پترنالیسم، پاتریونیسم، ناسیونالیسم، راسیسم... در کدام دیدگاه خود را مییابید؟
سیوان احمدی
"اندیشه برانگیزترین امر دوران ما این است که ما فکر نمیکنیم و دچار فقر تفکریم"
مارتین هایدگر
با ترازبندی مبحث و پارامترهای دخیل در دیدگاەهای سیاسی، فلسفی\ سیاسی و اجتماعی و همچنین توازن و تفاوت، تشابهات، ناسیونالیسم، پاتریونیسم و راسیسم را میشود به وضوح دریافت این ترمینولوژی را در سطح جزئی بررسی میکنیم. اما در باب خودبرتربینی نمیتوان بە آسانی یا بە وضوح مرزبندیها را تمیز داد. لذا مفهوم را بیشتر متبلور خواهیم کرد و البتە کە این امر برای سطح سنجی و جمعبندی باورهای شخصی خودمان است.
پترنالیسم (paternalism)
قیممابی را میتوان به گونەهای مختلفی که همه در یک راستا هستند و به نسبت ایدئولوژیهایشان جمعبندیهای چند سویهای میتواند داشتە باشد و مورد بررسی قرار میدهیم. که البتە در سطوح محوریت و مرکزیت و میانه توصیف میشوند.
اما بارزترین حالت آن که به خوبی نمایانگر و درخور این بابت باشد را چنین به اشتراک میگذاریم؛ پارادایمی افراطی از دنبالکردن رفتاری فردی و جمعی توسط یک فرد، سازمان، حزب، دولت و یا حکومت بەمنظور محدود کردن آزادیهای فردی و جمعی و یا استقلال فرد یا گروەها بنا بر مصلحت خود آنان صورت میگیرد و در نهایت بە کرسی نشاندن افکار و یا حاکمیت
در دید فلسفی رفتاریست توسط یک فرد، سازمان یا دولت به منظور محدودکردن آزادی یا استقلال فرد یا گروه، که بنابر مصلحت خود آنان صورت میگیرد. قیممابی همچنین میتواند رفتاری علیه اراده فرد یا رفتاری که نشان دهنده گرایش به استعلا و برتری است تلقی شود، این دیدگاه فلسفی به معنای "پدر سروری" است، که فیلسوف مدرن "جولیان یانگ" آن را به جهانبینی اخلاقی فردریش ویلهلم نیچه (فیلسوف آلمانی) اختصاص داد. پایه و اساس این دیدگاه فلسفی از این قرار است که: "اغلب مردم بهتر است فرمانبردار بوده و توسط اشخاص قویتر راهبری شوند." این مکتب فکری پیرو ارزشها و سنتهای باستانی و اسطورەای است که به جای نگاه به جلو به پشت سر نظر دارد و اساس فلسفه نیچه بر همین مبنای شکل گرفته گام مینهد و اینکه به اصلیت اینکه من بهتر و بیشتر میدانم گام بر میدارد.
این گفتەی خاویر کرمنت در کتاب بیشعوری را کە میگوید بدترین نوع بیشعوری همان توهم دانایی است را به عاریه میگیریم و در این باب به بستر آنالیز میگذاریم که همان مبحث فندامنتالیسیتی شکلگیری چنین دیدگاهی است، اما هستەی اندی مقصود در مراحل مختلف و متفاوت آن هنگامی بولدتر میشود که از اندیشه و دیدگاهی رفتاری و اخلاقی به اتمسفر سیاسی آن متحول گردد. به این مفهوم که خود قیممابی از زوایای گوناگون و در دیدگاەهای دیکتاتورگونه خود را نشان میدهند.
