سیوان احمدی
هر انقلابی به صورت کلی در نقطه آغازین خودش از یک اعتراض شروع میشود ولی باید در نظر داشت همیشه اعتراضات به انقلاب ختم نمیشوند و یا نخواهند شد، اما سیری که یک اعتراض را به انقلاب ختم میکند چیست ؟ و ما در چه موقعیت و وضعیتی در این مسیر قرار داریم؟
پاسخ این است که مادر حال گذار از آن هستیم و به واقع بیش از حد به انقلاب بزرگی نزدیکیم که شاید در نوع خود یکی از زیباترین انقلابات در تاریخ باشد. انقلاب یک مکانیزم اجتماعی_سیاسی است که دگرگونی بنیادینی را موجب میگردد و روند سیستماتیکی به دور از پیچیدگی و سادەای را داراست، اگر فاکتورها و پارامترهایش در جای مناسب خود قرار بگیرند، در بینش لیبرالیستی که ملموستر از هر دیدگاهی دیگر به واقع اجتماع ما نزدیک است انقلاب از دل قشر متوسط اجتماع بر میخیزد، انقلاب زادەی اعتراض مدنی است که به قیامی سراسری و بزرگ ختم میشود اما در این میان اعتصابات و اعتراضات کانالیزه شده موجبات دگرگونی را تسهیل و مهیا میسازد.
گرچه منشا سیاسی واضحی بر این دسته بندی موجود نیست اما در دیدگاه بسیاری از مفسرین فلسفه سیاسی چون هانا آرنت و با نگاه اگزیستانسیالیسیمی و طبقەبندیاش در سه رده که در ابتدا حیوان زحمت کش مصرف کننده و در مرحله بعدی موجودی تولیدکننده شاغل و متعالیترین رده که همان کنشگران سیاسی هستند را معرفی کرد، میپردازیم و با استناد و استدلال به اینکە اقشار اجتماع با اصل انطباق پذیری و شیوه روانشناختی و رویکرد انقلاب شناختی کە در دید آنالیزی آن از سه حالت سیستمیک خارج نیست و با عنایت به عوامل و موانع امروزین موجود میتوان بصورت عمده مکانیزم سایکولوژیک و بعد روانی اجتماعی را در این خصوص بنیادبندی کرد و ساختار را خلاصه وار و اجمالی چنین معرفی کرد :
قشر سفید (گونیست) قشر سیاه (آنتا گونیست) و قشر خاکستری (ستبیلیزر) یا همان نوترال خنثی که تثبیت کننده موقعیتها و وضعیتها هستند.
قشر سفید
کسانی هستند که کنشگر سیاسی فعال هستند و بر علیه ظلم و استبداد برخواستەاند و معترض به شرایط موجود میباشند و طالب دگرگونی آن هستند که خود به دو بخش صف اول و صف دوم تقسیم بندی میشود؛ صف اول در چینشی پررنگتر به مبارزه مستقیم بر میخیزند و صف دوم بطور غیر مستقیم و در رده چینش پشتیبانی و پشت سر صف اول قرار میگیرند . قشر سفید در قالب الهام بخش و روحیه دهنده بیشترین اثر گذاری را بر اقشار دیگر اجتماع خواهند داشت و چون به صورت اکتیو با بی باکی به پیش میروند برای نظامهای دیکتاتوری و توتالیتر بیشترین سطح خطر آفرینی را به همراه دارند. در منظر فلسفه سیاسی چنین بر میآید که همان موجودیت ذهنی اپوزیسیون حداقل هستند که بە لحاظ جمعیتی قشری اندک هستند که بە پیشرفت بعد ذهنی و سوبژکتویته خردورزانه رسیدەاند و این مهم را با بینش سیاسی خود ادغام نمودەاند و نهایتا با همسویی در بعد عملگرایی گام برداشتەاند.
