کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

رسانه‌های حکومتی و مهندسی ادراک جمعی در جمهوری اسلامی

21:20 - 3 دی 1404

شهاب کاکه‌خضری

مقدمه

رسانه‌های حکومتی در جمهوری اسلامی نه ابزار انتقال خبر، بلکه ماشین تولید ادراک‌اند؛ سیستمی که وظیفه‌اش ساختن جهان ذهنی مطلوب برای حاکمیت است. این مدل دقیقاً مطابق توصیف «نوآم چامسکی» و «ادوارد هرمان» در کتاب Manufacturing Consent (۱۹۸۸) عمل می‌کند: رسانه حکومتی باید ادراکی تولید کند که مردم نه‌تنها با ساختار قدرت کنار بیایند، بلکه آن را تنها مسیر بقا تلقی کنند. در ایران، صداوسیما، خبرگزاری‌های وابسته و شبکه‌های شبه‌مستقل ساختاری چندلایه ایجاد می‌کنند که محور آن کنترل ذهن جمعی است.

این ساختار سه مأموریت اصلی دارد:

۱. ساختن واقعیت مطلوب حکومت (Framing)

۲. پنهان‌کردن واقعیت واقعی (Agenda Cutting)

۳. تزریق ادراک مصنوعی (Perception Injection)

آنچه می‌بینید «خبر» نیست؛ «معماری ادراک» است.

۱. دستورکارسازی و فریم‌سازی؛ مغز ایران باید به چه بیندیشد؟

نظریه «مک‌کومبز و شاو» در Agenda-Setting (۱۹۷۲) به‌طور کامل در رسانه‌های جمهوری اسلامی اجرا می‌شود. حکومت نمی‌گوید «چگونه فکر کن»، بلکه تعیین می‌کند «به چه فکر کن».

هنگامی که بحران اقتصادی رخ می‌دهد، رسانه حکومتی آن را در قالب‌هایی چون «تحریم»، «جنگ اقتصادی»، «دشمنی جهانی» و «فشار خارجی» چارچوب‌بندی می‌کند. این فریم‌ها—به تعبیر «رابرت انتمن» در نظریه Framing—باعث می‌شوند مردم ریشه مشکل را خارج از ساختار قدرت بجویند.

اثر روانی آن چنین است:

مردم به‌جای تحلیل ساختار، روایت آماده حکومت را تحلیل می‌کنند و به‌جای واقعیت، «بسته تحلیلی از پیش مهندسی‌شده» مصرف می‌کنند.

۲. تولید ترس سازمان‌یافته؛ اضطراب به‌عنوان ابزار اقتدار

«جوست مری» و «آرنولد وولفِرز» در مباحث مربوط به Psychological Security نشان می‌دهند که رژیم‌های اقتدارگرا از ترس سازمان‌یافته برای نگه‌داشتن جامعه در وضعیت «نیاز به محافظ» استفاده می‌کنند.

رسانه‌های حکومتی دائماً تصویری از جهان بیرونی می‌سازند که پر از دشمن، تهدید و فروپاشی است:

اروپا سرد و گرسنه است.

آمریکا در آستانه جنگ داخلی است.

همسایه‌ها دشمن‌اند.

داخل کشور «اغتشاشگر» وجود دارد.

آنچه «جیسون استنلی» در How Propaganda Works (۲۰۱۵) توضیح می‌دهد این است:

وقتی مردم احساس ناامنی کنند، بیشتر به ساختار قدرت می‌چسبند.

در ایران، ترس به‌صورت یک «سیستم روانی» تولید می‌شود:

ترس از جنگ، فروپاشی، بی‌ثباتی، آینده و در نهایت، ترس از تغییر.

۳. نرمال‌سازی ناکارآمدی؛ جا زدن شکست به‌عنوان وضعیت طبیعی

در Age of Propaganda (۱۹۹۲)، «پراتکانیس» و «آرونسون» نشان می‌دهند که قدرت‌ها چگونه شکست را با تکنیک‌های تبلیغاتی به «پیشرفت» تبدیل می‌کنند.

رسانه‌های جمهوری اسلامی دقیقاً همین کار را انجام می‌دهند:

تورم ۵۰ درصدی؟ «نهادهای بین‌المللی رشد ایران را مثبت پیش‌بینی کرده‌اند.»

قطع برق؟ «کشورهای پیشرفته هم مشکل دارند.»

فساد سیستماتیک؟ «در همه دنیا فساد وجود دارد.»

مهاجرت نخبگان؟ «این‌ها فقط به‌دنبال تجربه جهانی‌اند.»

این تکنیک ناهماهنگی شناختی را کاهش می‌دهد (فستینگر، ۱۹۵۷) و ذهن مردم می‌پذیرد که «شاید وضعیت طبیعی همین باشد»؛ در نتیجه، ناکارآمدی را «تحمل» می‌کند.

۴. دشمن‌سازی؛ چسب روانی نظام‌های اقتدارگرا

«هارولد لاسول» در کتاب کلاسیک Propaganda Technique in the World War (۱۹۲۷) نشان می‌دهد که حکومت‌ها برای حفظ انسجام نیازمند «دشمن»اند.

