماعی شده است. چنین حکومتی نیازمند جامعهای است که تداوم حیات آنرا تثبیت کند نه جامعهای که تهدیدی بر موجودیت آن باشد، پس حکومت اسلامی ایران از همان روزهای آغازین حیاتش در فکر ایجاد جامعهای متلاشی شده و محتضر بود تا بتواند همچون مومی به آن شکل دهد و اعضای آن، راحتالحقومهایی باشند در دهان حکومت.
رضا قدیمی از مدیران شهرداری تهران طی مصاحبهای با خبرگزاریهای حکومتی ایران اظهار داشت: بنابر تحقیقات انجام شده نود درصد کودکان کار مورد آزار جنسی قرار میگیرند. حال تصور جامعهای را داشته باشید که این قربانیان تجاوز جنسی آیندهسازان آن خواهند شد، بزرگسالانی که به هیچ چیز پایبند نیستند چرا که هیچکس به کودکی و معصومیت آنها رحم نکرده است، پس چگونه میتوان انتظار داشت این کودکان وقتی که بزرگ میشوند به جامعهی خود رحم کنند. حکومت برای قبضه کردن روان جامعه از هر روش ممکنی استفاده میکند و حتا به آن لباس قانون نیز میپوشاند، تصویب قانونی در مجلس ایران که بنابر آن به سرپرست حق ازدواج با فرزندخواندهها را اعطا میکند از نمونههای قانونی کردن تجاوز جنسی و متلاشی کردن روان جمعی و از بین بردن بنیادهای اخلاقی جامعه است. حکومت مرگ و وحشت تنها درمحیطی متناسب با ذات خود میتواند ادامه به حیات بدهد این اصلی انکار ناپذیر است که رهبران جمهوری اسلامی به شدت به آن ایمان دارند و بنیاد تمام برنامههای اقتصادی-اجتماعی و روانی خود را بر پایهی آن طراحی کرده و میکنند.
علیرضا حمیدیفر، مدیرکل مشاوره و مددکاری معاونت اجتماعی ناجا، از وجود ١٨ میلیون ایرانی که در آسیبهای اجتماعی دست و پا میزنند خبر داد و حسن موسوی، از مدیران بهزیستی ایران، نیز در همایش سلامت روانی از وجود ٢٠ میلیون ایرانی که حداقل دچار یک اختلال روانی هستند سخن گفته است. وضعیت بغرنج مسائل اجتماعی در ایران و عدم رسیدگی تعمدی حکومت در حل این مسائل به صورت چشمگیری آمار آسیبهای اجتماعی و اختلالات روانی را در سطح جامعه افزایش داده است، سیاستی که به دنبال پرورش نسلهایی متناسب با خواستهای حکومت حاکم در ایران است، نسلی که ناتوانی در تصمیمگیری، عدم درک واقعیت، عدم پایبدنی به اصول اجتماعی-اخلاقی، غرق در اختلالات حاد سایکولوژیکی، سرشار از عقدههای بجامانده از دوران کودکی از مشخصههای بارز آن است، بیگانهای که حتا به خود نیز رحم نمیکند.
تحقق این مسائل برای حکومت اسلامی ایران از چنان اهمیتی برخوردار است که با امنیتی کردن پژوهشهای مرتبط با آسیبهای اجتماعی-روانی و حتا برخی از بیماریها همچون ایدز، مستقیما مانع از ریشهیابی و اقدامات علمی-عملی در راستای کنترل و کاهش آنها میشود. تجاوز جنسی، میزان خشونت، اعتیاد، ایدز و خودکشی پنج نمونه از خروارها آسیب اجتماعی گسترش یافته در ایران میباشد که تحقیقات در این زمینهها، پژوهشگران آن را دچار پیگرد و زندانهای طویلالمدت به اتهامهای امنیتی و اقدام علیه امنیت ملی کرده است.
اگر پیشتر پژوهشگران اجتماعی و روانشناسان از اصطلاح جامعه بیمار برای وصف وضعیت ایران استفاده میکردند اما امروزه جامعه در حال احتضار به اصطلاح آشنایی در نزد روانشناسان و جامعهشناسان بدل شده است تا بازگوکننده واقعیات تلخ در ایران باشد. قابل ذکر است که بنابر اصول روان درمانی، بیمار یا شخصی که دچار اختلال روانی است آماده هرگونه سواستفادهای از سوی محیط میباشد، یعنی در واقع مبتلایان به اختلالات روانی همچون مومی در دست محیط هستند و از کمترین اختیاری برخوردارند و براحتی میتوان از آنها به نفع خود بهره برد.