در ستودن و نکوهش این مواضع میتوان بە نمونەها و فکتهای در این کنتست بە دترمین تاریخی سیستمهای فئودالی و پادشاهی و حکومتهای تئوکرات و حاکمیتمداری حکام اشاراتی نمونەای بە چهرەهای کاریزماتیک نوین چون ناپلئون بناپارت، هیتلر، استالین و ... داشت. با این ویژگی کە دیدگاەها، روشها و نگرشها ممکن است متفاوت باشند. بە این مفهوم کە تفاوت در دیدگاەها میتواند مشروع بە نهادینەکردن باورهای منجر بە قوانین و ایجاد حکومتی بنا بە دلخواه و در زمینەی صلاحیت و شایستگی خود برترپنداری است کە زشتی دو چندانی بر خلاف دموکراسی و شایستەسالاری عنوان میکند. امروزه جناحها، احزاب، سازمانها و فراکسیونهای گوناگونی کە تلاش در کنترل و ایجاد حکومت دارند بە خوبی گویای این مهم است کە رای و دیدگاه مناسبی را با توتالیتر بودنشان بە توجیە برسانند. همچنین در بازتولید محوریت فکری بە تسلسل سینایی این پروسە مختوم خواهیم شد. اگر برای یک امر اشتباە هزار دلیل درست بیاوریم بە هزار و یک اشتباە مبدل میشود کە در تایید و توجیە آن معنادار میشود.
خود رأی باوری متمرکز بر بر حقبودن و روا دانستن معیارها و رواییهایی است که فرد یا گروەهای ذیالنفع به آن تکیه دارد و از آن به طرز اهم به اختناقات فکری میپردازد و سیستم پولاریستمداری خود را دیکته و حکمرفا میکند البته در غالبترین حالت خودش به دلیل جمعآوری رایهای اولیه در پیشینه آغازین خود به ادامه در هستەای قطبیزه خود اتمسفر جمود فکری جزماندیشان را فراهم آورده و سینا پس دوگم بودن خود را در موزه دیکتاتوری به کرسی مینشاند. شیوەای که دربرگیرنده حد و مرز کافی و وافی برای ادامه خود باوری دیکتاتور مابانەاش است. چنین ساختاری بە طرز رویکردی سیستماتیک با خود تلقینی با عنوان گزینش مناسب خود از بهترین طرق رونمایی میکند و در عملکرد به عدم، نتیجه و بازدهی بلعکس میرسد.
پترنالیسم کماکان در قرون اخیر ارضای رضایت فکری جناحهای اپوزیسون را فراهم آورده و با اپوزیسیون خود به تقابل بر میخیزید و در خدمت دموکراسی نیست، ساختار با فساد همه جانبەای در سطوح مختلف کارکردی مواجهه میشود و به گونەای آسیب را بر خود وارد میآورد که قابل ترمیم و بازسازی مدیریت حکومتی نیست و روز به روز به جای مطلوببودن عدمرضایت را به بار میآورد. بطور سیستماتیک به دروغسازی و نشر اکاذیبی روی میآورد که فقط خودش به آن باور دارد و نظریات و فرضیات و نظریەهای دیگر جناح و افراد و دیگر سیاستها را مردود میشمارد. همچنین در صف مقروضین به نظام سیاسی خود میپندارد. دقیقا در همین نقطه نکته جذب نخبەگرایی و شایستەسالاری زیر ابهامی گسترده قرار میگیرد و فروکنش و واکنشهای انتقادی را در بطن نامساعد خود میپروراند و تشخیص کلید و قفل را از عدم دموکراسی درون حزبی و خود شکوفایی به زیر میکشاند و اجازه هرگونه فضایی جهت آپدیتگذاری را مسدود میکند. به همین منوال، روال تعیین سرنوشت و حقوق تعیینشدەی جامعه را به خود منتصب می کند. دادخواستهایشان را نادیده گرفته و به این باور مفروط میرسد که فقط شخص، خود یا گروه، حزب و حکومت ما میتواند چنین موفق باشد به این مفهوم که بە صورت آگاهانه و یا غیرآگاهانه به مشروعیت از دست رفتەی خود در نزد عوام و نمایندگان عوام و تایید بازخوردهای خود به طور گسترده خواهد پرداخت. با وجود معیارهای نامساعد سیاسی و ضمانت اجرایی خود تفکر غیرمنطقی خود را بر باورهای کلاسیک مقدم میبینید و از تخلل و حبابچەهای سیاسی روی گردان میشود و اجازه دسترسی به دیگر جناح و اپوزیسیون و حتی بەطور کامل در سیکل معییوب میبیند. دستورالعمل و سازوکار مشخصاش همین محدودیتها و انسداد باورهای غیر خود است. پترنالیسم در نما و رویکرد حکومتی دولتی خود را قیم بر حق و مشروع و ولی امر جامعه میداند و چون با تکثرگرایی و شایستەسالاری منافات دارد به مثاب توتالیتاریسم است و مرتبا به دیکتەکردن دیکتاتوری خود پایبند است.
