
اورارتو دلشین
مقدمه: تولد امید از دل تاریکی
در میان تندبادهای تاریخ، گاه مردمانی برمیخیزند که حقشان تنها زندهماندن نیست، بلکه شایسته آزاد زیستناند. ملت کورد در ایران، از آن مردمان است. مردمانی که سالها در حاشیه رانده شدند، هویتشان انکار شد، زبانشان سرکوب، و آرمانشان در گلوله پیچیده شد. در چنین فضای تاریکی، در روز ۲۵ مرداد ۱۳۲۴، بارقهای از امید در مهاباد زاده شد؛ امیدی به نام حزب دمکرات کوردستان ایران.
این حزب، برخلاف بسیاری از جریانهای سیاسی متکی به قدرت، از درون رنج مردم متولد شد. معمار آن، مردی بود با لبخند آرام اما عزمی پولادین: پیشوا قاضی محمد. او نه فقط یک رهبر سیاسی، بلکه پدر اندیشه خودباوری کورد بود. پایهگذاری حزبی که برای نخستین بار، صدای مطالبات مدنی، فرهنگی، ملی و سیاسی ملت کورد را به شکلی سازمانیافته، شفاف و مسئولانه بیان کرد، آغازی شد بر حرکتی ماندگار.
اما این آغاز، بیبها نبود. پیشوا قاضی محمد، کمتر از یک سال پس از آن طلوع کوتاه اما درخشان، با سرافرازی، جان بر سر پیمانش نهاد. با غرور، بیتسلیم، و با چشمانی باز به سوی آینده. درختی که او کاشت، با خون هزاران جان شیفته آبیاری شد. از دل همان خاک سرخ، رهبران بزرگی چون دکتر عبدالرحمن قاسملو و دکتر صادق شرفکندی برخاستند؛ مردانی که سیاست را با اندیشه آمیختند، مقاومت را با مدارا، و حزب را از مرزهای جغرافیایی فراتر بردند و به سطح یک جنبش انسانی و جهانی رساندند.
امروز، ۸۰ سال از آن روز تاریخی گذشته است. حزب دمکرات کوردستان ایران، نه در حاشیه ماند، نه فراموش شد، نه به بازار معاملههای سیاسی تن داد. ماند چون در دل ملت جا داشت، و جا دارد. حزبی که نه یک "سازمان سیاسی"، بلکه آینهای است از رنج و شکوه ملت کورد.
این مقاله، تلاشی است برای بازخوانی آن راه، آن مقاومت، و آن ایمان. در این نوشتار، میکوشیم نه فقط تاریخ را یادآوری کنیم، بلکه روح این حزب را، همان چیزی که باعث ماناییاش شده، درک و بازگو کنیم. از خاک تا خون، از کوه تا قلم، از اشک تا افتخار.
خاستگاه فکری و سیاسی حزب
حزب دمکرات کوردستان ایران، در سال ۱۳۲۴ خورشیدی، در شرایطی متولد شد که ملت کورد سالها زیر فشار سیاستهای سرکوبگرانه و انکار هویتی رژیمهای مرکزی قرار داشت. این حزب، نه صرفا محصول یک خواسته سیاسی سطحی، بلکه پاسخ عمیقی بود به نیاز تاریخی و ملیتی ملتی که هویت، زبان و آزادیاش به طور مکرر تحقیر شده بود.
پیشوا قاضی محمد، بنیانگذار حزب، با درکی ژرف از رنجها و خواستههای ملت کورد، توانست صدای خاموشان را به شکلی سازمانیافته و قدرتمند درآورد. او به خوبی میدانست که برای رهایی کوردها، لازم است علاوه بر مقاومت مسلحانه، پایههای فکری و سیاسی مستحکمی نیز بنا شود؛ پایههایی که بتواند نماینده واقعی آرمانهای عدالت، آزادی، برابری و خودمدیریتی باشد.