قشر سیاه
اشخاصی هستند که طرفدار رژیم حاکم و غالبا از بدنە حکومت ناکارآمد در نقش زیر مجموعەهای چرخەای سیستماتیک مافیایی زیردست و حامی آن هستند و سمت دشمنی ایستادەاند که با دیکته کردن احکام و قوانین خودشان با تمامیت خواهی مختص آن اجتماع (در ایران اسلام حکومتی عقیدتی و ولایت فقیه ) در چندین طبقه ایدئولوژیکی و ساختاری خواهان حاکمیت و دستگاههای سرکوب کننده عوام و خواص و بازوی مقاومت سیستم دیکتاتوری هستند. ساختار قشری گوناگونی دارند و ممکن است به هر کسوت و لباسی در آیند اما جملەگی آن ها با پشتگرمی به حاکمیت به راحتی جولان میدهند بە طوریکه کاملا متمایز و مشخص به مخالفت با قشر سفید بر میخیزند و در نقش اکتیو حکومتی ظاهر میشوند و همان بازوی سرکوب نظام در هر پست و طبقەای هستند، موجودیتشان بنا به شرایط و موضعیت حکومتهای استبدادی دچار تغییر میگردد و وابستگی و زیر دست بودن خودشان را اثبات میکنند، البته گاها با ریزش و مخالفتهایی استثنایی روبرو هستند اما در اقلترین وضعیت ممکن است اگر متصور آن شویم که به چنین تغییر ماهیتی میتوانند برسند کە به جرگه عموم مخالفین بپیوندند، هر چند که به لحاظ جمعیتی آنان نیز در حداقل شمار هستند .
به این مفهوم که موجودیتی ابژکتیوته و عینی گرا را میتوان به درستی مشهود و استدلال کرد که در خدمت دستگاه حاکمه هستند.
قشر خاکستری
مهمترین عامل در پروسه انقلاب هستند و توده بزرگی از اجتماع هستند که به سیستم و شرایط موجود اعتراض دارند اما بنا به دلایل متعدد منالجمله باورمندی بە اپورچونیست و اندویژوال گرایی و شرایط حاکم بر وضعیت زندگی شخصی و محیطی وابستگی مادی مستقیم و غیرمستقیم با حاکمیت دارند و از مخالفت هراس دارند چرا که میپندارند فرصت و مجال موقعیت درآمدی خود را از دست میدهند، مانند کارمندان و کارکنان نهادها و ادارات دولتی که اکثریت قشری و بیشینەی جمعیتی اجتماع را در خود جای دادهاند، همچنین سرکوب رژیم حاکم هم بر همین قشر گستردەتر و صریحتر است که غالبا آگاهتر و روشنفکرتر هستند و درکی واضح تر از اوضاع دارند اما زندگی در کلون خود را بر بهرەمندی در بینش رفاه کلی جامعەای بزرگتر ترجیح میدهند و در استحالەای متعامل با شرایط موجود به خودکنشگری در فرصتهای پیش آمده و یا خودساخته خودشان قرار دارند که بدون گذار به قشر سفید و با دستەبندی در لایەی بی تفاوت جامعه کلاسیک به سان بیشعوران سیاسی یا بیتفاوتهای اجتماعی ماندگاری سیستم را رقم زدەاند، ممکن است چینش پیازی شکلی داشتە باشد و بە اقشار متنوعی تقسیم شوند، بە این مفهوم که نه در قشر سفید هستند و نه سیاه بلکه مدغمی از هر دو را در عنوان دارند که همان خاکستری هستند.
اما چرا قشر خاکستری آنقدر اهمیت دارند؟
آنها اهرم فشار اعتصابات سازندەای را در دست دارند که ممکن است به اعتراضات فراگیرتر نائل شود، چنین قشری با بیتفاوتی خاص خود از عدم درک سیاسی رنج میبرند، گاها ادراک این را دارند که چرا چنین است اما با دلسردی و ناامیدی ناشی از خودبیگانگی به توجیهاتی چون بدون لیدر بودن با به من چه گفتن به فعالیتی شروع نشده خاتمه میدهند و به آن دامن میزنند کە باید از سیاست دوری جست.
این روند نمودار بارز همان جامعه پولاریست مداری است که در آن سلبریتیهای غالبا حکومتی جولان میدهند کە آن هم در فقدان و عدم روشنگری و پروسه روشنفکری و فعالیت روشنفکران صورت گرفته است، البته با بازتعریف مدرنتری از روشنفکری سیاسی میبایست به ارزش گذاری پرداخت و غالبا پیش شرط چنین است که میبایست احساس و درک کنند که در این پروسه سودمندی خاصی دارند و یا به لحاظ اقتصادی و مادی به اندازهی کافی متضرر گشتەاند تا خود باورانه در بطن انقلاب قرار بگیرند و خواسته یا ناخواسته در بستر تغییر قرار بگیرند.
اکنون در این روند با اعتماد سازی و در مسیر شفاف سازی قرار دادنشان میبایست مسیر ناتمام انقلاب را برایشان مرور کرد و با به پا کردن میدانی برای مانورعملکردیشان آنان را به جرگه قشر سفید برگرداند کە آن هم برای یک هدف بزرگ و نهایی بنام انقلاب و دگرگونی است.