در چشماندازی با سطح دربرگیرندگی کم و خفیفتر چون احزاب، سازمان و نهادها چه به صورت رسمی و یا غیررسمی واکنشهایش تغییر نمییابد اما در اتمسفر انتزاعی متشکل یافته از باورها و ایدەهای خود از خودباوری گذار کرده و با تحریف ساختن ساختار عملکردی خود به قیممابی و پدر خواندگی ماکزیموم نائل میشود. به طوری که از دیگر جناح و احزاب خود را متمایز و ارجح میپندارد و چنین رواداشتی به منزله جذب آراء مردم و دیگر فراکسیونها را بە نسبت خود دون و شایستگی را برای خود محترم و با اهمیت قلمداد میکند. به طرزی که فکریت مرکزی خود را به واسطه برحق و مشروع شمردن به محوریت عمده مبدل میسازد. هرچند که در دیدگاه اکثریتی ممکن است مقبول واقع شود اما در مجموعەای گستردەتر مخالفت و گریز از واقعیات اجتماع و جهانبینیهای گوناگون را در بردارد، آنچنان متداوما خود را در راس میپندارد و بر این باور ابرام میورزد که من یا ما دارا و حاوی دستاوردهایی هستیم که میتوانیم به رهبریت و قیمیت کارکرد خود را نشان دهیم. بروز این آسیب منجر به کارکرد ساقط میشود و این پروسه در رابطه تنگاتنگ مستقیم با اراده و قدرتش میباشد. به این مفهوم که چون در سطح متنزل ایجاد قدرت و حکومت است پایبندی به واکنشها و بازخوردهای بعدی را چون فیدبک منفی نشان میدهد و بەطور کلی و کامل نمیتواند به سیاست خود ترتیب اثر واقعی دهد. لذا به ایدەآلها و مینیمالهای تابو شده یا موارد کانون شده روی میآورد و نازلترین حد اندیشه مدآرایی شدەای که در نزد اجتماع مورد قد است، میتواند نقطه عطف مرکزی این فکریت باشد. بەعنوان مثال مباحث ملیتی و اتنیکی که در یکی دو سده اخیر مصداق آلودگی پترنالیسم قومی و ملی بوده است، یعنی شیوەای از اتوکراسی در قالب و ساختارهای مختلف کە در ضدیت با پلورالیسم و دموکراسیهای فردی و گروهی بنا گردیدە است. به خود قیمپنداری و جایگزینی تمام باورها و عقاید خود با توجیه شایستگی و مناسببودن و خیراندیشی باور خود به نفع خود و بە سود مردم است تاکید میورزد کە در واقعیت بر علیه مردم و در حیطه خلاف عرف فرهنگی، فکری، فعالیتها و جغرافیای عقیدتی و حکومتی آن مردمان است. نمونەی متکاملتر از این فکریت در قالب حکومت فرادست به توتالیتر و دیکتاتوریسم ختم می شود، در سمت فرودست است که بیشترین آسیب جدی و مستقیم بە آزادیها و حقوق مردم وارد میشود بە رد و انکار منتهی میگردد. بە شیوەای کە با ایجاد تشکلهای رادیکالیستی و یا اکتیویتی دگر احزاب توانمندی نشده و روشمندیهای منجر به ایجاد دولت مستقل نشده و هدفمندیهای دیگر افکار، احزاب، سازمان، نهاد و مردمان حاضر در برهه زمانی مکانی همزمان با پاتریونیسم فکری مخالفت راسخی میورزد و بە پاتریونیسم مسموم پاندمی شدە مبدل میشود. بدین ترتیب کە منافع مردم و آزادیهایشان ضایع و حقوقشان پایمال میگردد. همچنین منافع اتوکراتیک بر آن مستولی خواهد شد و این فرآیند منجر به جایگزینی دیکتاتوری و سبب پولاریسم فکری سیاسی و حکومتی و دولتی خواهد شد. این فروکاهش اختیارات مردم به زیان عمدەای اجتماع خواهد بود و اتمسفر خفقان دیکته به وقوع میپیوندد.
