د. مجید حقی
آموزش و پرورش برای بقا زبان ملی و اقلیتهای ملی و همچنین رشد فرهنگ و هویت آنها از نسلی به نسل دیگر اهمیت فراوانی دارد. تعداد زیادی از معاهدات بینالمللی حقوق اقلیتها برای آموزش به زبان مادری و رفع هرگونه تبعیض زبانی و ملی را به رسمیت شناخته و سازوکارهای مناسبی جهت از بین بردن تبعیض در سیستم آموزش و پرورش کشورها بر مبنای احترام و به رسمیت شناختن حق اقلیتهای ملی و نژادی ارائه کردەاند.
در ابتدای استقرار ایران مدرن زیر سلطه پهلوی و بعد از آن تاسیس جمهوری اسلامی ایران، ملیتهای غیرفارس و اقلیتهای ملی و زبانی بسان تهدیدی در برابر یکپارچگی ناپیدای "ملت ایران" در نظر گرفته شدند و قانون اساسی ایران کە غیر از زبان فارسی که آن را بەعنوان زبان "رسمی و مادرزاد" همه مردم ایران تحمیل کردە، دیگر زبانها را تا حد گویش شناسایی میکند.
این امر موجب ژینوساید زبان و فرهنگهای غیرفارس شده است و تاکنون ملتهای غیرفارس نمیتوانند به زبان مادری خود آموزش بیبنند. نظام آموزش و پرورش ایران به گونەای طراحی شده است که میتوان هدف آن را از خود بیگانه نمودن و محو دیگر زبانهای ایران دانست.
ناسیونالیزم ایرانی - فارسی همانند ارزشهای بنیادی در آموزش و پرورش، تاریخ و مذهب ترویج میشود. در ایران امروز به دلیل آنکه غیر از اقلیتهای مذهبی، اقلیتهای ملی نیز به رسمیت شناخته نشدەاند اجازه تدریس به زبان مادری به دیگر ملیتها در ایران داده نشده است. زبان هیچ کدام از ملیتهای غیرفارس اجازه آن را ندارند که در مدارس دولتی همانند یک زبان آموزشی به کاربرده شوند یا حتی مانند زبان برای آموزش انتخاب شوند. کودکان غیرفارس از کودکی با نوعی تبعیض سیستماتیک مواجه میشوند. شناسنامه و هویت ایرانی که همان برتری زبانی و فرهنگی ملت فارس است، همانند ارزشهای بنیادی نظام تعلیم و تربیت در ایران تعیین شده است در حالی دیگر فرهنگهای ایران به صورتی سیستماتیک در حاشیه قرار گرفتەاند.
علیرغم وجود ماده ١٥ در قانون اساسی ایران درباره کاربرد زبان های "قومی" در انتشارات و نیز آموزش آنها در مدارس در کنار زبان فارسی، ملیتهای دیگر ایران مانند کورد، گیلک، لر و بلوچ و ... در سیستم آموزش و پرورش ایران در حاشیه قرار داده شدەاند. آموزش به زبان مادری در ایران و تلاش برای اجرایی نمودن این بند از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران همانند مسئلەای امنیتی در نظر گرفته شده است و کسانی که خواهان اجرای این مادەاند متهم به تجزیه طلبی میشوند.
در این نوشتار در ابتدا نگاهی به اهمیت آموزش زبان مادری خواهیم داشت. بخش دوم، سیاستهای زبانی جمهوری اسلامی ایران را از منظر قوانین ایران مورد قرار میدهد. بخش آخر به آموزش زبان مادری در کشورهای چند ملیتی و تجربەهای آن برای ایران اختصاص داده شده است.
با دانستن اینکه که با توجه به واقعیتهای علمی، در مبحث کیفیت آموزش و پرورش، زبان بنیاد برقراری ارتباط و تفهیم و تفهم است؛ درایران علیرغم وجود غنای زبانی ملیتهای تشکیل دهندەی ایران و محیط چند فرهنگی و چند ملیتی، تنها زبان مسلط بر همه بخشهای آموزش و پرورش زبان فارسی است.
