کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

تمایز مبارزه‌ی مدنی و جریان اصلاح‌طلبی در ایران

09:27 - 6 دی 1404

فاروق سهرابی

 

مقدمه:

تجربه تاریخی تمدن‌ها مؤید این واقعیت است که بقای قدرت‌های سیاسی و جنبش‌ها، در گروِ سطح بازنگری و انطباق آن‌ها با تغییرات در هنجارها و اصول حکمرانی است. این تحولات باید همگام با چالش‌ها، پیشرفت‌ها و سطح آگاهی جامعه صورت پذیرد. تاریخ مبارزات اجتماعی برای نیل به دو ارزش بنیادین بشری (عدالت و آزادی) در تقابل با قدرت‌های استبدادی و دوگماتیک، نشان داده است که برای تحقق این آرمان‌ها در بستر سیاسی و اجتماعی، تنها دو مسیر برای عبور وجود دارد که به شرح زیر است:

اول: تغییر در رأس هرم قدرت (رفورمیسم)؛ این الگوی تغییر در طول تاریخ شامل شیوه‌های متنوعی نظیر تهاجم، مقاومت قهرآمیز یا قیام علیه نیروی اشغالگر به‌منظور سرنگونی یا وادار ساختن آن به تجدیدنظر بوده است. اما در تاریخ معاصر، به یمن پیشرفت تمدنی و نهادینه شدن موازین حقوق بشر، این شیوه از رویکردهای رادیکال (همچون جنگ داخلی، کودتا و ترور سیاسی) تا حد زیادی به فرایندهای خشونت‌پرهیز تغییر ماهیت داده است. این مسیر از طریق موضع‌گیری و اعمال فشار نخبگان (الیت) یا گروه‌های سیاسی درون‌حاکمیتی بر هسته مرکزی تصمیم‌گیری دنبال می‌شود و هدف آن انتقال قدرت یا تغییر در شیوه تصمیم‌سازی است. این مدل در سطح جهانی تحت عنوان «رفورم» و در ایران با نام «اصلاح‌طلبی» شناخته می‌شود.

دوم: مبارزه مدنی (کنشگری مردمی)؛ این مسیر عبارت است از ابراز نارضایتی و بیداری مسالمت‌آمیز شهروندانی که تحت سلطه یک رژیم دیکتاتوری، توتالیتر یا غیردموکراتیک قرار دارند. این مبارزه در قالب تظاهرات، اعتصابات و سازماندهی نهادهای غیردولتی (NGO) تبلور می‌یابد.

اهداف این مبارزه عبارتند از:

۱- ارتقای سطح فهم و شعور سیاسی جامعه.

۲- ایجاد همبستگی پیرامون اهداف مشترک.

۳- بسیج طبقات مختلف جامعه در برابر تصمیمات تحمیلی.

در ادبیات سیاسی معاصر کوردی، این شیوه به «مبارزه مدنی» شهرت دارد. شایان ذکر است که این نوع کنشگری از بطن جامعه می‌جوشد. هرچند ممکن است هدف اولیه برخی نهادهای مدنی، سیاسی نباشد (نظیر جمع‌آوری کمک برای آسیب‌دیدگان سیل و زلزله)، اما حکومت‌های تمامیت‌خواه همواره با نگاهی «امنیتی» به این فعالیت‌ها نگریسته و آن‌ها را تهدیدی برای بقای خویش تلقی می‌کنند.

 

مبارزه مدنی

مفهوم مبارزه مدنی، همان‌گونه که از نامش پیداست، از واژه «مدینه» به معنای شهر و تمدن تعبیر یافته است. در اینجا منظور از شهر، نه به معنای به حاشیه راندن روستا، بلکه بدین مفهوم است که شهر به مثابه زیستگاه جامعه‌ای بزرگ‌تر و پیشرفته‌تر از منظر فرصت‌های زیستی و مدنی، همواره کانون منازعات و تحولات سیاسی در طول تاریخ بوده است.