ناسیونالیسم
(به فرانسوی : Nationalisme) یک ایدئولوژی و جنبشی است که هدف آن ترقی بخشیدن منافع یک ملت است. ملیگرایی نوعی آگاهی جمعی است، یعنی آگاهی به تعلق به ملت که آن را "آگاهی ملی" میخوانند. آگاهی ملی، اغلب پدیدآورنده حس وفاداری، شور و دلبستگی افراد به عناصر تشکیلدهنده ملت (نژاد، زبان، سنتها و عادتها، ارزشهای اجتماعی، اخلاقی، و بهطور کلی فرهنگ...) است و گاه موجب بزرگداشت مبالغهآمیز از آنها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملتها میشود. پرچم ملی، سرود ملی و دیگر نمادهای هویت ملی، نشانهایی بسیار مهم از جوامع ملیگرا است.
بەصورت کلی به جریان اجتماعی- سیاسی راستگرایی گفته میشود که میکوشد با نفوذ در ارکان سیاسی کشور در راه اعتلاء و ارتقای اساسی باورها، آرمانها، تاریخ، هویت، حقوق و منافع ملت گام بردارد. این جریان با محور قرار دادن منافع ملت بەعنوان نقطه گردش تمامی سیاستهای خارجی و داخلی، باعث جهش تکاملی و سرعت بخشیدن به حرکت رو به رشد ملل در رسیدن به تمدن جهانی میشود.
البته میتوان در زیر شاخەهای گوناگون دیگری نیز ملیگرایی را مشاهد کرد. از اینرو گروهی از پژوهشگران به پیروی از ماکس وبر ملت را "بزرگترین گروەبندی مردم معتقد به دارای نیای مشترک" تعریف کردهاند. ملتها براساس وسعت سرزمینی نیز تعریف شدهاند. در انسانشناسی بررسی هویت قومی مردم نه تنها به فرهنگ بلکه به محیط فیزیکی پدیدآورنده آن فرهنگ در طی قرنها یا حتی هزاران سال پیش توجه میشود. منتسکیو اصل جغرافیا را برای تعریف خود از فرهنگ مورد استفاده قرار میداد. شرایط ژئوفیزیکی و اقلیم به شدت بر راه و روش معیشت مردمان و راه و رسم زندگانیشان اثرگذار بودهاند. این عوامل حتی در فولکلور و روانشناسی مردم نیز مؤثر بودهاند.
بەطور کلی میتوان چنین گفت: "بە مجموعەای از باورها و نمادها گفته میشود که دلبستگی و تعلق به ملت سرزمین نژاد قوم و زبان را اصل قرار میدهد و صرفا تعلق خاطر به چنین عناصری را آرمان اساسی انسانها و تعیینکننده هویت ملتها میداند.
پاتریونیسم
میهنپرستی یا میهندوستی (به انگلیسی: Patriotism)، مفهومی است معطوف به عشق و دلبستگی و دلدادگی به میهن و مردم و آمادگی جهت هر گونه فداکاری و پاسداری از استقلال سیاسی و اقتصادی کشور و دفاع از هویت قومی-ملی-فرهنگی آن ملت. میهنپرستی عشق ورزیدن به میهن و دفاع صمیمانه از منافع آن است.