حزب دمکرات کوردستان ایران در بدو تأسیس، خواستههایش را بر اساس عدالت اجتماعی، هویت ملی، و آزادیهای مدنی تنظیم کرد. این حزب خواهان به رسمیت شناختن حقوق ملی کوردها در چارچوب یک ایران دمکراتیک و متحد بود؛ ایرانی که در آن همه ملتها و اقوام بتوانند هویت خود را آزادانه حفظ و بروز دهند.
در همان سالهای نخست، حزب با استقبال گسترده مردم مواجه شد، چرا که توانسته بود میان مطالبات ملی، سیاسی و اجتماعی کوردها همافزایی ایجاد کند. اما این صداهای تازه و امیدبخش، بلافاصله از سوی حکومتهای وقت سرکوب شدند. اعدام پیشوا قاضی محمد و سرکوبهای بیرحمانه به زودی به حزب یاد داد که مسیر آزادی، مسیری پر از خون و مقاومت است.
با این وجود، حزب دمکرات بهعنوان نخستین جنبش سیاسی و اجتماعی سازمانیافته در تاریخ معاصر کورد ایران، همچنان نمادی از امید و پایداری باقی ماند. خاستگاه فکری آن که بر پایه حقوق بشر، عدالت و خودمختاری بود، تا به امروز بەعنوان ستون اصلی هویت حزب باقی مانده است.
از قاسملو تا شرفکندی؛ رهبران شهید، مشعلداران راه آرمان ملت
در تاریخ حزب دمکرات کوردستان ایران، پس از اعدام پیشوا قاضی محمد، دو نام بیش از هر نامی در ذهن و دل ملت کورد حک شدهاند: دکتر عبدالرحمن قاسملو و دکتر صادق شرفکندی. این دو رهبر شهید، نه تنها حافظان بنیادهای فکری و سیاسی حزب بودند، بلکه هر کدام در لحظهای حساس از تاریخ، با خون خود، پرچم مقاومت و آزادی را برافراشتند.
شهید قاسملو، مرد صلح و دیپلماسی، مرد گفتوگو و در عین حال، مرد میدان. او با شخصیتی کاریزماتیک، روشنفکرانه و در عین حال عمیقا مردمی، حزب را از سطحی محلی به جنبشی بینالمللی ارتقا داد. توانایی او در ایجاد پیوند میان کوردها و جهان بیرون، او را به یکی از استراتژیکترین رهبران تاریخ حزب بدل کرد. اما قدرت واقعی او در این بود که با وجود تجربه تحصیل در اروپا و تسلط به زبانهای جهانی، هیچگاه از دل مردم خود جدا نشد. او حزب را خانه همه کوردها نامید، و گفت:
"هر کس یک روز هم در صفوف حزب نانی خورده، نمیتواند به آن پشت کند."
اما بعد از شهادت قاسملو، حزب در آستانهی تلاشی قرار گرفت. در این لحظه، دکتر صادق شرفکندی مانند ستونی از فولاد برخاست. او نماد وفاداری و خونسردی در بحران بود. شرفکندی، با ایمان عمیق به آرمان ملت کورد، بدون ذرهای عقبنشینی، مسئولیت حزب را پذیرفت. او نهتنها خط سیاسی قاسملو را ادامه داد، بلکه در میان طوفانها و خیانتها، حزب را یکپارچه نگه داشت.
شرفکندی با نگاهی واقعگرا و در عین حال عاطفی به مسأله کورد، حزب را نه فقط تشکیلاتی سیاسی، بلکه خانهای برای تمام دلهای شکسته و امیدهای ستمدیده دید. شهادت مظلومانهاش در برلین، در کنار رفقایش، نشان داد که جمهوری اسلامی حتی از صدای منطق و صلح هم هراس دارد.
