قادر الیاسی
با ویراستاری کاوە آهنگری
روز پنجشنبە، ١٧ مهرماە ١٣٩٩ خورشیدی ٢٠٢٠/١٠/٨ میلادی، با انتشار خبر مرگ هنرمند نامی محمدرضا شجریان کە قلە رفیع و کم نظیری از هنر ملت فارس است، سیلی از ابراز احساسات کردهای جنوب و شرق کردستان (در عراق و ایران) را از طریق شبکەهای مجازی از جملە فیسبوک بەدنبال خود آورد.
من بە عنوان فردی نسبتاً فعال در حیطە هنر کردی و شنوندەای باعلاقە بە موزیک کردی و ملتهای اطراف خویش، چشمم را گشودەام و گوش بە آواز سپردەام، صدای شجریان را دل انگیز و دوست داشتنی یافتەام. طبیعی است کسی کە روزگاری آرامش بە دلم بخشیدەباشد، آنقدر خاطرە بەجا گذاشتە است کە حداقل برای فقدانش خوشحال نباشم.
و اما در مورد هنر این هنرمند پر آوازە کە جایگاە رفیع و نامی جاویدان برای خود رقم زد، در طول زندگی هنری خویش بە زبان فارسی خواند و از شعر شاعران بلند مرتبەای از جملە حافظ، سعدی، مهدی اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج و...برای آوازها و نصنیفهایش بهرە گرفت. شجریان کاری از خود بەجای نگذاشتە کە نقصی در آن باشد. نە از لحاظ موزیک و نە از جنبە صدا نمیتوان خردەای بر آن گرفت. تمام آثارش منحصر بەفرد و بی همتاست.
با این اوصاف، واقعیتی را لازم بە ذکراست کە تمام آثار ایشان تنها متعلق بە ملت فارس است. زیرا بە آن زبان سرودە شدەاست. مشکل کار از اینجا شروع می شود. بگذارید کمی در این مورد صریحتر باشیم:
آنچە مشکلساز شدە و بر هنر شجریان و هنرمندان فارس زبان سایە انداختەاست، تعریف غلط هنر ملتی بەاسم فارس است کە بەنام تمام ایران اطلاق می شود. این اشتباە نیز بر میگردد بە دیدگاە غلط حاکمان مرکزنشین در تهران. از دیدگاە آنها ایران یعنی تهران و مردمان ایران نیز فارسی گوی و زبانشان هم زبان همان ملتی است کە سکان قدرت را در دست دارند.
در سال ١٣١٤ خوشیدی(١٩٣٥میلادی) ساختاری جعلی و دور از واقعیت توسط رضاشاە و دستیارانش بر ایران متشکل از یک ملت، یک زبان و یک دین تحمیل شد. بە عبارتی دیگر ایران کثیرالملە با زور سرنیزە و قانونی جانبدارانه بە نفع یکی از واحدهای سازندهاش که همانا فارسها هستند، متمرکز شده و با جایگزین کردن زبان فارسی و مذهب شیعە بەعنوان زبان رسمی و دین رسمی کشور، عملاً جلو ارز اندام نمودن ملتهای دیگر گرفتە و با این ساختار جعلی نوع آتاترکی، بە دنیا معرفی کردند.
اگر ایران آنطور می بود کە ادعا شدە و بجز ملت فارس، ملتهای دیگری در آن زندگی نمیکردند و در آن سهیم نمی بودند، در آنصورت شجریان هنرمند تمام ایران بود. هنگامی کە مردمان ایران را از پرسپکتیو رضاشاهی مینگریم، درمیابیم بعلاوە ملت فارس، پنج ملت دیگر (بلوچ، عرب، ترکمن، ترک آذری و کرد) تشکیل دهندە مردم این آب و خاک هستند. یعنی ایران کشوری است کثیرالملە و دارای زبانهای مختلفی نیز میباشد. این مجموعە ملل هم تنها پیرو مذهب شیعە نیستند، بلکە پیرو ادیانی از جملە اسلام سنی و شیعە، کرد یارسانی و ادیانی دیگر هستند. در ضمن طرفدار بودن و گوش دل بە صدای استاد شجریان سپردن در ایالاتهای مختلف ایران نبایستی بە این معنا تعبیر شود کە صدای ایشان نمایندە سراسر ایران است.