اشخاص طبقه بندی شده در این سطح اکثرا در دهه پنجاه یا شصت عمرشان قرار دارند و نگران موقعیت خود و خانوادهایشان هستند و به موقعیتهای تجاری و کاری و شخصی خود بیشتر اهمیت میدهند و از عدم ریسک سخن میگویند، غاقل از اینکه تکیەگاهی که بدان متوسل شدەاند که همان درخت پوسیده دیکتاتوری است، رشد یا خشکیدە شدن ریشەهای درخت دیکتاتوری در دست قشر خاکستری جامعه ماست.
اگر دیدی به آمار و اعداد رسمی به نقل از رسانه خود رژیم (خبر گزاری مهر و ایسنا ) بیاندازیم، در جمعیت تقریبا هشتاد و پنج میلیونی ایران حدود هشت و نیم میلیون نفر از آن کارمندان دولتی حقوق بگیر هستند که با احتساب میانگین خانوادەهایشان حدود بیست و پنج میلیون نفر وابسته مستقیم و غیرمستقیم به جمهوری اسلامی هستند و گویای این است کە تاثیر اعتصابات آنها تا چه حد میتواند کارساز و مهم باشد.
اکنون زمان آن است که هریک از نخبگان سیاسی و سلبریتیهای سیاسی و چهرەهای کاریزماتیک با نشر اندیشه سیاسی و روحیه انقلابی ابتدا در اذهان و افکار خاکستریها نفوذ و سپس بینش آنان را آماده کنیم تا اتوماتیک به جنبش و دگرگونی بپیوندند و این مهم با احساس خطر در منافع شخصی ایشان رخ میدهد. در چنین حالتی حسی را به خود القا میکنند و با خود چنین میگویند حال که اندک سرمایه و منافع خود را نیز از کف دادەام بهترین کار و رفتار همین است که به قشر سفید بپیوندم. در نمایی کلی چنین میشود به مبحث نگریست که قشر خاکستری میتواند با پیوستن به اعتصابات سراسری که خود برای استارت ضروری و مکمل درازمدت اعتراضات است به براندازی روند سریعی ببخشند و در بطن این پروسه در حالتی میانجی و دوسویه یعنی مخالفی تکمیل کننده بطور همزمان میتوانند با آگاهی بە نقش خود و در حد توان میشود به ضربه آخر رسید.
رشد یا خشکیدە شدن ریشه های درخت دیکتاتوری در دست قشر خاکستری جامعه ماست.
برای پیدا کردن نقش خود در خیزش چە باید کرد ؟
با یافتن و کشف تواناییها و استعدادهای خودمان در قشر اجتماعی خود با دستەبندی زیر نیز میتوانیم محکی را در جنبش وارد سازیم کە در چە مرحلەای هستیم و این امر از راههای مختلفی امکانپذیر است.
همچون : مبارزه درصف مقدم، مبارزه از راههای تصویر سازی آینده، از راە اخلال در سرکوب، از راە شناسایی تروما خیزش، از راه روایتگریهای هنرمندانه، از راه تدبیر و خردورزی، پرورش و سازماندهی، پشتیبانی و مراقبت، ایجاد همبستگی و تولید و تکثیر ایدهها، کمک گرفتن از سلبریتیها، روحیه بخشی، ابداع و ... .
هنگامی که قشر خاکستری به سبک سنگین کردن وضعیت و سنجنیدن موقعیتهای از دست رفتەشان که با از کف دادن مادیات همراه بوده است میپردازند و با در نظر گرفتن خاموشی مدید خودشان به این واقعیت میرسند که به خود و خون از دست رفتگان قشر سفید خیانت کردەاند و همچنین ممکن است با درگیرشدن خانوادەهایشان و حتی خودشان با وضعیت موجود با زندە شدن حس مبارزه با حکومت توتالیتر درآنها دو چندان جذب قشر سفید شوند.
برای اینکه بگوییم ایران آزاد شد و تمامی اقشار و ملیتهای ایرانی به آزادی نائل و به حق خود دست یافتەاند میبایست چه کرد ؟
کانالیزه شدن و جهتدهی مناسب به اعتصابات و جنبش فراگیر اعتراضی انقلابیون راه درست و صحیحی است که میبایست به آن وارد شد وگرنه در همین فاز ناتمام با سرکوب شدید به خاموشی میانجامد. این مطلب صحیح است که ملت خانەنشین نخواهند شد و نسل جوان مطالبەگر هستند و روحیه کافی را برای ادامه دارند اما سیاستهای فاشیستی اسلامی مخالفت و سرکوب اعتراضات مکانیزم دفاعی رژیم است که آن را با میلیتاریزه کردن و ایجاد رعب و حشت به اوج درندگی کشانیده است .
