باوان کرماشانی
کرماشان به لحاظ موقعیت خاص جغرافیایی و تاریخی خود، همواره برای حاکمان و حکومت مرکزی حائز اهمیت بوده است و هیچ دورهای از تاریخ نیست که در آن نام کرماشان مطرح نباشد.
در عصر باشکوه ساسانی پایتخت دوم شاهان و مسیر ارتباط شرق به غرب آسیا و گذرگاه شاهراه ابریشم بوده و گذشت زمان نه تنها از اهمیت آن نکاسته، که به واسطهی داشتن مرز مشترک با دولت عثمانی و قرارگرفتن در مسیر عتبات عالیات همچنان از مهمترین شهرها به شمار میرود. بە سبب همین موقعیت حیاتی نیز رئیس ایلات و در واقع حاکمان کورد شهر، چون خانهای زنگنه، در ردەهای بالای حکومتی و دربار شاهان ایران جایگاە چشمگیر داشتند. اما این قدرت و جایگاه و تلاش برای برجستە کردن هویت خود به مثابهی تهدیدی موجب هراس حاکمان زند و قاجار گشت؛ پس با کوچ خاندانهای بزرگ آیینی از جمله آل آقا و جلیلی، کوشیدند تا هویت ملی_کوردی شهر را به هویت مذهبی بدل کنند. شهری که به گواه نویسندگانی چون هنری بایندر، مطلقا رنگ بوی مذهبی اسلامی نداشت و اغلب مردمانش پیرو آیین یاری بودند. با کوچ و به دنبال آن تسلط این خاندانها بر شهر و تعیین حاکمانی غیر کورد، علاوه بر اینکه چهرەی شهر مذهبی شد سبب به وجود آمدن گویش مضحک و بی پیشینهی فارسی کرماشانی نیز شد که در واقع حاصل تجاوز زبان بیگانه به زبان اصیل کوردی بود.
جهانگرد آلمانی "اسکار من" که به زبان فارسی هم تسلط داشت در سال ١٩٠٥ و در جریان سفرش به کرماشان در خاطرات خویش اینچنین نوشته است: اگر به کرماشان سفر کردید حتما به یک مترجم احتیاج پیدا خواهید کرد، چرا که به جز معدود مأموران حکومتی، کسی را که زبان فارسی بداند پیدا نخواهید کرد. کرماشان که تا قبل از این وقایع نبض کوردستان و ناشر فرهنگ و تمدن کوردی، و از مراکز مهم قیامها و جنبشهای آزادیخواهانه بود، با روی کار آمدن رضاخان و کلید خوردن پروژهی دولت-ملت و ترویج ناسیونالیسم باستانگرا و تأسیس فرهنگستان زبان فارسی بیش از پیش مورد حملهی پاکسازی فرهنگی و یکسان سازی قرار گرفت. سیاستی که هویت و موجودیت ملتهای غیر فارس را نشانه رفته بود در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی نیز ادامه یافت و میتوان بخش عمدهای از تعارضات در ایران معاصر را ناشی از این رویکرد غلط دانست که شاید اگر آسمیلاسیون وجود نداشت، یا حداقل در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی ادامەدار نمیشد، بخشی از کشمکشهای هویتی در ایران با اعتراف بە کثیرالملە بودن ایران حل میشد. از آسمیلاسیون تحت عنوان ژینوساید سفید نیز یاد میشود که حکم نسلکشی روح جمعی یک ملت را دارد و آرام و به تدریج همچون یک غدەی سرطانی ریشه میدواند و بافت یک ملت را بیمار میسازد، این غدهی بدخیم اگر چه روندش تدریجی است، اما اگر بیداری جمعی نباشد اثر مخربش غیرقابل انکار است. برای نمونه کافیست زبان گیلکی را در نظر بگیریم که چگونه تقلیل یافته و حالا لهجهای از زبان فارسی به حساب میآید.
اثرات این بیش از یک سده اعمال سیاستهای استحالهی فرهنگی و تلاش برای زدودن هویت کوردی را میتوان به وضوح در سطح شهر و بین خانوادههای کرماشانی مشاهده نمود که تحت تأثیر و تبلیغ ملت فرادست، تصورشان بر این بود که پیشرفت فرزندانشان در گرو پیوستن به زبان و فرهنگ ملت غالب و انکار هویت خودشان است. اما با نیم نگاهی به آمارهای رسمی از جمله نرخ بالای بیکاری، رتبهی فلاکت و آمار بالای اعتیاد و فقر، گویای این واقعیت است کە این استان همواره جزو صدرنشینها بوده است! نیک میتوان دریافت که نه تنها پیشرفتی حاصل نشد بلکه با فرهنگ خود نیز بیگانه شدند و تحت تاثیر شوونیسم فارس به مستعمره بدل گشتند. خوشبختانه در دو دههی اخیر با آگاهی بخشی جمعی از روشنفکران و فعالان ادبی و فرهنگی، شاهد بازگشت موج از هویت طلبی در سطح استان هستیم. فعالینی که تلاش بسیاری برای روشن نگه داشتن چراغ ادبیات و فرهنگ کوردی داشتەاند و خوب میدانند، زنده ماندن یک ملت در گرو پاسداری از زبان و تولید ادبیات است تا آن زبان از مفهوم سازی بازنماند. میدانند که زبان مادری نباید محدود به حصار خانه و گفتگوی روزانه بماند زیرا ملتی که نوشتار ندارد محکوم به مرگ است. دریافتهاند که میتوان شیعه، سنی، یارسان، یهودی و حتی آتئیست بود اما نمیتوان کورد بود و آن را انکار کرد. در همین راستا بالا رفتن شمار شاعران، نویسندگان و فعالانی که به زبان کوردی تولید محتوا میکنند، و شکل گیری انجمنهای ادبی، چاپ نشریه و ژورنال به زبان کوردی، نشان از آگاهی و مقاومت فعالین این استان در برابر پدیدهی شوم آسمیلاسیون دارد و موجب گردیده تا شاهد هر چند اندک چرخش فرهنگی در این دیار باشیم. از نمودهای این چرخش فرهنگی میتوان به فراگیرتر شدن آموزش زبان و رسم الخط کوردی و نامگذاریها اشاره کرد که بخشی از آگاهی زبانی را میسازند و نقشی مهم در آنالیزهای زبان و هویت را دارند. از دیگر نمودهای آن میتوان به اتفاقات چهار ماە گذشته و جریان انقلاب ژینا اشارە کرد. همراهی و هم صدایی مردم کرماشان با دیگر شهرهای کوردستان و شعارهای کوردی و فریاد "ئێرە خاکی کوردستانە" (اینجا خاک کوردستان است) اشارە نمود. کە شاید سرآغازیست برای یک رنسانس فرهنگی در کرماشان...
حال میتوان نوید داد به فردایی روشن، چرا که آگاهی مهمترین گام رستن از اسارت است.
این مقالە در شمارە ٨٤٠ روزنامە کوردستان منتشر شدە است.