مبارزه مدنی جنبشی سازمان‌یافته برای نیل به اهداف سیاسی مشخص با روش‌های خشونت‌پرهیز است که توسط اقشار فرودست جامعه جهت مقابله با استبداد یا ناکارآمدی حاکمان ساماندهی می‌شود. این امر با بهره‌گیری از پتانسیل مردمی نظیر تظاهرات، اعتصابات، بایکوت و هر راهکار دیگری که بتواند صدای اعتراض را به شیوه‌ای مسالمت‌آمیز و فراگیر طنین‌انداز کند، محقق می‌گردد. در هر نقطه‌ای که این مبارزه آغاز شود، مشروعیت قدرت به چالش کشیده می‌شود. هدف غایی نیز سازماندهی و ارتقای سطح آگاهی سیاسی و اجتماعی توده‌ها جهت صیانت از ارزش‌های ملی و طرد حاکمان غیردموکراتیک و نالایق است.

مبارزه مدنی، جنبشی اخلاق‌گرای مدرن است که به حفظ ارزش‌ها و هنجارهای اصیل ملی و اجتماعی، همچون نهاد خانواده و زبان مادری پایبند است؛ و هم‌زمان با تبعیت از قوانین و کنوانسیون‌های بین‌المللی، حفظ کرامت و حقوق آحاد جامعه را از اصول بنیادین خود می‌داند.

جنبش‌های مدنی در قیاس با مبارزات قهرآمیز یا رویکردهای اصلاح‌طلبانه، اثربخش‌تر بوده و ضریب موفقیت بالاتری داشته‌اند. در این راستا می‌توان به پژوهشی تحت عنوان «چرا مقاومت مدنی پیروز می‌شود - Why Civil Resistance Works» استناد کرد که تمامی جنبش‌های مدنی و مسلحانه رخداده بین سال‌های ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۶ را بررسی کرده است. بر اساس نتایج، ۵۳٪ از جنبش‌های مدنی به موفقیت دست یافته‌اند، حال آنکه جنبش‌های خشونت‌محور تنها ۲۰٪ موفق بوده‌اند. در باب شکست نیز تنها ۲۰٪ از جنبش‌های مدنی ناکام مانده‌اند، در حالی که ۶۰٪ از جنبش‌های خشونت‌طلب با شکست مواجه شده‌اند. افزون بر این، در نیم‌قرن اخیر، نرخ وقوع و موفقیت جنبش‌های مدنی روندی صعودی داشته است.

از نمونه‌های شاخص مبارزه مدنی در جهان، می‌توان به جنبش سیاه‌پوستان ایالات متحده به رهبری «مارتین لوتر کینگ» اشاره کرد که علیه تبعیض نژادی و برای تضمین حقوق سیاسی و اجتماعی مبارزه کرد و سرانجام پیروز شد؛ به‌گونه‌ای که حاکمیت وقت آمریکا و قانون‌گذاران ناچار به به رسمیت شناختن حقوق آنان شدند. نمونه دیگر، مبارزه مردم هند به رهبری «ماهاتما گاندی» برای رهایی کشورشان از استعمار بریتانیا است.

 

مبارزه مدنی در روژهلات (کوردستان ایران)

در دو دهه اخیر، پس از آنکه مبارزه مسلحانه و آزادی‌خواهانه انقلابیون روژهلات به دلیل فقدان حمایت بین‌المللی و استقرار حکومت اقلیم جنوب کوردستان در عراق، در وضعیت تدافعی قرار گرفت و دامنه عملیات پیشمرگه محدود شد، رژیم جمهوری اسلامی ایران توانست فضای مناطق روژهلات را کاملاً امنیتی و نظامی (میلیتاریزه) کند. رژیم شرایط خفقان‌آوری را بر تمامی شهرها و روستاها تحمیل کرد و به انتقام‌جویی از مردم فداکار روی آورد؛ ده‌ها و صدها تن را اعدام و زندانی کرد.

