بهار حسینی
تهدید نهفته ای که گروه حاکم در گردهمایی های مردم می بیند شکلی از ترس بیمارگونه نیست که ایدئولوژی القا کرده باشد، به دلایل بسیار می توان باور داشت که چنین گردهمایی هایی در واقع تحریک جامعه ی آزادی خواه به جسارت است. خصوصا تجمعات مردمیِ ناشی از اصالت فرهنگی علیه تحمیل عقاید ضدفرهنگی، نه تنها عاملی مهم در اتحاد نیروهاست، بلکه خطرناک ترین عامل برای دولت و حاکمیت اسلامی در ایران نیز به شمار می آید. پایگاه های اجتماعی شادی و سرور، از روایت نهانی تبدیل به روایت های آشکاری شده اند، که در آنها پاسخ های ناگفته، خشم فروخورده، و زبان های گَزیده ای که روابط سلطه ایجاد کرده اند بیانی پرخروش و رسا ایجاد کرده است. بنابراین، این کنش ها حتی هنگامی که دو این شرط برآورده شوند با کمترین خویشتنداری از جانب حکومت همراه است: نخست هنگامی که در پایگاه اجتماعی جداگانه ای بیان شود که از دسترس کنترل و نظارت و سرکوب حاکمان به دور است و دوم هنگامی که این محیط اجتماعی جداگانه کاملاً از معتمدان نزدیکی تشکیل شده باشد که سلطه ی مشترکی را تجربه کرده اند. شرط نخست همان چیزی است که مردم اجازه می دهد آزادانه سخن بگویند در حالی که شرط دوم تضمین می کند آنها در مبانی مشترک خود چیزی داشته باشند که درباره اش سخن بگویند. مردم دیگر بجای مساجد به کافه ها می روند و می رقصند، پارلمان را از بهارستان به خیابان ها منتقل کرده اند. بجای روضه خواندن در پاسارگارد هلهله می کنند و در خیابان ها نوروز مشعل های ازادی برپا می کنند. این نوعی تغییر ساختار سیاست است، رقص های سیاسی، نوعی از حکمرانی توده مردم علیه حاکمیت مستبد شده است. و مهمترین گواه اهمیت حیاتیِ این کنش های مبتنی بر شادی، آن است که حاکمیت مسلط و گروه های وابسته به آن تلاش سرسختانه ای می کنند برای برچیدن این پایگاه های خودانگیخته ی مردمی.
وقتی الگوی نظام سلطه، به پراکنده سازی کامل و نظارت بر آزادی خواهان منتهی شده است، با مقاومت متقابل مردم روبه رو شده است. آزادی خواهان می دانند، که اگر منطق سلطه حاکم شود، آن ها دچار حالت جنگِ همه با همه می شوند. بر همین اساس، مردم آزادی خواه، از طریق فرهنگِ سیاسی شده ی شادی، به طور رسمی میزان زیادی از همنوایی با معیارهای مشترک در اتحاد با هم را تقویت می کنند، که معیارهای مسلط را نقض می کند. آن جا که خشم اقتضا می کند خون در برابر خون است، آنجا که بدن ها را حکومت اسلامی می خواهد به اندوه هزار و چهارصدساله بدل سازد، رقص می شوند مردم. شادی می شوند انبوه خلق. بنابراین تعجبی ندارد که ملت هم سرنوشت در جامعه ای بی آینده، فرهنگ متمایز واحدی را تشکیل می دهند. آنها رمزها، اسطوره ها، قهرمانان و معیارهای اجتماعی خاص خود را می سازند، یا اکنون بازتولید می کنند. پایگاه اجتماعی ای که آنها روایت آشکار خود را در آن می سازند خود مکانی واحد و منسجم است و با اصول قدرتمند متقابلی محصور می شود که گفتمان های حاکمیت و نیروهای وابسته اش را دور نگه می دارد، و چه چیزی برتر از تاربخ باستانی علیه ایدئولوژی جعلی حکومت اسلامی. استبداد هرگز از تاریخ قوی تر نخواهد بود، استبداد هرگز از مردم قوی تر نخواهد بود. مردم از طریق تبدیل روایت نهانی مبارزه به آشکار علیه حاکمیت، هویت فردیِ مبارزه را به هویت جمعی مبارزه پیوند زده اند. گروه های آزادی خواه با درک این نکته، زرادخانه ی بزرگی از تکنیک هایی را ایجاد کرده اند که در خدمت پنهان ساختن هویت فردی آنان و تسهیل جنبش های جمعی، تهدید، و حمله ی آشکار جمعی ست علیه حاکمیتِ تزویر. تکنیک های برجسته ای که برای دستیابی به این هدف به کار می روند، تسخیر روان های رنجور در جهت تولید روانِ شادی های دسته جمعی نجواهای امید و آینده در گوش های هم است.
جالب ترین نکته درباره ی شادی سیاسی این است که چگونه اجازه می دهد برخی چیزها گفته شوند و برخی از شکل های قدرت اجتماعی اعمال شوند که در بیرون از حوزه ی آیینی خاموش یا سرکوب شده اند. گمنامیِ مردمانِ آزادی خواهِ شاد اجازه می دهد مجازات های اجتماعی جامعه با صدایی رسا بازگو شوند. آیین های شادی علاوه بر این دادگاه غیر رسمی مردم نیز هست که در آن می توان ترانه های گزنده و هجویات را مستقیماً در برابر بی آبرویان و فاسدان خواند. بنابراین، در فلسفه ی سیاسی، شادی، جشنواره در مفهوم فیزیکی کلمه است،جشنواره ی خشم و نفرت. بخش بزرگی از ستیزه جویی که در خیزش های شادی می بینیم به سوی شخصیت ها، یا حکومت هایی هدایت می شود که نماد انحصار فرهنگ منحط اجتماعی علیه توده مردم، و تاریخ یک ملت اند، و شاید مهمترین دلیل آن این واقعیت باشد که چنین شخصیت هایی به دلیل قدرتی که دارند در سایر شرایط و زمانها در واقع از گزند انتقاد آشکار مصون می مانند. هر شخصیتی که خشم مردم را برانگیخته است، مفسدین دولتی، بی رحمی نظامیانی که از جایگاه خود سوء استفاده می کنند، مقامات فاسد محلی و حاکمیتی طماع و شهوتران، خود را هدف حملات هماهنگ کاروان های شادی مردم آزادی خواه می بینند. نهادهای سیاسی هم هدف مردم شاد می باشند، به ویژه مراکز علمی حوزوی که در برابر حاکمیت مستبد منفعل هستند. آیین های دینی، و تلاش حاکمیت دینی، در تاریخ سال های شان، شادی مردم را پایگاه بالقوه ( اگر نگوییم واقعی) بی نظمی و آشوب می دانسته اند که نیازمند مراقبت مستمر است. در حالی که شادی یک ملت علاوه بر حیات اجتماعی و فرهنگی قرن ها را به یدک می کشد، حیات سیاسی و گزنده خود را حفظ می کند. جایگاه ممتاز نمادگرایی ستیزه جویی علیه ارکان قدرت محدود کننده ی آزادی ملت است. ملتی که در تمام سال های حکومت اسلامی، شادی اش در استتار وارونگیِ فرهنگی قرار داشته است. البته شادی سیاسی مردم، تلاشی برای یافتن یک موقعیت آرمانی نیست، بلکه رقصی ست در ایجاد روابط قدرت، و حکمرانیِ بی بدیلی ست، در عصر استبداد دینی.