معلمان آنگونه با دانش آموزان غیرفارس رفتار میکنند که از حرف زدن به زبان خود شرمنده شده و در مقابل پارسی دانان احساس حقارت کنند. این سیاست تبعیض مانند آن است که کودکی را بدون آنکه آموزش شنا داده باشید در آب بیندازید.
به وجود آوردن تقابل میان معلم و دانش آموزش و بی احترامی به اولین و مهمترین حقوق کودکان در رابطه با زبان مادری باعث به وجود آمدن شکافی عمیق مابین معلم و دانش آموز میگردد. ممکن است که کودک به خاطر صحبت کردن به زبان مادری تنبیه فیزیکی نشود، اما رفتار معلمان حاوی پیامی روشن برای اوست. بدین معنی که اگر به زبان فارسی صحبت نکنند مانند شهروندی ایرانی در نظر گرفته نمیشوند. آنها میبایست هویت فرهنگی و زبانی خود را نوکرده و به نحوی طریق خود را از والدین و نسلهای قبل از خود جدا کنند. برای حل این مسئله نظام آموزش و پرورش ایران به شیوەای طراحی شده است که تنوع درون جامعه را محصول جا نیفتادن فرهنگ و تحصیلات ببینند. این امر نیز به نوبه خود در دراز مدت باعث مشکلاتی برای کودکان و خانوادەهایشان میشود.
این شیوه برخورد با کودکان، زیر پا نهادن حقوق انسانی کودکان برای استفاده از آموزش و پرورشی است که حافظ ارتباط آنها با والدین باشد. هر فرد دارای حس مسئولیت این مورد را میپذیرد که وجود پلی ارتباطی مابین تجربه و دانش والدین با سطوح آموزشی و مسئولین آن الزامی است. در این رابطه باید مهارت کودک برای برقراری این ارتباط رشد داده شود. علتها چه خواسته و چه ناخواسته باشند، زمانی که ارتباط زبانی و فرهنگی کودک و والدین قطع میشود اساس چند بنیانی(چند فرهنگی) تعلیم و تعلم ویران میشود.
تخریب زبان و فرهنگ کودک در مدرسه و آموزشگاه زیانی است عمومی برای فرهنگ کلی کشور. در عصر ارتباطات و جهانی سازی، جوامعی که چند فرهنگی و چند زبانیاند فرصتهای بیشتری برای بازی کردن نقشی فعال در رشد اقتصادی و اجتماعی در سطح منطقەای و جهانی دارند. در عصری که ارتباطات فرهنگی مابین فرهنگهای مختلف در بالاترین حد خود در طول تاریخ بشری قرار دارد، هویت جامعه و اقشار نیز به همان اندازه رشد میکند.
فرهنگ جوامع و ملل هیچ وقت منفعل و ایستا نبوده است. توهمی بیش نخواهد بود اگر قدرتمندان تصور کنند که در عصر ارتباطات، زبان ملتهای تحت سلطه ایران تبدیل به یک اثر موزەای شده و از طرفی ایران هم تبدیل به کشوری با یک زبان و یک ملت شود. چالش نظام آموزش و پرورش ایران آن است که نتوانسته سیاستی را اتخاذ کند تا هویت ملی شهروندان خود را با همه تنوع وگوناگونی ملی، فرهنگی و زبانی و شیوه زندگی آنها به رسمیت بشناسد و این غنای فرهنگی را تبدیل به فرصتی برای پیشرفت اقتصادی جامعه کند، بلکه با طراحی نقشه های گوناگون تربیتی به دنبال سوق دادن دانش آموزان برای فراموش نمودن زبان و فرهنگ مادری خود هستند.
اهمیت آموزش و پرورش به زبان مادری
پژوهشها به وضوح اهمیت تربیتی زبان مادری را در رشد و پیشرفت کودکان نشان میدهد. در ذیل به اختصار به برخی از این اولویتها اشاره می شود:
زبان مادری تاثیر مثبتی بر رشد و مهارت زبان آموزی و تحصیل دارد.