با این وجود، علی‌رغم سرکوب‌های رژیم اشغالگر، میهن‌پرستان روژهلات از پا ننشستند و مسیر مبارزه مدنی را برگزیدند. با تأسیس ده‌ها سازمان غیردولتی (NGO) متنوع، نظیر انجمن‌های حقوق بشری، آموزشگاه‌های زبان کوردی، تشکل‌های محیط‌زیستی، انجمن‌های حفظ فرهنگ و پوشش کوردی، نهادهای خیریه و ادبی، و همچنین انتشار نشریات و تشکیل انجمن‌های هنری، توانستند تا حد زیادی رسالت دفاع مشروع ملی را ایفا نمایند. این تلاش‌ها در راستای حفظ هویت ملی و صیانت از بنیادهای ملیتیِ بیش از ده میلیون کورد در ایران در برابر پروسه آسیمیلاسیون (استحاله فرهنگی) و تبعیض سیستماتیک حکومت تهران بود. از این رهگذر، موفقیت‌های شایانی حاصل شد و در بسیاری از عرصه‌ها با تکیه بر اراده و همبستگی، رژیم وادار به عقب‌نشینی گردید.

برای نمونه، انجمن‌های محیط‌زیستی با وجود شهادت و حبس بسیاری از اعضا و مدیرانشان توسط بیدادگاه‌های رژیم، توانسته‌اند فرهنگ حفاظت از جنگل‌ها و نهال‌کاری را در اکثر شهرها نهادینه کنند. همچنین آموزشگاه‌های زبان کوردی، با وجود بازداشت مدرسان، همچنان با هزینه مردمی در شهرها و روستاها به فعالیت خود ادامه می‌دهند.

 

جنبش «زن، زندگی، آزادی»

این جنبش که از ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، در پی قتل حکومتی دختر کوردستانی، ژینا امینی در تهران آغاز شد، بسان جرقه‌ای آتش خشم توده‌های به ستوه آمده از فقر، بیکاری و آپارتاید جنسیتی را شعله‌ور ساخت. این خیزش، برآیند تراکم نابرابری‌ها و خشم فروخفته ملت بود. هرچند انقلاب ژینا با اعتصاب و اعتراض مسالمت‌آمیز آغاز گشت، اما رژیم متزلزل جمهوری اسلامی با گلوله و سرکوب پاسخ داد. واکنش خشونت‌بار رژیم، مشروعیت و حقانیت کامل را به جنبش انقلابی اعطا کرد. جنبش ژینا توانست هژمونی ایدئولوژیک رژیم را در هم شکسته و صدای آزادی‌خواهان کوردستان و ایران را به گوش جهانیان برساند که این امر منجر به محکومیت و رسوایی رژیم در مجامع بین‌المللی گردید.

 

ویژگی‌های بنیادین مبارزه مدنی:

۱- هدف: ایجاد تغییر اساسی در نگرش سیاسی و ساختار حکمرانی و ارتقای فهم و شعور مدنی جامعه.

۲- علنی بودن: جنبشی آشکار است که برای شنیده شدن صدای اعتراض در داخل و خارج، با روش‌های خشونت‌پرهیز سازماندهی می‌شود.

۳- استقلال: دارای استقلال در تصمیم‌گیری است و در سطوح فردی و سازمانی، به دور از دخالت احزاب سیاسی حاکم عمل می‌کند.

۴- پایگاه اجتماعی: کانون این مبارزه طبقات فرودست و متوسط جامعه برای اعمال فشار بر قدرت استبدادی یا ناکارآمد است.

۵- ابزارها: قدرت خود را از مردم اخذ می‌کند و ابزارهای آن شامل تظاهرات، بایکوت، اعتصاب و نافرمانی مدنی است.

۶- مشروعیت بین‌المللی: در سطح جهانی از حمایت بیشتری برخوردار بوده و لابی‌گری برای آن در قیاس با مبارزات خشونت‌آمیز سهل‌تر است.

۷- اثرگذاری: مقابله با این شیوه برای حکومتی غیردموکراتیک که فاقد مشروعیت داخلی است، به مراتب دشوارتر از رویارویی با مبارزه مسلحانه است.

