کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

سیاست رهایی‌بخش یا رهانیدن سیاست!؟

13:14 - 30 اردیبهشت 1402

بهار حسینی

امروزه همه‌جا از سیاست رهایی‌بخش سخن می‌گویند؛ اما مسئله‌ی اساسی شاید رهانیدن خود سیاست باشد!

 اگر مردم، دموکراسی را به فرهنگ و فرهنگ را به دموکراسی بدل نکنند، کسانی سربرمی‌آورند که همه را قربانی می‌کنند. در ذهن روشنفکر ایرانی همیشه جغرافیای ایران کوچک است، به همین دلیل نمی‌تواند بفهمد که ایران تا چه اندازه یک کشور دینی است. او شناختی از ناخودآگاه ایرانی ندارد. نمی‌داند که ناگهان انسان ایرانی چگونه به خاطر هراس‌های مقدس باز می‌گردد. او نمی‌تواند شعارهای مخالفان (اپوزیسیون) را تحلیل کند.

حکومت‌ها، گفتمان‌ها و پارادایم‌ها با خاطره‌سازی و مکانیزم فراموشی -به‌یادسپاری، خود را حفظ می‌کنند. بنابراین حکومت‌ها و گفتمان‌ها در این که چه خاطراتی را به یاد می‌آورند و چه خاطراتی را فراموش می‌کنند با یکدیگر تفاوت دارند. وقتی گفتمان ناسیونالیسم در ایران گفتنان مسلط شد، نمادها، نام‌ها و استعاره‌هایی را به یاد آورد که از یاد رفته بودند. این گفتمان هم درست مثل گفتمان‌های مسلط دیگر فراموش کرد که ایرانیان بیش از هزار سال خاطرات دینی داشته‌اند. بنابراین بر اساس اصل دشمن‌تراشی و بیگانه‌سازی همه‌ی نمادهایی را که در گذشته نه چندان دور انسان‌های بسیاری برایش جان داده بودند از یاد برد. ما غالبا چیزهایی را به یاد می‌آوریم که حکومت‌ها به یاد آورده‌اند. بنابراین این سوال می‌تواند سوال مهم معرفتی باشد که با خاطره‌سازی‌ها چه چیزهایی‌های فراموش می‌شود؟

یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های نسلی همین خاطره‌سازی است؛ اینکه چگونه برای هر نسلی خاطره‌ای جداگانه می‌سازند. جامعه نیز چنین وضعیتی را تجربه می‌کند. بازگشت به عقب نشان می‌دهد که فشار گذشته آنقدر شدید است که نه تنها راه پیشروی را مسدود کرده، بلکه گذشته همچون یک استعاره‌ی مرکزی، جامعه را به عقب می‌راند؛ زیرا هنوز جامعه با گذشته‌ی خود تسویه‌حساب نکرده است، چیزی که از آن تحت عنوان عادت‌واره اجتماعی یاد می‌شود. عادت‌الواره اجتماعی مبنایی است که عادات شخصی بر روی آن پا می‎گیرند. مفهوم عادت‌واره به شیوه‌ی ساده به معنای "طبیعت ثانویه" یا "معرفت اجتماعی نهادینه‌شده" است، و بر اساس همین قدرت عادات، سیاست تبدیل به یک حرفه می‌شود، و دولت به ‌عنوان موجودیتی تعریف می‎شود که به گونه‌ای موفقیت‎آمیز مدعی "انحصار استفاده مشروع از خشونت" است. دقیقا علیه جامعه‌ای، که در تاریخ خود هرگز تبدیل به یک جامعه‌ی مدنی نشده است، این در حالی است کە از بطن تشکیل یک جامعه‌ی مدنی است که سیاست دارای یک بدن می‌شود و با مفصل‌‌بندی از طریق جامعه مدنی است که دموکراسی شکل خواهد گرفت. تأکید بر جامعه مدنی، تأکید اساسی برای تحقق دموکراسی است. بنابراین همه‌ی تحولات انقلابی فاقد بنیادهای جامعه مدنی دچار بن‌بست‌های اساسی خواهد شد.

در صد سال اخیر، در هیچ دوره‌ای از تاریخ ایران، بە اندازە دو دهه‌ی هشتاد و نود از دیکتاتورها یاد نشده است. ظاهرا این یادکردها برای روشنگری، نقد از جهان دیکتاتوری است؛ اما در ژرف‌ساخت این یاد‌کردها یک نوستالژی خطرناک پنهان است: میلی پنهان که هیولا‌ها را احضار می‌کند. در این دو دهه کتاب‌های فراوانی در ایران درباره‌ی زندگی خصوصی دیکتاتورهای تاریخ منتشر شد. یکی از خطرناکترین وسوسه‌های فاجعه‌آفرین و روانشناسانه این است که انسان پس از فاجعه آن را با روایت‌هایی پیچیده و جزم‌گرایانه مدام به یاد آورد اما این یادآوری دیگر برای هراس‌آفرینی نیست، بلکه مازوخیستی لذت‌بخش منشأ اسطوره کردن اعمال کسانی می‌شود که فاجعه آفریده‌اند. وقتی سخن از عادات‌واره‌ها و عدم وجود یک جامعه‌ی مدنی سخن می‌گوییم، دقیقا در میان زیست روانی قدرت هستیم. همانگونه که لوئی چهاردهم می‌گفت "دولت منم" و زمانی خمینی می‌گفت " من دولت تعیین می‌کنم" و اکنون در راس رژیم حتی تعقل مدنی را علی خامنه‌ای می‌خواهد تعریف کند، و ملت ما، مردم ما، بجای تبیین یک جامعه‌ی مدنی، به مصداق‌های مدنی روی آورده‌اند برای خرده مصادیق آزادی فردی، بجای آزادی جمعی. این یعنی زیست محیط سیاسی ما، مسموم است و تنها با حرکت به سمت تشکیل جامعه مدنی و (نه صرفا اقشار مدنی) است کە توان جمعی شکل خواهد گرفت، نه توانی معطوف به اراده ی قدرت، بلکه توانی برای مردم شدن.