هنگامی که کودک از مراحل ابتدایی به زبان مادری خود تحصیل می کند، فهم عمیقتری از زبان و شیوه کاربرد زبان را بدست میآورد. کودک فرصت بیشتری برای تمرین دارد و فرآیند زبان و درک مفاهیم عمیق و حقایق میتوانند به هم مرتبط شوند. این امر به نوبه خود باعث یادگیری سریعتر زبانهای دیگر شده و همین طور باعث افزایش توانایی درک دانش آموز در حین یادگیری زبان جدید می شود.
سطح فراگیری زبان مادری، پیش بینی یادگیری زبان دوم را بیشتر میکند:
آن دسته از کودکان که به خوبی به زبان مادری سخن میگویند، خواندن و نوشتن به زبان خود را یاد گرفتەاند، همین طور بر ادبیات زبان مادری خود مسلط بوده و اساس زبان خود را به خوبی یاد گرفتەاند، یادگیری زبان دوم برای آنها آسانتر است. آن گاه که زبان آموزش کودکان با زبان والدین و فامیل همسان است، کودک در گوش دادن، حرف زدن، داستان سرایی و سرمایەهای فرهنگی سهیم میشود و یادگیریهای خود را در زندگی مدرسەای خود به کار میگیرد.
دانش و مهارت کودکان و مهارتهای اجتماعی از طریق زبان مادری به جامعه بزرگتر منتقل میشود. از دیدگاه رشد زبانی کودک و یادگیری و کسب مهارت، رشد زبانی کودکانی که بدین شیوه زبان دیگری را یاد میگیرند به هر دو زبان وابسته میشود. تبادل فرهنگی بین زبانها امری دوسویه است. کودکی که در مدرسه زبان مادری را یاد گرفته است، فرهنگ و آگاهیهای تاریخی از طریق وی به مدرسه منتقل شده و جامعه و زبان مشترک هم از طریق کودکان یاد شده به درون آن دسته از خانوادەها و جوامعی انتقال مییابد که کودکشان زبان مادری متفاوتی از زبان سراسری دارد. به طور کلی هرگاه حق آموزش به زبان مادری محفوظ باشد، هم زبان مشترک و هم زبان مادری از همدیگر بهره میبرند.
ترویج زبان مادری در مدرسه، نه تنها باعث رشد کودک میشود بلکه انگیزهای است برای یادگیری زبانهای دیگر: با توجه به مطالب مطرح شده این مطلب جای تعجب ندارد: ١. دوزبانگی باعث رشد مهارت زبانی کودک در مدرسه می شود. ٢. مهارت در دو زبان به طور کلی به هم وابستەاند و پیشرفت در یکی باعث پیشرفت کودک در زبان دیگر نیز میشود.
تجربه کشورهای غربی نشان دهنده آن است که موفقیت تحصیلی کودکان دو زبانه بهتراست، زمانی که مدرسه زبان مادری کودکان را مورد توجه قرار میدهد و آموزش را به زبان خود آنها انجام میدهد. در مقابل زمانی که از آموزش کودک به زبان مادری جلوگیری میشود باعث رشد یک حس منفی در درون کودک شده و پایەهای یادگیری و شخصیت وی را تضعیف میکند.
احتمال از بین رفتن زبان مادری در کودکی بیشتر است، اگر از همان روزهای آغازین تحصیل زبان مادری به کودک آموزش داده نشود احتمال آن میرود که زبان مادری خود را فراموش کند و با آن بیگانه شود.اما صرف حرف زدن با زبان مادری نمیتواند به کودک در یادگیری زبان کمک کند. زیرا زمانی که زبان آموزش زبانی دیگری است کودک ناچار است شیوه تفکر و احساس خود را بر اساس آن زبان تغییر دهد، این امر نیز کودک را از زبان و فرهنگ خود دور کرده و وی را دچار بحران هویت میسازد. در این شرایط زبان مادری و نوع تکلم به آن زبان، بسته به فعال یا منفعل بودن خانوادەی کودک تضعیف شده و باعث میشود که کم کم کودک نتواند به زبانی غیر از زبان دیگر احساسات و نیازهای خود را منتقل کند.