من شخصاً آنطور کە بە صدای ام کلثوم مصری، ناظم غزالی عراقی و فیروز لبنانی علاقە دارم، همینطور نیز و کمی بیشتر از آنها صدای شجریان را دوست دارم. چون با آن هم انس گرفتەام و هم بخاطر آشناییم بەزبان فارسی و فهم اشعار بکار رفتە در آواز و نصنیفهای ایشان، بە او نزدیکتر هستم. علی رغم این علایق شخصی من، هیچ کدام از این صداها کردی نیستند. بنابر این گوش دادن و علاقە شخصی یک نفر کرد بە صدای شجریان از ملتی دیگر(فارس)، بدین معنا نباید تعبیر شود کە صاحب آن صدا (شجریان) نمایندە هنری ملی آن شخص(کرد) است. تا اینجا واضح است من بەعنوان یک کرد میتوانم طرفدار هنری زبان و ملتی دیگر باشم، بە صدای شجریان گوش بسپارم و برای فقدانش هم احساس انسانی و حس نوستالژی و خاطرەانگیز داشتەباشم. با این وصف، صدای استاد شجریان نە بصورت آواز و نە از لحاظ اشعار نواهایش، نمایندە ملتی دیگر بجز ملت فارس محسوب نمیشود. بگذارید دیدگاە شجریان را بەعنوان خوانندەای فارسزبان و فارسیخوان در پهنە ایران جستجو کنیم و از خود بپرسیم: ایشان چگونە بە ایران نگریستەاست؟
برای یافتن جواب این سئوال، کافی است سری بە آرشیو آثار هنری ایشان بزنیم. او در دو زمان متفاوت، چند اثری را بصورت سرود منتشر نمودەاست کە با انتخاب دو تا از این اثرها بحث را ادامە میدهیم: ١ـ شب نورد* یا تفنگم را بدە، سرودەای است از اصلان اصلانیان بە یاد امیرپرویز پویان، یکی از بنیانگذاران سازمان چریکهای فدایی خلق ایران کە در سال ١٣٥٠ زمان محمدرضاشاە پهلوی در زندان خودکشی کرد، نوشتە شدە بود.
در بحبوحە اوایل انقلاب ١٣٥٧ مردم ایران، محمدرضا لطفی برای همصدا شدن با مردم بەپاخواستە ایران علیە نظام ستمشاهی با یافتن این شعر، موسیقی تصنیف را میسازد و آنرا بە شجریان میدهد. هر چند این سرود برای آن زمان ساختە شد، ولی جمهوری اسلامی بعداً از این اثر سوء استفادە کرد و آنرا در جهت روحیە بخشیدن بە پاسداران و بیسیجیها در جبهەهای جنگ با عراق و سرکوب مردم کردستان بکار گرفت.
٢ـ زبان آتش** یا تفنگت را زمین بگذار، سرود دیگری است از استاد شجریان. فریدون مشیری شعر این اثر را سرودەاست و موسیقی این تصنیف هم توسط استاد مجید درخشانی ساختە شدەاست. این سرود واکنش یا عکس العملی بود در مقابل سرکوب خیزش و نارضایتیهای مردم تهران کە در اواخر بهار١٣٨٨ اتفاق افتاد. این تظاهرات زمانی بوقوع پیویست کە محمود احمدی نژاد را بەجای میرحسین موسوی برندە انتخابات اعلام کردند. بەخاطر دارید، احمدی نژاد بمناسبت پیروزی دوبارەاش بە عنوان رئیس جمهور، روز یکشنبە ٢٤ خرداد ١٣٨٨ در میدان ولیعصر تهران مردم ناراضی را خس و خاشاک مورد خطاب قرار داد.
