
شهاب کاکهخضری
مقدمه: چرا «دشمن» ستون اصلی روانشناسی سیاسی حکومت ایران است؟
در روانشناسی سیاسی، یکی از پایدارترین ابزارهای رژیمهای ایدئولوژیک، سازهی دشمنسازی است؛ یعنی ساختن یک دشمن ثابت، دائمی، قدرتمند و گاه خیالی که بتواند تمام شکستها را توضیح دهد، انسجام داخلی ایجاد کند، ترس جمعی را مدیریت کند و مشروعیت سیاسی تولید کند.
جمهوری اسلامی ایران از ابتدای شکلگیری تا امروز، شاید یکی از نمونههای کلاسیک و قابلمطالعهٔ این پدیده بوده است؛ بهطوری که بدون وجود «دشمن»، بسیاری از ستونهای هویتی، ایدئولوژیک و عملکردی حکومت فرو میریزد.
دشمنسازی در ایران فقط یک «ابزار سیاسی» نیست؛ یک ساختار هویتی است و همین، تحلیل آن را ضروری میکند.
۱- دشمنسازی؛ کارکرد هویتی نه تاکتیکی
یکی از خطاهای تحلیلی این است که تصور کنیم جمهوری اسلامی از دشمنسازی فقط برای حفظ قدرت استفاده میکند، درحالیکه چنین نیست و این سازه بخشی از هویت نظام است. در روانشناسی سیاسی این الگو را «enemy-driven identity» مینامند؛ یعنی هویتی که فقط در تقابل با دیگری معنا پیدا میکند.
به چند نمونه دقت کنید:
- «ما» = مستضعفان، انقلابیون، جبهه حق
- «آنها» = استکبار، آمریکا، اسرائیل، غرب، ضدانقلاب، فتنه، نفوذیها
این «دوگانهسازی» دقیقاً همان چیزی است که مدلهای کلاسیک اریک اریکسون و تاجفل دربارهٔ شکلگیری هویت جمعی توضیح میدهند. برای حفظ انسجام درونی، گروه باید یک «دیگری» داشته باشد. جمهوری اسلامی بهدلیل فقدان کارآمدی، ضعف اقتصادی، بحران مشروعیت و ناتوانی در تولید همبستگی مثبت، مجبور است همبستگی را از ترس مشترک بگیرد نه از هدف مشترک. این را «انسجام منفی» میگویند؛ یعنی انسجامی که از نفرت و ترس ساخته میشود، نه از امید و رفاه.
۲- نظریه «سندروم محاصره» (Siege Mentality) در حکومت ایران
یکی از کلیدیترین نظریههای روانشناسی سیاسی که دقیقاً با رفتار ایران همخوان است، «سندروم محاصره» (Siege Mentality) است. این وضعیت وقتی شکل میگیرد که یک نظام سیاسی احساس کند:
- جهان بیرون قصد نابودیاش را دارد.
- فقط با خشونت و کنترل میتواند بقا پیدا کند.
- گفتگو یا مصالحه نشانه ضعف است.
- هر انتقاد داخلی، بخشی از توطئه خارجی است.
این سندروم معمولاً در رژیمهایی دیده میشود که مشروعیت مردمی پایین، ساختار قدرت بسته، اقتصاد ناکارآمد و ترس بالایی از فروپاشی دارند.
در ایران، این وضعیت بهصورت بمباران ذهنی بازتولید میشود که با عناوینی از این قبیل بیان میشوند:
- «مردم ایران همیشه در محاصره دشمن بودهاند.»
- «اگر سست شویم، سوریه میشویم.»
- «دشمن فقط در بیرون نیست؛ در داخل هم نفوذ کرده.»
این نوع روایت، نهتنها احساس تهدید را تشدید میکند، بلکه حکومت را در حالت «بقا» نگه میدارد. در این حالت، هر اقدامی، حتی سرکوب شدید، قابل توجیه میشود؛ چون به اسم «حفظ کشور» انجام میشود.
۳- دشمنسازی بهعنوان ابزار کنترل اجتماعی
در مدلهای کنترل اجتماعی (Social Control Mechanisms)، سه ابزار اصلی برای حکومتها تعریف شده: ترس، ابهام و تقسیم جامعه. دشمنسازی در ایران این سه را همزمان فعال میکند.