با توجه به این نکته و تطبیق آن با سیاستهای داخلی جمهوری اسلامی میتوان به یک واقیت تکان دهنده پیبرد: کشاندن جامعه به منجلاب آسیبهای اجتماعی و ایجاد یک جامعه تماما بیمار که تار و پود آنرا اختلالت روانی تنیده و در نهایت انفجار و متلاشی شدن آن. سیاستی فاشیستی و ضدبشری اما حساب شده که اساس برنامهریزیهای حکومت اسلامی ایران را تشکیل میدهد. همانگونه که یک انگل برای تداوم بقا خود نیاز به گسترش فساد در محیط خود است حکومت اسلامی ایران نیز برای بقا و دستیابی به برنامههای روانپریشانهی خود نیازمند جامعهای است که از واقعیتها بریده باشد و در عالمی مالیخولیایی سیر کند. همین امر موجب شده است که برنامهریزان جمهوری اسلامی از همان روزها آغازین حکومتشان تیشه به ریشه اقتصاد و رفاه اجتماعی بزنند تا از این راه اصلیترین عامل در ایجاد آسیبهای اجتماعی را مهیا سازند. مسلما با توجه به واقعیتهای موجود در جامعه که روزانه شاهد آن هستیم و یا با استناد به همان آمارهای ناقص حکومتی، میتوان صدای زنگهای نابودی سرزمینمان را که مدتها پیش به صدا در آمده بود را بشنویم و اگر نتوانیم آنتیبیوتیکی برای رژیم ایران بیابیم بیشک این بیماری عفونی میزبان خود را کاملا خواهد کشت و دیگر جایی برای جبران مافات نخواهد گذاشت.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.
در آمریکا فرد محکوم به اعدام را طی سه مرحله به کام مرگ میفرستند، ابتدا ماده بیهوش كننده را به او تزریق میکنند سپس مادهای كه ریهها و دیافراگم را فلج میكند و درنهایت با تزریق کلرید پتاسیم موجب ایست قلبی و مرگ فرد مورد نظر میشوند. با نگاهی تحلیلی-روانی به عملکرد اقتصادی-اجتماعی جمهوری اسلامی ایران در ساخت جامعه هدف خود طی چهار دهه اخیر متوجه پروسهای فاشیستی و وحشتناک میشویم که میتوان آنرا مدلی از این نوع اعدام دانست، اعدامی در مقیاس میلیونی.
حکومت اسلامی ایران در ابتدا با نابودی بنیادهای اقتصاد و رفاه اجتماعی دست به بیحسی مردم زد و سپس بنابر زمینههای مهیا شده، جامعه را با گسترش روز افزون آسیبهای اجتماعی و اختلالات روانی روبرو گردانید که منجر به قطع ارتباط با واقعیت و عدم توانایی در شناخت وضعیت خود شد، یعنی شاهراه تنفس آنرا برید و در نهایت نیز با گروگان گرفتن جامعه ایران در برنامههای صدور انقلاب، موجبات متلاشی شدن و مرگ آنرا مهیا کرده است.
حسن موسوی، مدیرکل بازرسی سازمان بهزیستی، طی اظهاراتی در روز یکشنبه هفتم مرداد ١٣٩٦، اعلام کرد که: در سال ۵۸ در هر ساعت ۱۰ نفر در ایران به زندان میافتادند اما در حال حاضر این رقم به ۴۹ نفر در ساعت رسیده است. او به افزایش بیسابقه میزان خشونت در سطح جامعه ایران اشاره کرد و گفت: امروز خشونت در جامعه به حدی رسیده که شاهد پدیدهای به نام سالمند آزاری هستیم. جامعهای چنان تهی شده، که برای ارضای درونیات خود به سراغ پیرمردان و پیرزنان رفته و آنچنان از نورمهای اجتماعی فاصله گرفته که تجاوز به کودک دو ساله و تجاوز گروهی به زنان در مقابل دیدگان شوهرانشان به راهی برای ارضای جنسیاش بدل شده است.
رژیم اسلامی ایران که اساس وجودی خود را بر گسترش حاکمیت شرع از طریق قبضهی قدرت در ایران و نیز صدور انقلاب بنیاد نهاده، برای رسیدن به اهداف منظرش هیچ ابایی از بکارگیری اشکال متفاوت خشونت ندارد، امری که مستقیما در جامعه سبب بازتولید آن و از بین رفتن نورمهای اخلاقی و اجتماعی شده است. چنین حکومتی نیازمند جامعهای است که تداوم حیات آنرا تثبیت کند نه جامعهای که تهدیدی بر موجودیت آن باشد، پس حکومت اسلامی ایران از همان روزهای آغازین حیاتش در فکر ایجاد جامعهای متلاشی شده و محتضر بود تا بتواند همچون مومی به آن شکل دهد و اعضای آن، راحتالحقومهایی باشند در دهان حکومت.