این دو رهبر شهید، نه بهعنوان اشخاصی جدا از ملت، بلکه بهعنوان تبلور اراده و آرمان آن، در حافظه سیاسی ملت کورد ثبت شدهاند. اگر پیشوا قاضی محمد بنیان حزب را نهاد، این دو، ستونهای بقای آن بودند. و تا وقتی نام آنها زنده است، حزب نیز زنده است.
مردم، جان و جانانه حزب دمکرات کوردستان ایران
هیچ حزب، جنبش یا آرمانی، بدون تکیهگاه مردمی، حتی یک روز دوام نمیآورد. اگر حزب دمکرات کوردستان ایران امروز، پس از هشتاد سال، همچنان ایستاده است، آن را نه فقط به رهبران فکری و سازمانیاش، بلکه پیش از همه، به مردمی مدیون است که قلب، جان، خون و ایمانشان را بیهیچ چشمداشتی به پای آن ریختند.
مردم کوردستان، از پیر و جوان، زن و مرد، از کارگر گرفته تا معلم، از دهقان تا دانشآموز، همه در لحظههایی از زندگی، گوشهای از این پیکر سترگ را بر دوش کشیدهاند. در خانههای سادهای که از در و دیوارش بوی فقر میآمد، نان خشک را با پیشمرگهها قسمت کردند. مادرانی که با دستان پینهبستهشان برای رزمندههای حزب، نان پختند و پتو دوختند. پدرانی که فرزندانشان را با اشک و افتخار راهی کوهستان کردند. کودکانی که نام قاسملو و شرفکندی را پیش از الفبا یاد گرفتند.
حزب دمکرات، بیش از آنکه صرفا یک تشکیلات سیاسی باشد، در عمق روان و هویت اجتماعی مردم جا دارد. برای بسیاری از مردم کوردستان، حزب یعنی امید به فردا، یعنی انتقام تاریخ، یعنی یادآور مردانگی، یعنی حس زنده بودن و ایستادگی.
در روزهایی که سرکوب در اوج بود، خانههایی که پیشمرگهای را پناه دادند، با خاک یکسان شدند، اما ایمان مردم به حزب هیچگاه نریخت. حتی در تبعید، حتی در زندان، حتی وقتی فرزندشان را تکهتکه کردند، این مردم باز هم گفتند:
“حزب، شرف ماست.”
در واقع، بدون این مردم، حزب دمکرات فقط یک نام بود. اما با این مردم، حزب شد یک تاریخ، یک راه، یک ایمان. و اگر هنوز، پرچم سهرنگ و خورشیددار کوردستان در میان طوفانها برافراشته است، دلیلش مردمی هستند که باور کردند راه نجات از راه سنگلاخ میگذرد، و رفتند… با پای پیاده، با دل زخمی، اما با پیشانی بلند.
حزب دمکرات، ستون وفاداری به آرمانهای ملی
در دنیایی که منافع زودگذر و محاسبات سیاسی بسیاری را به سازش واداشته، حزب دمکرات کوردستان ایران، همچون کوهی استوار، نشان داده است که وفاداری به آرمانهای ملی، نه شعار است و نه تاکتیک؛ بلکه ایمان است.
از همان روزی که پیشوا قاضی محمد پرچم آزادی را در مهاباد برافراشت، تا همین امروز که پیشمرگههای حزب در کوهستانهای کوردستان با چشمان بیدار نگهبان عزت ملتاند، این حزب هیچگاه از راه خود منحرف نشد. آرمان حزب، فقط تشکیل حکومت نبود؛ بلکه بازآفرینی شخصیت لگدمالشده ملتی بود که در حاشیه تاریخ نگه داشته شده بود.
حزب، با وجود فشارهای بیامان، ترورها، خیانتها، فقر امکانات و مهاجرت اجباری، هرگز در مقابل قدرتهای منطقهای و جهانی کرنش نکرد. هیچگاه پای میز معاملهای ننشست که ذرهای از شأن ملت کورد در آن حراج شود. چون این حزب، فقط از رهبران تشکیل نشده، بلکه ستونهایش از وفاداری صدها هزار زن و مرد ساخته شده است که تن به تحقیر ندادند و حاضر شدند با نان خشک، اما با سربلندی زندگی کنند.