محمدرضا شجریان در مصاحبهای که با تلویزیون فارسی بیبیسی در مورد نامهاش به ضرغامی(مسئول وقت صدا و سیما) در آن «تقاضا» کرده بود که از پخش آثارش در صدا و سیما خودداری شود، گفت: "در شرایطی که مردم در بهت و حیرت هستند و به گفته آقای احمدینژاد، خس و خاشاک به حرکت درآمدهاند، صدای من در صدا و سیما جایی ندارد. صدای من صدای خس و خاشاک است و همیشه هم برای خس و خاشاک خواهد بود".
در این دو مقطع از زمان کە موضعگیری شجریان در مقابل دو نظام ستمشاهی و آخوندی را نشان میدهد و لازم است از شجاعت ایشان قدردانی نمود، استاد با هنرش در کنار خلق خویش ایستاد. اما کدام خلق؟ خلق (ملت) فارس. چرا؟ چون هنر ایشان سوای این کە بە زبان فارسی است، در این دو مرحلە هم کە لب بە اعتراض گشود، هر دو بار حاکمیت تهران و یک ملت در آن بە نمایش گذاشتە شدەاست. اگر دیدگاە هنری او کە بە زبان فارسی بیان شدە، بە معنای مخالفت ایشان با تمام سرکوبها و ناعدالتیهای رژیم علیە مردم سراسر ایران فرض کنیم، چرا برای یکبار هم شدە در مورد جنایتهای نظام آخوندی در حق مردم ایران خارج از مرکز از جملە ملت کرد هیچ موضعی نە بە هنر و نە بە گفتار بر زبان نیاورد؟
از نوروز خونین سنندج و سرکوب ددمنشانە ترکمن، عرب خوزستان، بلوچ و... گرفتە تا اعدام هزاران دختر و پسر جوان این آب و خاک، همچنین ترور آشکار رهبران کرد و در نهایت کشتار عریان کولبران این ملت تحت ستم، بە اندازە "رأی من کو"ی تهران، شجریان را منقلب نکرد؟
قسمت آخر این مبحث را بە شجریان و فارس محوری ایشان و حاکمیت تهران اختصاص میدهم: وقتی صاحب منصبان حیطە موسیقی مرکزنشین میخواهند موزیک و هنر ملتهای غیر فارس را معرفی نمایند، اسماء و القابی از جملە موزیک محلی، موزیک نواحی بکا بردە و زبان بیان آن موسیقی را گویش کردی یا مازندرانی مینامند، اما وقتی بە معرفی موزیک فارسی میرسند، از اصطلاحات و مفاهیمی فاخر و رسمی از جملە موسیقی اصیل ایرانی، موسیقی سنتی ایرانی، موسیقی کلاسیک ایرانی و موسیقی دستگاهی استفادە میکنند. در حالی کە این همە تبعیض در حق موزیک ملتهای غیر فارس میشود، شجریان آشنا بە تمام پیچ و خمهای موزیک درکل و موزیک ایران بالاخص، بەجای اینکە از بر زبان آوردن اسم جعلی موزیک محلی کردی امتناع کند و آنرا موسیقی اصیل کردی بنامد، همان القابی تکرار میکند کە شونیزم فارس بر موزیک کردی و ملتهای دیگر نهادەاست.