ممنوع کردن زبان مادری کودک، ممنوع کردن کودک است: هرگاه که پیام مستقیم و غیرمستقیم مدرسه آن باشد که "زبان مادری خود را در خارج از مدرسه قرار دهید" بدین معناست که بخش مهمی از کودک خارج از مدرسه جا گذاشته میشود. زمانی که این بخش مهم ممنوع شد، احتمال آنکه که کودک در کلاس به صورتی فعال در امر یادگیری و درس مشارکت کند کم میشود. این کار باعث شکاف و نابودی سرمایه و نیروی بخشی عظیمی از فرهنگ جامعه میشود.
سیاستهای زبانی جمهوری اسلامی ایران از منظر قانون اساسی ایران
یکی از دشوارهای آموزش به زبان مادری در ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی، مسئله به رسمیت شناختن زبان مادری ملیتهای ایرانی است. ملیتهای غیرفارس و اقلیتهای ملی در ایران دارای جایگاهی قانونی در قانون اساسی ایران نیستند. بنا بر اصل ١٢ام قانون اساسی جمهوری اسلامی دین رسمی جمهوری اسلامی، اسلام و مذهب رسمی شیعه دوازده امامی بوده و این اساس برای همیشه باقی خواهد ماند. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ملیتها و اقلیتهای قومی را به رسمیت نمیشناسد اما اقلیتهای مذهبی چون زرتشتی و یهودی و مسیحی را به رسمیت شناخته که تنها دینهای رسمی شناخته شده کشور هستند(اصل ١٣).
بنا بر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: زبان فارسی زبان رسمی کل ایران است. زبانهای دیگر تحت عنوان زبانهای محلی و قومی شناخته میشوند که در یک چارچوب محدود قابل استفادەاند. برای نمونه نمیتوان به این زبانها نامەهای رسمی و اسناد موثق را نگاشته و منتشر کرد.
به رسمیت نشاختن زبان مادری در قانون اساسی کشور، مسئلەای حقوقی و مانع بزرگی است در راه اجرایی کردن آموزش به زبان مادری. زیرا قانون اساسی ایران چیزی به اسم "زبان مادری" را به رسمیت نشناخته و این امر خود باعث به حاشیه راندن زبان یاد شده در همه سطوح تحصیلی میشود. مسئله اصلی در قانون اساسی جمهوری اسلامی در ارتباط با زمان مادری تقسیم زبانها به زبان "رسمی" همانا زبان فارسی و "زبان های محلی" است.
از منظر حاکمان به هر شیوەای که لهجەهای گوناگون فارسی در طی تاریخ شاهد تغییراتی بودەاند زبانهای محلی هم با به کار بردن زبان فارسی میتوانند کم کم در زبان فارسی حل شوند. این دیدگاه در اصل ١٥ قانون اساسی قابل مشاهده است. تناقض قوانین جمهوری اسلامی در ضدیت بخشی زیادی از محتوای قوانین آن است. در حالی که در اصول ١٩، ٢٢،٢٣ قانون اساسی جمهوری اسلامی همه ملت ایران در مقابل قانون برابرند و تبعیض ممنوع است در اصول ١٢ و ١٥ به وضوح تبعیض در قوانین قابل مشاهده است. غیر از آن قانون "مطبوعات" محدوده بسیار کمی را برای انتشارات به زبانهای محلی برای بحث در مورد مسائل ملی و محلی در نظر گرفته است. از طرفی دیگر دولت ایران با ملحق شدن به چندین معاهده بینالمللی از جمله معاهده حقوق مدنی و سیاسی، معاهده بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و همین طور کنوانسیون حقوق کودک که براساس ماده ٩ قانون مدنی ایران، همانند قوانین تصویب شده مجلس شورای اسلامی به حساب میآید حق آموزش به زبان مادری را بی چون و چرا به رسمیت شناخته است.
شفاف سازی این تناقضات و حل نمودن آنها نه تنها مسئله جمهوری اسلامی ایران، بلکه چالش آموزش به زبان مادری نیز میباشند.