۸- رهبری: راهبران این مبارزه فعالان داوطلب و آزادی‌خواهی هستند که مفاسد و جنایات را برای افکار عمومی افشا می‌کنند.

۹- فراگیری: محدود به قشر خاصی نیست، در تمامی زمان‌ها و مکان‌ها قابل سازماندهی است و همه طبقات را در بر می‌گیرد.

۱۰- آموزش: منجر به ارتقای سواد سیاسی و روشنگری توده‌های مردم پیرامون حقوق ملی‌شان می‌شود.

 

جریان اصلاح‌طلبی در ایران

جریان فکری و واژه «رفورم» از قرن پانزدهم میلادی در ادبیات سیاسی اروپا ظهور کرد و دلالت بر تغییر دارد. در پارادایم رفورمیسم، کنشگران ضمن مطالبه تغییر، ساختار سیاسی موجود را می‌پذیرند؛ بدین معنا که خواهان براندازی یا دگرگونی بنیادین نیستند، بلکه مطالبات خود را در چارچوب سیستم حاکم پیگیری می‌کنند. فارغ از دموکراتیک بودن یا نبودن قدرت حاکم، آنان تنها خواهان تغییرات تدریجی، آرام و روتینی هستند، یا امید دارند که انتقال قدرت از طریق صندوق رأی به نفع آنان رقم بخورد. هم‌زمان، اصلاح‌طلبان خود بخشی از بدنه‌ی سیستمی هستند که قصد اصلاح آن را دارند؛ بدین مفهوم که نه در میان توده‌های مردم، بلکه در سطوح فوقانی قدرت جای دارند.

در ایران به این جریان «اصلاح‌طلبی» اطلاق می‌شود. اصلاح‌طلبان ایران می‌کوشند تبار سیاسی خود را به دوران دکتر مصدق پیوند زنند تا بدین‌ وسیله نوعی اصالت و وزن تاریخی برای خویش دست‌ و پا کنند. اما در واقعیت، تاریخ اصلاح‌طلبی در ایران به دو دهه پیش و دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی بازمی‌گردد. هیچ سنخیتی میان تغییرات بنیادین و پراگماتیک دکتر مصدق در برابر سیستم ارتجاعی سلطنتی با «اصلاح‌طلبی دینی» وجود ندارد، نه در نتایج و نه در مبانی فکری.

در حقیقت، اصلاح‌طلبی در ایران از دلِ نمایشِ شبه‌انتخاباتِ یک رژیم ایدئولوژیک و دیکتاتور سر برآورد. این جریان بیش از آنکه برنامه‌ای مترقی و رفورمیستی باشد، ترفندی ذهنی برای عبور دادن جمهوری اسلامی از بحران فقدان مشروعیت داخلی و استتار ماهیت ستیزه‌جویانه رژیم در عرصه بین‌المللی بود.

 

تاریخ و امتناع اصلاحات در نظام‌های ایدئولوژیک:

تاریخ نظام‌های ایدئولوژیک (اعم از چپ و مذهبی) گواه آن است که اصلاحات در چنین ساختارهایی ممتنع است؛ و چنانچه صورت پذیرد، فرجامی جز فروپاشی و تجزیه نخواهد داشت. برای نمونه:

- اصلاحات گورباچف در اتحاد جماهیر شوروی، که به فروپاشی و تجزیه آن انجامید.

- تغییرات پس از جنگ جهانی اول در امپراتوری عثمانی.

- تحولات یوگسلاوی در دهه پنجاه.

بر مبنای این شواهد تاریخی و با عنایت به ماهیت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، محرز است که تغییر در ذهنیت حاکمان فعلی امری محال و صرفاً یک توهم سیاسی است. از سویی دیگر، گزارش‌های مستند سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری در دوران تصدی اصلاح‌طلبان (خاتمی، رفسنجانی، روحانی و اکنون پزشکیان)، حاکی از آن است که نه‌تنها نقض حقوق بشر، سرکوب آزادی‌ها، اعدام و تبعیض ملی کاهش نیافته، بلکه در قیاس با دولت‌های اصولگرا، آمار این جنایات فزونی یافته است. صدور قطعنامه‌های متعدد علیه جمهوری اسلامی در دوران همین دولت‌ها، گواهی است بر اینکه اصلاح‌طلبی تنها یک نمایش سیاسی بوده و از منظر عملی و فکری با شکست مواجه شده است.