تنها کاری کە زندەیاد شجریان در حق موزیک کردی انجام دادە و در ظاهر مورد پسند واقع شده، بازخوانی تصنیفی از استاد پر آوازە کردستان، سید علی اصغر کردستانی بە اسم " غمگین و پریشانم" بود. شجریان با آوردن اسم صاحب تصنیف و با سوارکردن غزلی فارسی بر آن، عدەای از کردهای وارفتە را چنان بوجد آورد کە خود را فراموش کنند. بە نظر نگارندە نە بازخوانی آن ترانە و نە پوشیدن لباس کردی، ایشان را بە همدرد و غمخوار کرد تبدیل ننمود. زیرا در مقابل هیچ کدام از جنایتهای رژیم کە پیشتر ذکر شد، شجریان صف خویش را از صف حاکمیت تهران جدا نکرد.
با این وصف و شرحی کە گذشت، ملت کرد با بیان احساسات انساندوستی و همدلی با دیگران، لازم است چشمانش را خوب بگشاید و بدون اغماض و با صراحت اعلام نماید: تا زمانی کە روشنفکران و پیشتازان ملتهای غاصب (از جملە فارس، ترک و عرب) همانند دکتر اسماعیل بیشکچی صدای اعتراض خویش را بلند نکنند و غم و رنج ما را بە غم خود ندانند و مسئلە کرد را همانند مشکل خود نبینند، ما هم حق خود میدانیم بیش از این، سپر بلای آنها نباشیم. هنگامی اشکهایمان التیام رنجهای آنها میشود، ما را خویش بدانند و در چرخاندن حاکمیت کشور، نقشی همسان و حقی برابر داشتەباشیم. ملا فتاح جباری میگوید:
کسی را دوست بدار، دوستدار تو باشد
غم غیری را بر دوش بگیر، غمخوار و یار تو باشد
قادرالیاسی
١٩مهرماە١٣٩٩ خورشیدی
٢٠٢٠/١٠/١٠
ضمیمە اول ـ شب نورد ـ اصلان اصلانیان:
شب است و چهرەی میهن سیاهه
نشستن در سیاهی ها؛ گناهه…
تفنگم را بده تا ره بجویم، که هر که عاشقه پایش به راهه
برادر بیقراره… برادر شعله واره
برادر؛ دشت سینەاش لاله زاره
شب و دریای خوف انگیز و طوفان؛ من و اندیشەهای پاک پویان
برایم خلعت و خنجر بیاور؛ که خون میبارد از دلهای سوزان
برادر نوجوونه برادر غرق خونه؛ برادر کاکلش آتشفشونه
تو که با عاشقان؛ درد آشنایی…
تو که همرزم و هم زنجیرِ مایی
ببین خون عزیزان را به دیوار؛ بزن شیپور صبحِ روشنایی…
برادر بیقراره… برادر شعلەواره
برادر نوجوونه برادر غرق خونه؛ برادر کاکلش آتشفشونه
برادر؛ دشمنم خونخواره امشب
هوای خانه؛ ظلمت باره امشب…
چراغی بر سر راهم بگیرید؛ که دیو شهر شب بیداره امشب…
شب است و مادرانِ شهر، غمناک…
هزاران گل شکفت و خفت بر خاک
عزیزم داغدارم دست وا کن؛ به پا کن بیرق صبح طربناک
به عهد شب نظربین ها وفا کن…
برادرهای عاشق را صدا کن…
بزن بر سینه ی شب تیری از نور؛ گل خورشید را مهمانِ ما کن
به سیل صبح خواهان؛ راه بستند
هزاران سینه و سر را شکستند…
ولی مردم گرفته دست در دست؛ ز چنگ دیو مردم خوار رستند
ضمیمە دوم: شعر زبان آتش، فریدون مشیری:
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیانکن
ندارم جز زبانِ دل، دلی لبریزِ از مهر تو
ای با دوستی دشمن
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزیست
زبان قهر چنگیزیست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید
برادر گر که میخوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسانکش برون آید
تو از آیین انسانی چه میدانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلتانی؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را برادر جان، به زور این زباننافهم آتشبار
نباید جست!
اگر این بار شد وجدان خوابآلودهات بیدار،
تفنگت را زمین بگذار!
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.