۳-۱- ترس؛ پایهٔ اطاعت
وقتی شهروندان معتقد باشند «دشمن در کمین است»، سازوکارهای زیر فعال میشود: کاهش تمایل مردم به اعتراض، افزایش پذیرش خشونت حکومتی، توجیه فقر، تحریم، گرانی و اعتماد به روایت رسمی حکومت.
در روانشناسی به این پدیده «شرطیسازی ترس» (Fear Conditioning) میگویند؛ یعنی شرطیشدن مردم به اینکه «حفظ امنیت» مهمتر از آزادی است.
جمهوری اسلامی سالها این پیام را در ذهن مردم شرطی کرده است:
- «امنیت مهمتر از آزادی است.»
- «اگر ما نباشیم، مردم قتلعام میشوند.»
- «ایران اگر سقوط کند، داعش میآید.»
این دقیقاً همان معاملهٔ جعلی امنیت در برابر آزادی است.
۳-۲- ابهام؛ بهترین سوخت برای ترس
حکومت هرگز «دشمن» را دقیق تعریف نمیکند. دشمن میتواند آمریکا یا اسرائیل باشد، شبکه نفوذ یا سلبریتیها باشد، معترضان یا زنان بیحجاب و یا دانشجویان، معلمان، کارگران و نویسندگان باشند. این استراتژیِ دشمنِ سیال، برابر است با کنترل آسانتر.
۳-۳- تقسیم جامعه
هیچ حکومت اقتدارگرایی تا زمانی که جامعه متحد باشد، نمیتواند پایدار بماند. اما جمهوری اسلامی استاد تقسیم جامعه برای پیشبرد اهداف خود و کنترل آسانتر آن است:
- انقلابی / غیرانقلابی
- خودی / غیرخودی
- مؤمن / بیدین
- ارزشی / غربزده
- ولایی / فتنهگر
این تقسیمبندیها پیوندهای افقی جامعه را میشکند تا پیوند عمودی مردم با حکومت تقویت شود. این دقیقاً همان مدلی است که در رژیمهای کمونیستی، نازیسم و فاشیسم استفاده میشد.
۴- دشمنسازی و مهندسی شکستها
یکی از کارکردهای اصلی دشمنسازی، توضیح دادن شکستهاست؛ یعنی اینکه هر جا بحران و ناکارآمدی وجود دارد، دشمن نقشی آماده دارد:
- تورم ← «جنگ اقتصادی دشمن»
- اعتراضات ← «فتنه دشمن»
- مرگ معترض ← «نفوذی دشمن»
- مشکلات زیستمحیطی ← «خرابکاری دشمن»
این الگو در روانشناسی سیاسی «دستکاری در اسناد بیرونی» (External Attribution Manipulation) نام دارد؛ یعنی فرافکنی ناکارآمدیها به عوامل بیرونی. به زبانی سادهتر، حکومت نمیگوید «ما خراب کردیم»، بلکه میگوید «دشمن نگذاشت ما درست کار کنیم». این تکنیک در حکومتهایی که بهلحاظ فنی ناکارآمد و بهلحاظ ذهنی ایدئولوژیک هستند، بیشتر دیده میشود.
۵- دشمنسازی و مشروعیتسازی خشونت
بدون دشمن، حکومتهای اقتدارگرا توجیهی برای خشونت ندارند؛ اما وقتی دشمن ساختگی حاضر باشد، هر خشونتی را میتوان «وظیفه» جلوه داد. در ایران، سه نوع مشروعیت برای خشونت ساخته میشود:
۵-۱- مشروعیت امنیتی
«برای حفظ کشور مجبوریم برخورد کنیم.»
۵-۲- مشروعیت اخلاقی
«ما حق هستیم، دشمن باطل است.»
۵-۳- مشروعیت مذهبی
«مبارزه با دشمن تکلیف الهی است.»
وقتی خشونت با اخلاق، امنیت و مذهب ترکیب شود، تبدیل به «خشونت مقدس» میشود و این خطرناکترین نوع خشونت سیاسی است، چون هیچ حد و مرزی نمیشناسد.
۶- دشمنسازی و سرکوب شناختی مردم
دشمنسازی فقط بر احساسات مردم اثر نمیگذارد؛ بر شناخت آنها نیز اثر دارد؛ یعنی بر نحوهٔ فکر کردنشان. طبق نظریهٔ «دستکاری بار شناختی» (Cognitive Load Manipulation)، وقتی جامعه در حالت اضطراب قرار بگیرد:
- توان تفکر نقادانه کاهش پیدا میکند.