آموزش به زبان مادری در کشورهای چند ملیتی برای نمونه فیلیپین و تجربەهای آن برای ایران
تنوع و چند فرهنگی زبانی موجود در فیلیپین مصداق آن کشورهایی است که چالشهای فراوانی را در رابطه با سیاست آموزش و پرورش زبانی دارد. فیلیپین با بیش از ٧٠٠٠ هزار جزیره و ١٨٠ زبان گوناگون یکی از کشورهای خیلی خاص در جهان از نظر آموزش زبان است. قانون کشور فیلیپین آنچنان فضایی را برای آموزش زبان فراهم نموده است که به کشور خدمت کند. در مدت صد سال اخیر تغییرات فراوانی در سیاستهای آموزش زبان در دولت فیلیپین به وجود آمده است. در سالهای ١٩٧٤ الی ١٩٨٧ زبان رسمی آن کشور فیلیپینی و انگلیسی بود. این در حالی بود که قریب به ٨٠ % ساکنان آنجا زبان فیلیپینی و انگلیسی بلد نبودند. از سال ٢٠٠٩ به بعد وزارت آموزش وپرورش فیلیپین برآن شد که سیاست آموزش و پرورش خود را بر اساس زبان مادری در کشوری چند ملیتی بنا نهد. بر این اساس در دوره ابتدایی تا پایه سوم ابتدایی کودکان به زبان مادری خود آموزش می بینند. بعد از آن از سال ٢٠١٢ قانون دیگر دولت بر آن شد که کودکان تا سن دوازده سالگی باید به زبان مادری خود تحصیل کنند.
بر اساس این قانون فیلیپین به دوازده منطقه زبانی اصلی تقسیم شد. براساس این قانون معلمان موظف شدند موضوعات درسی را به زبان هر منطقه تدریس کنند. در سال ٢٠١٣ کنگره فیلیپین قانونی تصویب کرد که طبق آن کودکان از کودکستان تا پایه چهارم ابتدایی فقط باید با زبان مادری خود تحصیل کنند. این تغییرات در نظام آموزش و پرورش فیلیپین بخشی از تغییرات جهانی در راستای حمایت از آموزش و پرورش با زبان مادری در کودکی است.
بسیاری از کشورهای جنوب آسیا نظام تربیتی زبان مادری را اجرا میکنند. این قبیل کشورها عبارتنداز کلمبیا، اندونزی، مالزی، تایلند و ویتنام. کشورهای نامبرده فوق برنامه تعلیم و تربیت به زبان مادری را با همکاری سازمانهای مدنی بینالمللی اجرا میکنند. علیرغم آنکه در این کشورها برخلاف ایران زبانی "رسمی و سرتاسری" در قوانین آنها وجود نداشته و زبان بالادستی هم تعیین نشده است.
کشور فیلیپین تنها کشوردر آسیای شرقی است که سیاست آموزش به زبان مادری را به صورتی قانونی و از طریق نهادهای دولتی به اجرا درآورده است. در نتیجه سیستم آموزش و پرورش فیلیپین را مانند الگویی در منطقه آسیای شرقی میتوان در نظر گرفت.
دولت و مجلس فیلیپین بنا به دو تحقیق بنیادی به عمل آمده در رابطه با مزایا و اولویتهای یادگیری زبان مادری برای تربیت و رشد کودکان و جامعه، تحصیل به زبان مادری را تبدیل به بخشی از نظام فکری و تعلیم و تربیتی خود نمودەاند. این تحقیقات عبارت بودند از تحقیقات سالهای ١٩٩١ و ١٩٩٧ در ایالات متحده و تحقیقات گستردەای که در سال ٢٠١١ در کشور فیلیپین انجام شد. بنابر تحقیقات به عمل آمده کودکانی که به زبان مادری خود شروع به درس خواندن میکنند در زندگی دانشگاهی و تحصیلی خود موفق تر از آن دسته از کودکانی هستتند که به زبان دوم یا زبان سوم شروع به تحصیل میکنند. همچنین تحقیقات نشان دهنده آن است که اگر درابتدا کودک زبان مادری خود را به خوبی یاد گرفته باشد یادگیری زبان دوم و سوم برای او خیلی آسانتر خواهد بود.