در اردوگاهها، در تبعیدگاهها، در خانههای پنهانشده در کوهها، در قلب شهرهایی که زیر چکمه دیکتاتوری له شدهاند، همیشه کسانی بودند که گفتند:
“تا وقتی حزب هست، ما تنها نیستیم.”
در دهههای اخیر، بسیاری از جریانها تغییر مسیر دادند، برخی ساکت شدند، برخی سازش کردند. اما حزب دمکرات با افتخار ایستاد و گفت:
“ما ستون مقاومت یک ملتیم.”
و شاید بزرگترین دلیل این پایداری، همان جملهایست که بارها در دل کوچهها و کوهها تکرار شده:
“اگر ما را از بین ببرند، حزب دمکرات را از بین نخواهند برد.”
چرا؟ چون حزب دمکرات، ستون آرمانهاست، نه سایه شخصها.
از جان گذشتگان، وفاداران به خانه ملت
حزب دمکرات کوردستان ایران تنها با تصمیمات بزرگ زنده نمانده، بلکه با دلهای بزرگ، قدمهای خاموش، و خونهایی که بیصدا بر زمین ریخته شدند. هر سنگر، هر کوه، هر خانه پنهانی، خاطرهای از یک پیشمرگه یا عضو حزب را در خود دارد که وفاداریاش را نه با حرف، بلکه با جانش امضا کرد.
همانطور که شهید دکتر قاسملو گفته بود:
“حزب خانه همه کوردهاست.”
خانهای که در آن، مرز میان عضو رسمی و دوستدار، میان کورد و غیرکورد، از جنس آرمان است نه از قومیت.
در دل این خانه، مردان و زنانی بودند که روزی فقط با یک دیدار، با یک نان، با یک گوش دادن به رادیوی صدای کوردستان، عاشق این راه شدند و ماندند. چه بسیار کسانی که حتی یکبار رسمی به عضویت حزب درنیامدند، اما زیر شکنجه، نام حزب را از یاد نبردند. چه بسیار جوانانی که تنها بهخاطر یک جمله، یک اعلامیه، یا حتی یک نگاه، جانشان را دادند.
از پیرزنی که در روستایی دورافتاده، غذای شبش را با پیشمرگهها تقسیم کرد،
تا پزشکی که درمانگاهش را تبدیل به پناهگاه کرد،
از شاعری که شعرهایش ترانه مقاومت شد،
تا معلمی که نام قاسملو و شرفکندی را در دل نسل بعد کاشت…
همه آنها، وفاداران به این خانهاند.
و مگر میشود از فداکاری گفت و یاد شهیدان بزرگی چون قاسملو و شرفکندی را فراموش کرد؟
قاسملو، با مغزی سرشار از فلسفه و دیپلماسی، در خون خود غلطید،
و شرفکندی، با صدایی آرام اما ارادهای پولادین، ادامهدهنده همان راه شد و جان خود را در همان غربت به خون نوشت.
این حزب، با نام و تصویر این سه رهبر شهید در دلش میتپه. با مکتبشان، با بینششان، با راهی که نه با خشونت، بلکه با آگاهی و عشق به ملت ترسیم کرده بودند.
و امروز، اگر کسی حتی یک روز نان بر سر سفره حزب خورده باشد، نمیتواند به آن پشت کند. چون این حزب، فقط خانه نیست، قبرستان هزاران آرزو و ایمان است که به خون نوشته شدهاند.
مقاومت در برابر سرکوب؛ کوهستان، تبعید، و ماندن بر عهد
در تاریخ معاصر ایران، کمتر حزبی را میتوان یافت که به اندازه حزب دمکرات کوردستان ایران، هزینه داده باشد. هزینههایی از جنس خون، تبعید، شکنجه، و غربت؛ اما در برابر این همه، واژهای به نام “تسلیم” هیچگاه در قاموس حزب جایی نداشته است.
