کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

یک دمکرات معتقد

21:13 - 3 مرداد 1404

یک دمکرات معتقد

(به‌یاد دکتر عبدالرحمن قاسملو)

رضا دانشجو

در تاریخ سیاسی ایران، کمتر شخصیتی را می‌توان یافت که همچون دکتر عبدالرحمن قاسملو، در کوران خشونت و افراط‌گرایی، دل به گفت‌وگو و دموکراسی بسته باشد. مردی که نه تنها نظریه‌پرداز آزادی و همزیستی بود، بلکه در عمل نیز لحظه‌ای از مسیر دیالوگ و اخلاق سیاسی عدول نکرد. در جغرافیایی که گلوله‌ها حرف آخر را می‌زدند، او باز هم دیالوگ و گفتگو  را بر زبان اسلحه ترجیح داد. این باور، تا واپسین دم حیات با او بود؛ و  سرانجام او را نه در میدان نبرد، که در پای میز مذاکره، در قلب اروپا، جاودانه کرد!

دکتر قاسملو  یک سیاستمدار بود و آگاه از چهره‌ی سرکوبگر جمهوری اسلامی. اما باور داشت که آینده‌ای انسانی، تنها از مسیر گفت‌وگو و سیاست ممکن است. قاسملو پیش از آنکه یک رهبر حزبی باشد، یک دموکرات اصیل و اخلاق‌مدار بود؛ و این همان تصویری است که در پس سال‌ها غبار تحریف و جدال‌های سیاسی، هنوز روشن و استوار باقی مانده است.

در ادامه به بررسی برخی مقاطع تاریخی مهم زندگی او از منظر باورمندی به اصول دموکراسی می پردازیم؛

نامه‌ به خمینی

یکی از نقاط پرمناقشه‌ی زندگی سیاسی قاسملو، نامه‌ای‌ است که در نخستین ماه‌های پس از انقلاب ۱۳۵۷ به خمینی نوشت. بسیاری از مخالفانش هنوز هم این نامه را دستاویزی برای حمله به او قرار می­دهند. صرف نظر از اینکه عمدتا این مخالفان مربوط به بعضی افکار سیاسی خاص هستند و در واقع دلیل مخالفت آنها دشمنی با کوردها و یا شخص دکتر قاسملو است در چرایی نوشتن این نامه باید به دو موضوع اشاره کرد. نکته اول برای درک درستی از آن، باید به بستر تاریخی آن زمان نگریست.

واقعیت این است که در آن روزگار، از مارکسیست‌ها تا ملی‌مذهبی‌ها، اغلب نیروهای سیاسی ایران در خمینی چهره‌ای کاریزماتیک و وحدت‌بخش می‌دیدند و به گونەای باورنکردنی دنباله روی محض او بودند! جامعه‌ای که تازه از طوفان انقلاب رها شده بود، در پی ثباتی نسبی بود؛ و طبیعی بود که اقلیت‌ها، به‌ویژه کوردها، در چنین فضای سنگینی، نمی‌توانستند بی‌درنگ پرچم مخالفت برافرازند.

قاسملو، برخلاف ادعاهای منتقدان، نه فریفته‌ی قدرت شده بود و نه دلبسته  توهمی به نام جمهوری اسلامی بود، بلکه از سر باور به راه‌حل‌های مسالمت‌آمیز، به رهبر حکومت جدید نامه نوشت؛ تا بگوید مسأله‌ی کوردستان راه‌حل نظامی ندارد، و کلید آن نه در توپ و تانک، بلکه در گفت‌وگو و تفاهم است. در واقع این نامه یک سیاستمدار اخلاق‌مدار است با در نظر گرفتن همه شرایط موجود! ضمن اینکه این نامه، سندی است تاریخی که می‌تواند امروز هم برای نسل جوان روشن کند که  برخلاف پروپاگاندای رژیم و برخی از نیروهای اپوزیسیون ضد کورد، جنگ بر مردم کوردستان تحمیل شد؛  در واقع کوردها آغازگر جنگ نبودند، این خمینی دجال بود که علی­رغم نامه دکتر قاسملو فرمان ''جهاد علیه کوردستان'' را صادر کرد!

حوادث مرتبط با کنگره چهارم

در فضای پرآشوب سیاسی پس از انقلاب، دکتر قاسملو نه‌تنها باید با سرکوب حکومتی مقابله می‌کرد، بلکه درون جنبش هم با مداخلات گروه‌هایی چون حزب توده روبه‌رو بود. حوادث مربوط به کنگره‌ی چهارم حزب دمکرات کوردستان ایران، نمونه‌ی روشنی از این کشمکش‌هاست، این تلاش‌ها در آستانه‌ی کنگره‌ی چهارم حزب دمکرات، به بحرانی تبدیل شد.

واکنش دکتر قاسملو در برابر این تهدید، نمونه‌ای درخشان از سیاست‌ورزی مسئولانه و اخلاقی بود. جایی که دکتر قاسملو در یک سخنرانی تاریخی در جمع هزاران نفر از طرفدارانش، بدون آنکه به نفرت دامن بزند یا به شعارهای تند متوسل شود، خطی روشن میان آزادی اندیشه و تحمیل سیاسی کشید. در نگاه او، مخالفت نشانه پویایی جامعه دمکرات است، اما حزبش قرار نیست ابزار اجرای اراده‌ی دیگران باشد.