رضا قدیمی از مدیران شهرداری تهران طی مصاحبهای با خبرگزاریهای حکومتی ایران اظهار داشت: بنابر تحقیقات انجام شده نود درصد کودکان کار مورد آزار جنسی قرار میگیرند. حال تصور جامعهای را داشته باشید که این قربانیان تجاوز جنسی آیندهسازان آن خواهند شد، بزرگسالانی که به هیچ چیز پایبند نیستند چرا که هیچکس به کودکی و معصومیت آنها رحم نکرده است، پس چگونه میتوان انتظار داشت این کودکان وقتی که بزرگ میشوند به جامعهی خود رحم کنند. حکومت برای قبضه کردن روان جامعه از هر روش ممکنی استفاده میکند و حتا به آن لباس قانون نیز میپوشاند، تصویب قانونی در مجلس ایران که بنابر آن به سرپرست حق ازدواج با فرزندخواندهها را اعطا میکند از نمونههای قانونی کردن تجاوز جنسی و متلاشی کردن روان جمعی و از بین بردن بنیادهای اخلاقی جامعه است. حکومت مرگ و وحشت تنها درمحیطی متناسب با ذات خود میتواند ادامه به حیات بدهد این اصلی انکار ناپذیر است که رهبران جمهوری اسلامی به شدت به آن ایمان دارند و بنیاد تمام برنامههای اقتصادی-اجتماعی و روانی خود را بر پایهی آن طراحی کرده و میکنند.
علیرضا حمیدیفر، مدیرکل مشاوره و مددکاری معاونت اجتماعی ناجا، از وجود ١٨ میلیون ایرانی که در آسیبهای اجتماعی دست و پا میزنند خبر داد و حسن موسوی، از مدیران بهزیستی ایران، نیز در همایش سلامت روانی از وجود ٢٠ میلیون ایرانی که حداقل دچار یک اختلال روانی هستند سخن گفته است. وضعیت بغرنج مسائل اجتماعی در ایران و عدم رسیدگی تعمدی حکومت در حل این مسائل به صورت چشمگیری آمار آسیبهای اجتماعی و اختلالات روانی را در سطح جامعه افزایش داده است، سیاستی که به دنبال پرورش نسلهایی متناسب با خواستهای حکومت حاکم در ایران است، نسلی که ناتوانی در تصمیمگیری، عدم درک واقعیت، عدم پایبدنی به اصول اجتماعی-اخلاقی، غرق در اختلالات حاد سایکولوژیکی، سرشار از عقدههای بجامانده از دوران کودکی از مشخصههای بارز آن است، بیگانهای که حتا به خود نیز رحم نمیکند.
تحقق این مسائل برای حکومت اسلامی ایران از چنان اهمیتی برخوردار است که با امنیتی کردن پژوهشهای مرتبط با آسیبهای اجتماعی-روانی و حتا برخی از بیماریها همچون ایدز، مستقیما مانع از ریشهیابی و اقدامات علمی-عملی در راستای کنترل و کاهش آنها میشود. تجاوز جنسی، میزان خشونت، اعتیاد، ایدز و خودکشی پنج نمونه از خروارها آسیب اجتماعی گسترش یافته در ایران میباشد که تحقیقات در این زمینهها، پژوهشگران آن را دچار پیگرد و زندانهای طویلالمدت به اتهامهای امنیتی و اقدام علیه امنیت ملی کرده است.
اگر پیشتر پژوهشگران اجتماعی و روانشناسان از اصطلاح جامعه بیمار برای وصف وضعیت ایران استفاده میکردند اما امروزه جامعه در حال احتضار به اصطلاح آشنایی در نزد روانشناسان و جامعهشناسان بدل شده است تا بازگوکننده واقعیات تلخ در ایران باشد. قابل ذکر است که بنابر اصول روان درمانی، بیمار یا شخصی که دچار اختلال روانی است آماده هرگونه سواستفادهای از سوی محیط میباشد، یعنی در واقع مبتلایان به اختلالات روانی همچون مومی در دست محیط هستند و از کمترین اختیاری برخوردارند و براحتی میتوان از آنها به نفع خود بهره برد.
با توجه به این نکته و تطبیق آن با سیاستهای داخلی جمهوری اسلامی میتوان به یک واقیت تکان دهنده پیبرد: کشاندن جامعه به منجلاب آسیبهای اجتماعی و ایجاد یک جامعه تماما بیمار که تار و پود آنرا اختلالت روانی تنیده و در نهایت انفجار و متلاشی شدن آن. سیاستی فاشیستی و ضدبشری اما حساب شده که اساس برنامهریزیهای حکومت اسلامی ایران را تشکیل میدهد. همانگونه که یک انگل برای تداوم بقا خود نیاز به گسترش فساد در محیط خود است حکومت اسلامی ایران نیز برای بقا و دستیابی به برنامههای روانپریشانهی خود نیازمند جامعهای است که از واقعیتها بریده باشد و در عالمی مالیخولیایی سیر کند. همین امر موجب شده است که برنامهریزان جمهوری اسلامی از همان روزها آغازین حکومتشان تیشه به ریشه اقتصاد و رفاه اجتماعی بزنند تا از این راه اصلیترین عامل در ایجاد آسیبهای اجتماعی را مهیا سازند. مسلما با توجه به واقعیتهای موجود در جامعه که روزانه شاهد آن هستیم و یا با استناد به همان آمارهای ناقص حکومتی، میتوان صدای زنگهای نابودی سرزمینمان را که مدتها پیش به صدا در آمده بود را بشنویم و اگر نتوانیم آنتیبیوتیکی برای رژیم ایران بیابیم بیشک این بیماری عفونی میزبان خود را کاملا خواهد کشت و دیگر جایی برای جبران مافات نخواهد گذاشت.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.