از طرف دیگر تحقیقات یاد شده مشخص کرد، که بیشترین سنگینی تحصیل و آموزش برای کودکان تا پایه ششم ابتدایی است که باید به زبان مادری باشد و همه دروس باید در راستای آموزش آن زبان باشد. به طور کلی یافتەهایی که سبب تصویب قانون آموزش به زبان مادری در کشور فیلیپین شدعبارت بودند از:
١. یادگیری دانش آموزبه زبان مادری سریعتر است.
٢. کودکان که خواندن و نوشتن زبان مادری خود را یادگرفته اند سریعتر خواندن و نوشتن زبانهای دوم و سوم را یاد گرفتەاند.
در رابطه با رشد شناختی کودکان آن دسته از کودکانی که به زبان مادری خود تحصیلات را آغاز نمودەاند رشد شناختی خود را زودتر طی میکنند.
از سال ٢٠١٢ آموزش به زبان مادری در کشور فیلیپین به منظور دستیابی به اهداف زیر اجرا شد:
رشد زبانی به منظور فراهم آوردن نظام تعلیم و تربیتی نیرومند برای موفقیت دانش آموزش و یادگیری مادام العمر.
رشد شناختی کودک به منظور پرورش تفکر سطح بالا در دانش آموزان
کمک به رشد آکادمیک و علمی دانش آموزان تا بتوانند در همه سطوح با دیگر کشورهای پیشرفته رقابت کنند.
رشد آگاهی و فهم فرهنگی و روشنفکری تا دانش آموزان سرمایەهای معنوی و فرهنگی خود را شناخته و گسترش دهند.
نتیجه گیری
سیاست آموزش و پرورش ایران در راستای ایدئولوژی و استراتژی دولت مرکزی برمبنای یک زبان، یک ملت و یک فرهنگ نمودن کشور ایران بوده است.
این سیاست از زمان حکومت پهلوی آغاز شده و بعد از تاسیس جمهوری اسلای ایران به صورتی گسترده ادامه یافته است.
آنچنان که در الگوی فیلیپینی و آسیای شرقی مشاهده میشود زبان مادری اساس رشد اجتماعی، فرهنگی و ثبات کشور است.
ویژگیهای جغرافیایی ایران عبارت است از چند ملت و چند دین مختلف که در طول تاریخ هیچ زبانی نتوانسته است تا ابد تبدیل به زبان مشترک مطلوب ساکنان جغرافیای سیاسی آن کشور شود. به همین دلیل در طراحی نظام آموزشی کشور باید ساختار اجتماعی، ملی و فرهنگی کشور و زبان مادری مد نظر قرار گیرد یا حداقل آموزش چند زبانه تبدیل به سرآغازی برای طراحی نظام آموزشی جدید در کشور شود.
هیچ داستان بسته و ایزوله شدەای به تنهایی نمیتواند تا ابد ابر سیاه بر دنیای کودکان تحمیل کند هر چند که برخاسته از افسانەهای کهن باشد. همیشه تاریخ ماقبل افسانەها نیز وجود دارند که این ابرها را کنار زده و آنگاه در بدترین شرایط خود زبان و ملتهای تشکیل دهنده ایران را در تقابل با هم قرار داده و دیوار همه افسانەها فرو میریزند.
منابع:
Ramirez, J. D., Yuen, S. D., & Ramey, D. R. (1991). Longitudinal study of structured English immersion strategy, early-exit and late-exit transitional bilingual education programs for language-minority children. Final report to the U.S. Department of Education. San Mateo, CA: Aguirre International
Thomas, W. P., & Collier, V. P. (1997). A national study of school effectiveness for language minority students’ long-term academic achievement. George Mason University, CREDE (Center for Research on Education, Diversity & Excellence). Retrieved November 22, 2010, from www.usc.edu
Walter, S., & Dekker, D. (2011). Mother tongue instruction in Lubuagan: A case study from the Philippines. International Review of Education, 57(5-6), 667-683.