از همان فردای اعدام پیشوا قاضی محمد، وقتی طناب دار هنوز خیس از خون بود، حزب به زیر زمین رفت؛ به دل کوهها، به قلب تبعید، به خانههای شبانه. اما فرار نکرد، پنهان نشد، بلکه ریشه دواند؛ در دل مردم، در زمزمههای شبانه، در شعر و موسیقی، در کلمات معلمانی که بیصدا هویت را تعلیم میدادند.
کوهستانهای کوردستان، نه تنها پناهگاه، که دانشگاه وفاداری شدند. هر سنگر، مدرسهای شد برای یادگیری مقاومت. پیشمرگهها، نه فقط سربازانی مسلح، بلکه حاملان اندیشه، حافظان حرمت بودند. در سرمای زمستان و آتش تابستان، با تنی خسته اما دلی استوار، محافظان آرمان حزب شدند.
تبعید نیز نتوانست این شعله را خاموش کند. در اردوگاهها، در شهرهای بینام غربت، حزب باز هم زنده ماند. صدای رادیوی حزب، شبهای خاموش را روشن کرد. پیامهای مخفی، اعلامیهها، و نفسهای زخمی، نشان دادند که این حزب فقط در جغرافیا نیست؛ در وجدان و حافظه یک ملت است.
جمهوری اسلامی و رژیم پیشین، به خیال خود خواستند حزب را به حاشیه ببرند؛ اما هر شهید، هزار مشعل برپا کرد. و هر بار که گمان کردند حزب مرده، صدایی از دل کوه برخاست که گفت:
“حزب دمکرات را نمیشود از بین برد.”
در برابر سرکوب، حزب از مسیر خود عقب ننشست. هیچ امتیازی را نپذیرفت که ذرهای از شرافت ملت را زیر سؤال ببرد. و چه چیزی گویاتر از این حقیقت که حتی در سختترین سالها، مردم باز هم به حزب رجوع کردند، خانههای خود را گشودند، فرزندانشان را روانه صفوفش کردند، و در سکوت، حزب را زنده نگه داشتند.
امروز، ۸۰ سال پس از تولد این جنبش، هنوز کوهها گواهی میدهند؛
که این حزب، فقط یک سازمان نیست، یک سوگند تاریخی است.
حزب دمکرات، فراتر از حزب؛ هویت ملی، احساس جمعی
برای یک کورد، حزب دمکرات فقط یک نهاد سیاسی نیست. حزب، بازتاب یک حس عمیق است؛ حس بودن، ایستادن، و نایستادن برابر تحقیر تاریخی.
این حزب، در ناخودآگاه هزاران زن و مرد کورد جاریست، مثل لالاییای که مادری در کودکی برای فرزندش خوانده، یا مثل بوی باروتی که از لباس پدر پیشمرگه باقی مانده است.
وقتی نام حزب دمکرات به میان میآید، مردم فقط به جلسات و شورا و بیانیه فکر نمیکنند؛ دلها به سمت خاطرات جمعی پر میکشد. به سوی شبهایی که در سکوت خانه، رادیوی حزب گوش داده شد. به آن لحظهای که نوجوانی در کوچهای در مهاباد، پرچم حزب را روی دیوار کشید و فردایش ناپدید شد. به شبی که پدر خانواده گفت: “پیشمهرگهکانمان هاتنه گوند، نانی زۆر بکهن.”
حزب، تبدیل به قطبنمایی شده که کوردها را در دل بیسرنوشتی و بیعدالتی، به سمت معنایی روشن از خود بودن هدایت کرده. خانهای که نه مرز دارد، نه سقف؛ بلکه قلب میلیونها انسان سقفش را بالا نگه داشتهاند.