این جریان در روژهلات نیز فاقد موجودیت مستقل بوده و صرفاً دنباله‌روی اصلاح‌طلبان مرکزنشین است. کار ویژه آنان تنها تطویل عمر رژیم و سرپوش نهادن بر جنایات آن در کوردستان بوده و هیچ دستاوردی برای مردم در پی نداشته است.

 

تفاوت‌های بنیادین مبارزه مدنی در روژهلات و جریان اصلاحات در ایران

۱- تفاوت در هدف: مبارزه مدنی خواهان تغییر ساختاری و گذار از رژیم جمهوری اسلامی است، اما رویکرد اصلاح‌طلبی خواهان حفظ نظام موجود با اعمال برخی تغییرات صوری است. برای مثال در جنبش «زن، زندگی، آزادی» که پیشاهنگ مبارزه مدنی در ایران و خاورمیانه محسوب می‌شود، شعار توده‌ها در شهرهای روژهلات، سرنگونی رژیم و مطالباتی ساختارشکنانه بود؛ حال آنکه در اعتراضات سال ۱۳۸۸ تهران به رهبری اصلاح‌طلبان، معترضان تنها خواهان تغییر در نتایج انتخابات بودند.

۲- تفاوت از منظر مبانی تئوریک: شالوده فکری مبارزه مدنی در روژهلات، با حقوق ملی عجین شده و خواهان دگرگونی در نظم موجود است. این مبارزه دارای مانیفستی آزادی‌خواهانه در برابر اشغالگری است و با روش‌های نرم و خشونت‌پرهیز برای استیفای حقوق ملی طبقات فرودست تلاش می‌کند. در مقابل، ذهنیت اصلاح‌طلبی محصور در قوانین سیستم حاکم است؛ جایی که تعدادی از رانده‌شدگان از قدرت، سودای بازگشت به کرسی حکمرانی را دارند و بدین منظور از شعارهای پوپولیستی (عوام‌فریبانه) بهره می‌برند.

۳- تفاوت در ساختار و سازماندهی: سازمان‌دهندگان مبارزه مدنی در روژهلات، شهروندان حق‌طلب و معترضی هستند که از پایگاه اجتماعی پایین‌دست خواهان تغییر در ارکان قدرت استبدادی‌اند. قدرت آنان ناشی از مردم است و از سازماندهی دموکراتیک برخوردارند. اما اصلاح‌طلبان ایران، خود از بنیان‌گذاران جمهوری اسلامی و جزو اقشار حاکم و برخوردار از رانت هستند. قدرت آنان متکی به حاکمیت و لابی‌گری سیاسی است؛ چنان‌که تاکنون حتی به عنوان یک حزب سیاسی دارای مرام‌نامه مشخص اعلام موجودیت نکرده و تنها در قالب جناح‌های پارلمانی فعالیت داشته‌اند. خلاصه آنکه: مبارزه مدنی خواهان تغییر بنیادین از پایین به بالاست، اما اصلاح‌طلبی در پی اصلاحات سطحی در رأس هرم قدرت است.

۴- تفاوت در وابستگی سیاسی و تشکیلاتی: جنبش و نهادهای مدنی روژهلات دارای استقلال سیاسی و تصمیم‌گیری بوده و از نظر اقتصادی و تشکیلاتی وابستگی به حکومت ندارند. اما اصلاح‌طلبان، حتی با فرض داشتن رویکردی تغییرخواه، تنها خواستار بازنگری در کابینه و برخی قوانین جزئی هستند؛ آنان اصول کلی جمهوری اسلامی و قدرت مطلقه رهبری را پذیرفته و بارها بر التزام عملی و سرسپردگی خود تأکید ورزیده‌اند.