رسانه حکومتی ایران دقیقاً مطابق این الگو عمل می‌کند:

دشمن بیرونی: آمریکا، اسرائیل، عربستان

دشمن داخلی: معترض، مخالف، فعال مدنی

دشمن فرهنگی: زنان بی‌حجاب، غرب‌زده‌ها

دشمن اقتصادی: قاچاقچی، محتکر

دشمن‌سازی انسجامی کاذب ایجاد می‌کند؛

جامعه‌ای که از درون می‌پاشد، با ساختن «دیگری خطرناک» موقتاً متحد می‌ماند.

در وضعیت جنگی، تفکر انتقادی خاموش می‌شود. انسان در زمان خطر به‌دنبال تحلیل نیست؛ به‌دنبال نجات است.

حکومت همین را می‌خواهد.

۵. اسطوره‌سازی از رهبر؛ تبدیل انسان به ابژه مقدس

رسانه‌های حکومتی با تکنیک‌هایی که «ژاک لاکان» و «اسلاوی ژیژک» درباره تبدیل رهبر به «ابژه میل مقدس» شرح داده‌اند، چهره‌ای فرابشری از رهبر می‌سازند:

خرد مطلق

عدم خطا

پدر ملت

هدایتگر تاریخ

نماینده خدا

ناجی یگانه

در ایران، هر موفقیت در «هدایت‌های رهبری» خلاصه می‌شود و هر شکست به دشمن نسبت داده می‌شود.

این همان ساختار Transference Collectif است که «اریک فروم» در Escape from Freedom (۱۹۴۱) توضیح می‌دهد:

مردم نیازهای کودکانه و احساسات وابستگی را بر رهبر فرافکنی می‌کنند.

۶. تولید سردرگمی استراتژیک؛ مردم نباید بدانند چه چیز درست است

رژیم‌های مدرن همیشه یک روایت واحد تولید نمی‌کنند؛ گاهی هدف دقیقاً ایجاد آشوب شناختی است.

«پیتر پومرانتسف» در Nothing Is True and Everything Is Possible (۲۰۱۴) نشان می‌دهد چگونه حکومت‌ها با روایت‌های متناقض، توان تحلیل جامعه را از بین می‌برند.

در ایران:

یک مقام می‌گوید وضعیت عالی است.

دیگری می‌گوید دشمن مقصر است.

دیگری می‌گوید مشکلات طبیعی‌اند.

دیگری می‌گوید همه‌چیز جنگ روانی خارجی است.

نتیجه:

مردم دچار گیجی می‌شوند و «گیجی» یعنی ناتوانی در کنش سیاسی.

این همان «Gaslighting جمعی» است که در مقالات «ناتالی وینترز» و «ژولی ریچاردسون» شرح داده شده است.

۷. بازنویسی تاریخ؛ کنترل حافظه جمعی

در ایران، تاریخ واقعی خطرناک است:

از اعدام‌های دهه ۶۰ و مسئله کردستان تا اعتراضات ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱.

رسانه حکومتی برای مدیریت این خطر از تکنیک‌هایی استفاده می‌کند که «جورج اورول» در ۱۹۸۴ و «اریک هابسبام» در Invented Traditions شرح داده‌اند:

تاریخ واقعی حذف می‌شود و تاریخ مطلوب جایگزین آن.

حذف، تحریف، انکار و بازتعریف وقایع، حافظه‌ای کاذب می‌سازد.

وقتی مردم گذشته را ندانند، نمی‌توانند آینده را تعریف کنند.

۸. مهندسی شرم و احساس گناه

در ایران، رسانه‌های حکومتی مرتب مردم را مقصر مشکلات معرفی می‌کنند:

«مصرف‌گرایی مردم باعث تورم شد.»

«سبک زندگی غلط مردم اقتصاد را نابود کرد.»

این همان چیزی است که «آرونسون» و «پراتکانیس» Propaganda of Guilt می‌نامند:

بار روانی از حکومت برداشته می‌شود و بر دوش مردم گذاشته می‌شود.

در روان‌شناسی سیاسی، این مدل «راهکار سرزنش درونی‌شده» نام دارد:

قربانی، هم‌زمان مقصر معرفی می‌شود.

۹. جنگ شناختی در فضای مجازی؛ هوش مصنوعی، ارتش سایبری، عملیات روانی

در سال‌های اخیر، جمهوری اسلامی وارد عرصه جنگ شناختی شده است؛ دقیقاً مطابق مفاهیم Cognitive Warfare در گزارش ناتو (۲۰۲۰).

هدف فقط پروپاگاندا نیست؛ بلکه:

تحریک احساسات

قطبی‌سازی

تولید نفرت

منحرف‌کردن خشم

ایجاد جنگ روایت‌ها

تصرف ذهن

فضای مجازی سال‌هاست میدان نبرد است.

دشمن اصلی حکومت «حقیقت» نیست؛ بلکه کنترل‌ناپذیری ذهن مردم است.

۱۰. نتیجه نهایی: جامعه‌ای با ذهن خسته، منفعل و تحلیل‌ناتوان

مجموعه این تکنیک‌ها—از ترس تا اسطوره‌سازی، از بازنویسی تاریخ تا سردرگمی استراتژیک—جامعه‌ای می‌سازد که به تعبیر «مارتین سلیگمن» در نظریه Learned Helplessness (۱۹۷۵) دچار «ناتوانی آموخته‌شده» است.

مردم در واقعیت بیرونی زندگی نمی‌کنند؛ در «واقعیتی مهندسی‌شده» زندگی می‌کنند.

واقعیتی که تنها یک هدف دارد:

دوام‌بخشی به نظامی که بدون کنترل ادراک، حتی یک روز دوام نمی‌آورد.