در دنیایی که سیاست به فریب و معامله آغشته است، حزب دمکرات همچنان برای بسیاری از کوردها، سنگری مقدس باقی مانده. حتی آنان که انتقاد دارند، هنوز وقتی نام حزب میآید، ناخودآگاه دست بر سینه میبرند؛ چون میدانند:
این حزب، صدای پدرانشان در دادگاههای نظامیست.
اشک مادرانشان بر گورهای بینشان است.
ناله تبعیدیها در غربت است.
و امید کودکیست که در مدرسهای دورافتاده میگوید: “من کوردم.”
حزب دمکرات، چیزی فراتر از یک حزب است؛ هویت زنده یک ملت است. هویتی که نه فراموش میشود، نه قابل مصادره است، نه قابل معامله.
۸۰ سال گذشت و هنوز، وقتی پیشمرگهای از کوه پایین میآید، یا جوانی در اروپا پلاکارد حزب را بالا میبرد، همه میدانند:
این فقط یک پرچم نیست. این، قلب تپنده کوردستان است.
و در پایان؛ ۸۰ سال ایستادگی، ۸۰ سال امید
هشتاد سال از روزی گذشته که مردی به نام پیشوا قاضی محمد، با قلبی لبریز از آرمان و نگاهی روشن به آینده، حزب دمکرات کوردستان ایران را بنیان گذاشت.
او نه تنها پدر یک حزب، بلکه بذر یک جنبش تاریخی شد. جنبشی که با چوبهدار آغاز شد، اما به جای مرگ، تولدی بزرگتر در دل مردم را رقم زد.
و این تولد، هیچگاه پایان نیافت. چون در دل هر نسلی، شعلهای از آن آرمان روشن ماند.
در این ۸۰ سال، حزب فقط نهاد و سازمان نبود؛
حزب، روایت مقاومت شد.
شعر اشتیاق شد.
صدای بیصدایان شد.
و خانهای شد برای تمام کوردها.
نه فقط کوردهایی که کارت عضویت دارند، بلکه هر کسی که دلش برای کوردستان میتپد، سهمی از این خانه دارد.
رهبران شهید چون دکتر عبدالرحمان قاسملو، مردی با نگاه ژرف و زبان گفتوگو، و دکتر صادق شرفکندی، شیرمردی خستگیناپذیر در دل خطر، ستونهایی بودند که در کنار پیشوا قاضی محمد، هویت حزب را معنا کردند.
این رهبران، حزب را نه فقط با سخن، که با خون خود تثبیت کردند.
اما این راه، فقط راه رهبران نبود. هزاران پیشمرگه، صدها روشنفکر، آموزگاران خاموش، مادران شهید، شاعران تبعید، دانشجویان زندانی، کشاورزان مظلوم، همه و همه، پازل این عظمتاند.
حزب دمکرات، هرگز ادعای بینقص بودن نکرد؛ اما همیشه وفادارترین صدا به ملت کورد باقی ماند. و این، بزرگترین شرافت یک جریان سیاسی است؛ که مردم، در تمام مصیبتها، هنوز آن را صدا میزنند، هنوز با آن گریه میکنند، و هنوز به آن امید دارند.
امروز، در هشتمین دهه زندگیاش، حزب با وجود تمام حملات، ترورها، فریبها و خیانتها، زنده است.
در دل کوه، در دل تبعید، در کلمات نسل جدید، در آرزوهای یک ملت.
و چه افتخاری بالاتر از این؟
که یک حزب، نه برای قدرت، نه برای ثروت، بلکه برای وجود یک ملت زنده مانده باشد.
تبریک من به حزبم
زاده شدی در طوفان، قد کشیدی در خاکستر، و در دل مردم جاودانه شدی…
زندهباد حزب دمکرات کوردستان ایران،
خانه آرزوهای یک ملت.
سالروز ۸۰ سالگیات مبارک باد.