- افراد سادهتر باور میکنند.
- منابع شناختی به ترس اختصاص مییابد.
- مردم روایت پیچیده را نمیپذیرند و به روایت سادهٔ «دشمن مقصر است» چسبیده میمانند.
این یعنی حکومت عملاً با دشمنسازی، سطح تحلیل مردم را پایین نگه میدارد.
۷- دشمنسازی و مشکل واقعی حکومت: بحران مشروعیت
واقعیت این است که جمهوری اسلامی بنا به دلایل زیر، دیگر منبع مشروعیت مثبت ندارد:
- ناکارآمدی اقتصادی
- فساد گسترده
- بیکفایتی مدیریتی
- سرکوب
- فرار نخبگان
- تحمیل سبک زندگی
- قطع رابطه با مردم
- خشم نسل جدید
وقتی یک حکومت نتواند محبوبیت تولید کند، به سراغ تولید ترس میرود و دشمنسازی بهترین منبع ترس است.
بهظاهر، دشمنِ قدرتمند = نیاز به حکومتِ قدرتمند.
۸- چرا دشمنسازی در سالهای اخیر شدیدتر شده است؟
چون نظام با چهار بحران همزمان روبهروست که عبارتاند از: بحران مشروعیت، بحران کارآمدی، بحران جانشینی رهبری و بحران شکاف نسلی که در بالاترین سطح قابل مشاهده است. همین امر باعث شده که شدت سرکوب بالا بگیرد، پروپاگاندای سیاسی-اجتماعی افزایش یابد و دشمنسازی نیز تشدید شود. در این مرحله، نظام به مرحلهٔ «دفاع وجودی» وارد شده است. افزایش حملات رسانهای، افزایش برچسبزنی نفوذ و امنیتیسازی فزایندهٔ جامعه، همگی نشانههای این وضعیت هستند. در این مرحله، دشمنسازی از یک ابزار سیاسی به ابزاری برای بقا تبدیل میشود.
۹- چرا دشمنسازی دیگر کار نمیکند؟
با وجود تلاش حکومت، سازهٔ دشمنسازی در ایران به سه دلیل اصلی دچار فرسایش شناختی شده است:
- دسترسی مردم به اطلاعات جایگزین: اینترنت و شبکههای اجتماعی، روایت رسمی را تضعیف کردهاند.
- فاصلهٔ میان گفتار و تجربهٔ مردم: حکومت دههها گفته است «دشمن نمیگذارد مردم رفاه داشته باشند»، اما مردم میبینند که فساد داخلی، رانت، سوءمدیریت و هدررفت سرمایهها مشکلات را توضیح میدهد، نه دشمن خارجی.
- تغییر نسل: نسل Z و نسلهای پس از آن با دو ویژگی مشخص شناخته میشوند:
۱. مصونیت نسبت به پروپاگاندا
۲. بیاعتمادی کامل به روایت رسمی
دشمنسازی در برابر این نسل، مثل تیراندازی با تفنگ چوبی است. این یعنی بیفایده است و بدین معناست که این نسل بهصورت کامل به روایت رسمی بیاعتمادند، هیچ تعلق خاطری به ایدئولوژی حکومت ندارند و تنها کاری را انجام میدهند که در زمان حال به نظرشان درست میرسد و آن را به آینده موکول نمیکنند.
۱۰- نتیجهگیری
دشمنسازی هستهٔ اصلی بقای جمهوری اسلامی است. این پدیده نه تاکتیک است، نه انتخاب، بلکه هویت این حکومت ایدئولوژیک میباشد. تا زمانی که حکومت توانایی ایجاد رفاه ندارد و فاقد مشروعیت اجتماعی است، نمیتواند مردم را متحد کند. بنابراین، ترس ابزار اصلی بقای آن باقی میماند و دشمنسازی ادامه پیدا میکند.
اما آنچه امروز تفاوت ایجاد کرده این است که دشمنسازی دیگر باورپذیر نیست و نظامی که سازهٔ دشمنسازیاش فرو بریزد، ساختار سیاسیاش نیز دچار فروریزش شناختی میشود. این همان چیزی است که امروز در ایران تحت حکومت ناکارآمد جمهوری اسلامی دیده میشود: فروپاشی «روایت»، نه هنوز فروپاشی «ساختار». و وقتی روایت فرو بریزد، ساختار نیز دیر یا زود به دنبالش میآید.