در نگاه قاسملو، شعارهایی نظیر «مرگ بر…» نه‌تنها بی‌اخلاقی، که زهری برای دموکراسی نوپا بودند. او خواهان حزبی مستقل، آزاد و ریشه‌دار بود؛ نه مطیع پنهانی قدرت‌های دیگر. هرچند این استقلال‌خواهی، به مذاق بسیاری خوش نیامد و راه دیگری انتخاب کردند اما قاسملو دموکرات ماند و در مقابل مخالفان وابسته هرگز از اصول دموکراسی عدول نکرد!

شورای ملی مقاومت

پس از عهد شکنی خمینی و شکست مذاکرات و لشکرکشی جمهوری اسلامی علیه کوردستان، قاسملو همچنان در پی مسیرهای سیاسی برای دفاع از حقوق مردم بود. او به خوبی می‌دانست که در نبرد نابرابر میان توپ و قلم، پیروزی نهایی از آن سیاستی خواهد بود که بتواند ائتلاف بسازد، اعتماد ایجاد کند و زبان مشترک بیابد.

در چنین فضایی بود که حزب دمکرات، به رهبری قاسملو، به شورای ملی مقاومت پیوست. انتقادها، از همان آغاز شروع شد. بسیاری این تصمیم را نشانه‌ی سازش یا وابستگی دانستند. اما نامه‌ی رسمی دکتر قاسملو به شورای ملی مقاومت، خود گویای حقیقتی دیگر است: او تنها به‌شرط تعهد اعضا به اصل «خودمختاری کوردستان» حاضر به پیوستن شد.

از نظر او، مذاکره فقط با دوست و همفکر صورت نمی‌گیرد؛ بلکه گاه باید با مخالف‌ترین‌ها نیز سخن گفت، تا شاید روزنه‌ای از تفاهم گشوده شود.

گرچه بعدها، به دلیل برخی تنگ‌نظری‌ها و رفتارهای تک‌روانه، حزب از این شورا خارج شد، اما تجربه‌ی آن دوران هنوز هم نکته‌ای مهم را یادآوری می‌کند: اینکه سازمان مجاهدین خلق، در گفتار رسمی خود، یکی از معدود نیروهای غیرکوردی است که خودمختاری کوردستان را به رسمیت شناخته است؛ موضوعی که هنوز از سوی بسیاری از نیروهای سیاسی ایرانی نادیده گرفته می‌شود.

دموکراسی نافرجام !! چرا دکتر قاسملو دوباره پای میز مذاکره رفت؟

 شاید اینک بتوان به این پرسش اساسی پاسخ داد چرا دکتر قاسملو، با وجود شناخت عمیقش از ماهیت جمهوری اسلامی، بار دیگر تن به مذاکره داد؟ آیا او فریب خورد؟ آیا ساده‌دلانه به دشمن اعتماد کرد؟

قاسملو در جامعه‌ای به دنیا آمد که مناسبات عشیره‌ای و ارباب‌ـ‌رعیتی، همچون قانون نانوشته‌ای بر آن سایه انداخته بود. اما او از همان آغاز، نقد این مناسبات را آغاز کرد و کوشید جامعه‌ای نو، مدرن، آزاد و برابر بنا کند؛ جامعه‌ای که در آن، انسان‌ها با زبان گفت‌وگو، نه با تفنگ و تعصب، به حل اختلافات بپردازند. او در تمامی دوران زندگی اش به اصول دموکراسی پایبند بود.

پاسخ این سوال، در منطق روشن سیاست اخلاق‌محور نهفته است.

قاسملو باور داشت که حتی بدترین دشمنان را نیز باید به میز گفت‌وگو فراخواند. زیرا در نهایت، پس از هر جنگی، باز هم این میز مذاکره است که سرنوشت ملت‌ها را رقم می‌زند. او خوب می‌دانست که جمهوری اسلامی عهدشکن و خطرناک است. اما هم‌زمان می‌دانست که یک ملت، نمی‌تواند برای همیشه در جنگ و خون زندگی کند. مذاکره، حتی اگر به شکست بینجامد، راهی انسانی، مدنی و قابل دفاع است.

قاسملو سیاست‌مداری بود که اخلاق را از سیاست جدا نمی‌دانست. برای او، دیالوگ نه تاکتیکی لحظه‌ای، بلکه استراتژی زندگی بود. شاید اگر امروز زنده بود، و بار دیگر دعوت به گفت‌وگو می‌شد، باز هم می‌پذیرفت. نه به‌خاطر خوش‌باوری، بلکه از سر مسئولیت در برابر ملتش.

دکتر قاسملو تنها یک رهبر حزبی نبود؛ او تبلور روشنفکری سیاسی در دل یکی از تلخ‌ترین دوران‌های تاریخ ایران بود. زندگی‌اش، روایت پایداری بر اخلاق، بر گفت‌وگو، بر سیاستی انسانی و بر دموکراسی است.

او رفت، اما راهی که پیمود، همچنان پیش روی ماست. راهی که در آن، تفنگ جای خود را به کلمه می‌دهد، و کینه جای خود را به گفت‌وگو!

در نهایت راهی جز گفتگو وجود ندارد! بدرود کاریزمای دوست داشتنی! مرد روزهای سخت! دموکرات باورمند!