۵- تفاوت در پایگاه اجتماعی و اعتبار: نهادهای مدنی روژهلات روزبه‌روز بر گستره نفوذ مردمی خود می‌افزایند و در سطح بین‌المللی نیز از مشروعیت و رسمیت برخوردارند؛ که بازتاب آن را می‌توان در گزارش‌های سازمان ملل با استناد به آمار نهادهای حقوق بشری کوردستان مشاهده کرد. در نقطه مقابل، گفتمان اصلاح‌طلبی در حال حاضر فاقد پایگاه مردمی است و شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» بیانگر این واقعیت است. در عرصه جهانی نیز نه‌تنها رسمیت ندارند، بلکه نام بسیاری از چهره‌های شاخص آنان در لیست سیاه تحریم‌ها و تروریسم بین‌المللیِ کشورهای دموکراتیک درج شده است.

 

در پایان:

برخلاف پندار برخی نویسندگان که مبارزه مدنی را نه تاکتیک، بلکه صرفاً استراتژی می‌دانند، یا بر این باورند که امکان هم‌زیستی چندین شیوه مبارزاتی در یک جامعه وجود ندارد و مبارزان نمی‌توانند هم‌زمان به مبارزه مسلحانه و مدنی معتقد باشند؛ به زعم نگارنده، این نوع نگرش بیشتر مختص کشورهای دموکراتیکی است که مسائل ملی و دموکراتیک خود را حل‌وفصل کرده و تنها با چالش‌های صنفی یا مدیریتی مواجه‌اند. اما برای ملل و جوامعی که در مرحله گذار و آزادی‌خواهی ملی به سر می‌برند، هم بر اساس عرف سیاسی و هم طبق اصول حقوق بین‌الملل، این شیوه از مبارزه مشروعیت دارد. این رویکرد می‌تواند به عنوان راهکاری توسط احزاب سیاسی انقلابی جهت تقلیل هزینه‌های انسانی و حفظ وجهه سیاسی یک جنبش ملی دموکراتیک نزد افکار عمومی جهانی، در تقابل با قدرتی سرکوبگر به کار گرفته شود.

به باور من، مبارزه مسلحانه که به ناچار به عنوان دفاع مشروع در مسیر رهایی یک ملت انتخاب شده است، نه‌تنها تهدیدی برای مبارزه مدنی نیست، بلکه می‌تواند پشتوانه و بارقه امیدی برای ملتی تحت اشغال و نظامی‌سازی شده، و هم‌زمان تهدیدی بالقوه برای ماشین سرکوب اشغالگر باشد. مشروط بر آنکه مبارزه مسلحانه مسیر خود را به جنبش مدنی گره نزند، بهانه‌ای برای سرکوب فعالان مدنی به دست حکومت ندهد و استقلال تشکیلاتی آنان را نقض نکند.

از سوی دیگر، جنبش آزادی‌خواهی انقلابی روژهلات همواره حامی مبارزه مدنی بوده است؛ چه در گفتمان سیاسی و چه در بیانیه‌های رسمی، تا جایی که جان‌باختگان فعالیت‌های مدنی کوردستان را «شهید راه رهایی» قلمداد می‌کنند. واضح است که این رابطه تعاملی دوجانبه است؛ جنبش مدنی روژهلات نیز بارها در عمل به فراخوان‌های این احزاب پاسخ مثبت داده است، نظیر اعتصابات عمومی در مقاطع مختلف. برای نمونه: اعتصاب عمومی مردم کوردستان پس از حملات موشکی به مقرهای حزب دموکرات، کمپین «خاکی‌پوشان» و «نوروز جامانه‌ها»، که هم از نظر میدانی و هم از جنبه حمایت فکری و سیاسی، تجلی‌گر همسویی با مبارزه پیشمرگه هستند. به بیانی دیگر، احزاب سیاسی انقلابی روژهلات و جنبش مدنی این دیار، ثابت کرده‌اند که کاملاً درهم‌تنیده، مکمل و پشتیبان یکدیگرند.