میهنپرست کسی است که به کشور خود عشق میورزد و با اشتیاق به دفاع از منافع آن میپردازد. میهنپرست فردی است که به سرنوشت کشور و فرهنگ خود حساس است و همه تلاشاش را به کار میگیرد تا آنها را به بالندگی برساند.
میهنپرستی عبارت است از "حس" عشق و فداکاری و احساس دلبستگی به کشور. این "احساس دلبستگی" میتواند ترکیبی از بسیاری از احساسات مختلف از جمله زبان مربوط به سرزمین خود، جنبههای قومی، فرهنگی، سیاسی یا تاریخی باشد. این موارد شامل مجموعهای از مفاهیم نزدیک به ناسیونالیسم و عمدتا ناسیونالیسم مدنی و گاهی ملیگرایی فرهنگی هستند. برخی از مظاهر میهنپرستی بر عنصر "زمین" در مفهوم عشق به سرزمین مادری تأکید میکنند و از نمادهای فرهنگی و کشاورزی و دیگر تعاریف مرتبط و همسطح با آب و خاک مادری جهت معناسازی استفاده میکنند. در اینجا جا دارد اشاره به شباهتهای ناسیونالیسم با پاتریونیسم را با تفاوتهای جزئی بیان کنیم که در دو چشمانداز به آن اشاره میکنیم، نخست در دیدگاه چپ که به ناسیونالیسم اعتقادی ندارند به میهنپرستی معنا و مفهومی چپگرایانه میبخشند و در میهندوستی ایده ملیت را تخفیف و یا ممکن است تحریف بگردانند و در منظر دوم چنین میتوان بازگو کرد که در چینش پلورال انکاریافتگی به قومیت و تفکر اتنیکی موجود در مرز باور و انطباق با مرز جغرافیایی هماوایی ایجاد کرد. سطح خواست را تقلیل به خاک دوستی و محل زاد و ولد تبار و نیاکان پیشین معنا کرد. میهنپرستی سوسیالیستی معمولا مستقیما در کنار انترناسیونالیسم پرولتری مورد حمایت قرار میگیرد و احزاب کمونیست این دو مفهوم را با یکدیگر سازگار میدانند. این مفهوم توسط نویسندگان شوروی به کارل مارکس و ولادیمیر لنین نسبت داده شده است. در بولدسازی این مطلب در خاصیت این دو ایسم میبایست چنین اشاره واضحتری کرد: "در اینجا جا دارد اشاره به شباهتهای ناسیونالیسم با پاتریونیسم را با تفاوتهای جزئی بیان کرد که در دو چشمانداز به آن اشاره می کنیم نخست، غالب ملیگرایان ایرانی تفاوت بین این دو را نمیدانند و آنها را معادل میانگارند. مثلا غالب چپگرایان ایرانی به ناسیونالیسم اعتقادی ندارند ولی پاتریوت (میهن پرست) و هومانیست (انسانگرا) و دموکرات (مردمگرا) با برداشت خاص خود هستند. اما ناسیونالیسم که به ظاهر با میهنپرستی همخوانی دارد، اغلب با مردمگرایی و دموکراسی در تضاد میافتد و به ضد آن بدل میگردد. اکثر دستراستیهای ایرانی در عهد خاندان پهلوی و حتی اکنون، ناسیونالیسم را با پاتریوتیسم یکی انگاشته و می انگارند. در حالی که در مملکت چند ملیتیمان کوبیدن بر طبل ناسیونالیسم موضوع خطرناکتری است. مردم را باید حول مردمگرایی و دموکراسی و میهنپرستی و درک متقابل ملل ساکن ایران دور هم جمع کرد که بتن آرمەی بسیار نیرومندی است. در مقابل ناسیونالیسم محلی و حتی به ظاهر سراسری در درازمدت مثل پتک و چوبک کمکی آن است که در شیار تفرقه درخت مملکت فرو رفته و به اتحاد و همزیستی اجزاء آن پایان میدهد. حساسیت ناسیونالیستهای ایرانی به ناسیونالیستهای محلی در رابطه با دخالت سیاستهای خارجی بیشتر میگردد ولی در درازمدت صرفا با ناسیونالیسم عام نمیتوان به جنگ ناسیونالیستهای خاص رفت.