سازوکار رویارویی با وضعیت را چنین میتوان در دستور کار قرار داد که عقیم شدن ایدوئولوژی سرکوب و سنتز باورهای رژیم را با متوجه ساختن و دادن آگاهی به قشر سرکوبگر کمرنگ و با فلج شدن قوه اقتصادی سیستم را به قهقرا و نابودی کشاند، عملکرد تاکتیکی و میدانی چنین است که همراه با اعتصابات با خروج نقدینگی از بورس و بازار سهام و موسسات و بانکها و سپردەها میتوان در صورت پرداخت، کاهش نقدینگی بانکی و عدم پشتوانه پولی و صندوق خالی حکومتی را رقم زد و با عدم پرداخت رسید و قبضهای برق و آب و گاز و مخابرات و جریمەهای انتظامی و قضایی و غیره، ساختار اقتصادی رژیم را دچار فروپاشی کرد. همزمان میتوان با اعتصابات سراسری کارمندان و کارکنان وزارتهای نیرو و نفت و همچنین عدم سرمایەگذاری در سطح بازار روز و تعطیلی داد و ستد و بازار خرید و فروش به طرز عمیقی به حکومت لطمه زد.
در ادامه روند با ادامه دادن به تغییر مطالبات از حد شعار روز به شعارهای استراتژیک و کاری تر در اعتراضات مدنی روی آورد، منالجمله شعار اولیه برای شروع اعتراضات زن زندگی آزادی یا همان ژن ژیان ئازادی بود که در فاز نخستین بسیار زیبا عمل کرد اما برای ادامه میبایست به فاز سنگینتر و مطالبات بزرگتر رسید، چون هدف قرار دادن خود نظام ولایی جمهوری اسلامی و ساختار کلی رژیم و دستگاه دیکتاتوریش است. برای پیشبرد این اهداف میبایست از جناح بندی فاصله گرفت و به منافع و اهداف تمامی ملت در راستای همبستگی رسیدن به آزادی و عدالت و نهایتا انقلاب رسید با ستاد مشترک و بیانیەای مشترک در قالب آلترناتیوی مشترک از اپوزیسیون ایرانی فراگیری و سراسری بودن جنبش را در قالب خواستەهای تمامی ملت بوجود آورد. در این میان اشارە روشن و مستقیم بە احزاب مجرب کورد کە دارای باور سیاسی مشخص و سیاستهای اتحادگرا و صلح طابانه هستند بسیار حائز اهمیت است، با بهرە جویی از مانیفیستهای خروجی مرکز همکاری احزاب کوردستان ایران و تعمیم آلترناتیویتە آن بە شکل فراگیرتر بە همبستگی اتحاد دامن زد کە بە شکل خودجوش مردم ایران با سر دادن شعاری چون کورستان چشم و چراغ ایران بە این دکترین رای تایید دادەاند، البتە این امر با دادن فراخوانهای بە وقت و سیاسی از جانب مرکز همکاری مشخص خواهد شد کە تا چە اندازە میتوان تاکید داشت کار از فاز خوش باوری بە واقعیت عملی رسید.
درنهایت دو اهرم فشار حداکثری و حداقلی که در برگیرنده روند کلی واژگونی و جابجا شدن قدرت و عدم توازن و افول قوای حاکمە شامل میشود را چنین میتوان تفسیر و تعمیم داد ؛
یکم؛ با وارد ساختن فشار اقتصادی بر حکومت تضعیف شده، به برهم زدن تعادل و ثبات موجود رسید، از جمله اعتصابات سراسری کارخانەها و کارگاەها و بازار و بورس و بانکها و عدم پرداخت قبوض و مهمتر از این عوامل اعتصابات کارگران وزارت نفت و پالایشگاەها موثرترین روش سودمند است .
دوم؛ وارد آوردن فشار بر دستگاه سرکوب حکومت با روشهای میدانی چون تهدید، فشار و نا امن ساختن محیط برای تمامی عوامل سرکوب و هماهنگی لازم برای اعتراضات گسترده با فراخوانهای ستاد مشترک و چند وجهی شدن اعتراضات و اعتصابات و جنبشهای شورایی و دانشجویی و سندیکایی و ...، بطوری که حکومت نیروی کافی برای سرکوب قیام سراسری را نداشته باشد.