کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

نگران آسمان و چشم به خیابان؛ جمهوری اسلامیِ سردرگم

21:16 - 4 دی 1404

رضا دانشجو

اظهارات متناقض مقامات ارشد جمهوری اسلامی درباره اجرای قانون موسوم به «حجاب و عفاف» بار دیگر شکاف عمیق در رأس حاکمیت را عیان کرده است؛ شکافی که نه بر سر حقوق شهروندی، بلکه بر سر چگونگی مهار جامعه‌ای ناآرام شکل گرفته است.

«لایحه حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب» که در افکار عمومی با عنوان «قانون حجاب و عفاف» شناخته می‌شود، متنی است که ابتدا توسط قوه قضاییه تهیه و سپس در مجلس تصویب شد. این قانون مجموعه‌ای از اقدامات تبلیغی، آموزشی و تنبیهی را برای الزام پوشش زنان در اماکن عمومی پیش‌بینی می‌کند و نهادهایی چون آموزش و پرورش، رسانه‌ها، شهرداری‌ها و نیروهای انتظامی را مکلف به اجرای آن می‌سازد. در کنار جریمه و برخوردهای انتظامی، دوره‌ای آزمایشی سه‌ساله نیز برای آن تعریف شده است.

با این حال، ماه‌ها پس از تصویب، اجرای قانون به بن‌بست خورده است؛ بن‌بستی که هیچ ارتباطی با نگرانی درباره حقوق زنان ندارد. اختلاف اصلی درون حاکمیت، ترس از واکنش مردم است.

جناح موسوم به اصلاح‌طلب که اکنون دولت را در اختیار دارد، می‌کوشد خود را از پیامدهای اجتماعی این قانون کنار بکشد و نقش «میانجی دلسوز» را بازی کند؛ گویی این قانون محصول جناح رقیب است و دولت در کنار مردم ایستاده است. در مقابل، جناح اصولگرا نه‌تنها از تقابل واهمه‌ای ندارد، بلکه بدش نمی‌آید هزینه اجرای قانون بر دوش دولت بیفتد و آن را مقصر بحران معرفی کند.

این بازی جناحی، هرچند ارتباطی با مطالبات واقعی جامعه ندارد، اما یک واقعیت انکارناپذیر را بازتاب می‌دهد: توان و آمادگی جامعه برای رویارویی با حکومت، به‌ویژه پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی»، به سطحی رسیده که حاکمان را از هر جرقه‌ای بیمناک کرده است. بازگشت مردم به خیابان، کابوسی است که هنوز از ذهن جمهوری اسلامی پاک نشده است. شاید مهم‌ترین دلیل تعلیق اجرای این قانون نیز همین هراس باشد.

لغو ناگهانی کنسرت‌ها ــ حتی آن‌هایی که با مجوز رسمی برگزار می‌شوند ــ نشانه‌ای از همین اضطراب است. حکومت می‌کوشد از هر نوع تجمع، حتی غیرسیاسی، جلوگیری کند. اما جامعه ایران که از رکود و انسداد خسته است، منتظر کوچک‌ترین فرصت برای ابراز نارضایتی جمعی است؛ فرصتی که مهار آن از توان حاکمیت خارج شده است.

در کنار بحران داخلی، سردرگمی جمهوری اسلامی در عرصه سیاست خارجی نیز به اوج رسیده است. راهبرد فرسوده «نه جنگ، نه صلح» دیگر کارایی ندارد. حملات اسرائیل و جنگ دوازده‌روزه عملاً نقطه پایان سال‌ها وقت‌کشی و ابهام‌سازی بود. دولت دونالد ترامپ نیز از آغاز دوره دوم خود نشان داد که تحمل مذاکرات بی‌پایان و بی‌نتیجه را ندارد.

همکاری آمریکا با اسرائیل و حمله به تأسیسات هسته‌ای جمهوری اسلامی، معادله تقابل را وارد مرحله‌ای تازه کرد. پروژه بلندمدت اسرائیل برای مهار نفوذ منطقه‌ای تهران ــ از حذف رهبران گروه‌هایی چون حماس و حزب‌الله تا تضعیف توان نظامی آن‌ها ــ با حمله مستقیم به ایران، تا حد زیادی تکمیل شد.

پایان جنگ دوازده‌روزه، آغاز دوره‌ای تازه از بلاتکلیفی برای جمهوری اسلامی بود. حاکمیت می‌داند که حمله بعدی اسرائیل محتمل است. تهدیدهای اخیر تل‌آویو و اظهارات صریح ترامپ درباره آمادگی آمریکا برای اقدام نظامی دوباره، تهران را در برزخی تمام‌عیار قرار داده است: از یک سو تلاش برای بازسازی توان موشکی و نظامی، و از سوی دیگر تلاش برای دور ماندن از ضربه‌ای دیگر؛ تلاشی که با توجه به شرایط منطقه، چندان واقع‌بینانه به نظر نمی‌رسد.

در داخل نیز بحران اقتصادی هرگونه تصمیم‌گیری کم‌خطا را تقریباً ناممکن کرده است. جمهوری اسلامی نه توان مقابله جدی با جامعه ناراضی خود را دارد و نه قدرت رویارویی مستقیم با اسرائیل و آمریکا. حاکمیت به‌خوبی می‌داند بخش بزرگی از جامعه را برای همیشه از دست داده و اکنون تنها دغدغه‌اش حفظ هسته وفاداران ایدئولوژیک باقی‌مانده است.

مجموع این عوامل، ایران امروز را به انبار باروتی بدل کرده است که منتظر یک جرقه است. کوچک‌ترین خطای محاسباتی می‌تواند به فروپاشی ساختار قدرت منجر شود.

جمهوری اسلامی نگران آسمان است و چشم به خیابان دارد.
کدام‌یک زودتر فرا می‌رسد؟
هواپیماهای اسرائیلی، یا مردم خشمگین و معترض؟