راسیسم
نژادپرستی (به انگلیسی: Racism) یا تبعیضنژادی (انگلیسی: Racial discrimination) نوعی پیشداوری و تبعیض، که متمرکز بر تفاوتهای نژادی حاصل از تفاوتهای ظاهری جسمی فیزیکی و نیز تفاوتهای فرهنگی حاصل از زبان، آداب و رسوم، دین، تاریخ و امثال آنها است. سادهترین مثال برای نژادپرستی، برتر دانستن انسانهای سفیدپوست (اروپایی) بر رنگینپوستان است. در زبان فارسی به این مبحث نژادستیزی یا نژادگرایی نیز گفته میشود. در تاریخ، نژادپرستی نیروی محرکهای برای تجارت برده در قرون شانزدهم تا نوزدهم، خاصه در آمریکا؛ و روش حکومتی آپارتاید در قرن بیستم در آفریقای جنوبی بوده است.
در عصر حاضر آپارتاید، تبعیض، تحقیر و توهین به نژادهای اقلیت در قرن بیستم و بیست و یکم میلادی ادامه داشته و به خشونت و قتل توسط گروههای نژادپرست و نظامهای حامی نژادپرستی تبدیل شده است. مصداق بارز آن، رژیم آپارتاید آفریقایجنوبی بود که قهرمان مبارزه با نژادپرستی، نلسون ماندلا به مبارزه با آن برخاست و با قیام مردمی به پیروزی رسید.
نژادپرستی نوع خاصی از تعصب و جزمیت است که بر مبنای استدلالات نادرست و عمومیکردن برخی خصوصیات به گروهی از انسانها، به گونهای غیرقابل انعطاف، شکل میگیرد. هر گاه فردی اجازه دهد عقاید متعصبانەاش مانع از رشد و حرکت دیگری شود تبعیض نژادی رخ داده است؛ و آنان که همه افراد یک نژاد را از برخی مشاغل خاص، مسکن، حقوق سیاسی، فرصتهای تحصیلی یا تعاملات اجتماعی محروم میکنند یا افراد ظاهربین عاملان تبعیض نژادی هستند. آپارتایدها و تشکلات و احزاب و من حیث مجموع فکریت راسیستی منجر به ژنوساید و نسلکشی دیگر ملیتها و قومیتها و مردمان غیرمتمرکزی به لحاظ اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حکومتی میشود که دارای قدرت و توان مقابله نیستند که مجموعا با آسیملاسیون و هژمونی نیز مدغم هستند. ممکن است فراتر از این پا پیش نهاده و منجر به نابودی و از بینرفتن مجموعه مردمانی شود که در سمت مقابل و مخالف راسیسم هستند.
در کوتاهی از موضوعات و مکاتب سیاسی اجتماعی ذکر شدە بە نگرش اختصاری و اجمالی یاد شدە است و این مستلزم شفافسازی و آنالیز ریزبینانەتری است کە بە باورها، اعتقادات و واکاوی بیشتر خودمان ارجاع مییابد. اکنون با درک آگاهی بسط دادە شدە خود را در کدام ایدئولوژی مییابید را در حیطە شخصی و شخصیت سیاسی فردی واگذار میکنیم.
در استفادە از منابع بیشترین و میهمترین تعاریف یاد شدە و در باب پاتریونیسم بیشینەی دادەها از مطالعات شخصی این حقیرآنالیز شدە است.
منابع :
- دانشنامە ی سیاسی داریوش آشوری
- "نژادگرایی" جواد میرشکاری
- رژیم های سیاسی موریس دو ورژه ترجمه: ناصر صدرالحفاظی
- فرهنگ جامع لغات و اصطلاحات سیاسی مهدی نوروزی خیابانی
- سایتها و صفحات سیاسی