کریم پرویزی
بیش از٣٠ سال است که مدام مردم ایران را مورد نقد قرار میدهند که چرا دچار بیماری کوتهنگری شده و دنبالهرو دیکتاتور و جلادی به نام خمینی شدهاند؟
در این مدت محققان و سیاستمداران کثیری به دنبال جوابی برای این پرسش بودهاند که چرا مردم در سال ٥٧ نور رهایی را در سیمای خمینی دیدند؟ چرا متوجه جنبههای تاریک و پلید اندیشه و تفکر خمینی نشدند؟
از سخنان،گفتهها و نوشتههای خمینی به عنوان مدارک و دلایلی بر متحجر بودن، ضد بشری بودن و زنستیزی ذات و افکار او یاد شده است و به همین خاطر زنان و مردان ایرانی مورد نقد قرار گرفتهاند که چرا و چگونه دنبالهرو خمینی شدند؟
اما بعد از گذشت ٣٧ سال از خیمهشببازی انتخابات، برخی از مردم ایران انتخابات را تحریم و برخی دیگر به هر دلیلی –چه به اجبار و چه به بهانههای شخصی- به پای صندوقهای رأی رفتند. اما در این دور از انتخابات شاهد حضور کسانی در پای صندوقهای رأی بودهایم که با امید به اشخاصی همچون رفسنجانی، ریشهری، نجف آبادی و... دهها تروریست و جلاد و عامل اعدام و شکنجه رأی دادند، با این امید که عامل رهاییشان باشند.
در میان این مردمان که با این دیدگاه در انتخابات شرکت کردند –علیالخصوص در شهر تهران و در جمع به اصطلاح تحصیلکردگان و فرهنگیان- این امید بسیار برجستهتر است. هرچند که در شهر تهران نیز بیش از نیمی از مردم این خیمهشببازی را تحریم کردند و رژیم با تقلب و فریب آمار شرکتکنندگان را به ٥٠ درصد رساند. اما آن تعداد هم که در تهران به امید اینکه رفسنجانی و ریشهری ناجیشان شوند، به لیست قاتلین رأی دادند که به مانند لیست جنتی در یک سطح و سرچشمههای اصلی ویرانی و غارت ایران میباشند.
هنگامی که به این رویداد در ایران مینگریم کسانی را در پای صندوقهای رأی میبینیم که خود در زندان هستند و به دست همین جلادان مورد اهانت قرار گرفتهاند و عزیزانشان به دست افراد حاضر در لیستهای ارائه شده اعدام شدهاند. اما با تمام این اوصاف در انتخابات شرکت کرده و رأی دادند و به آنان امید بستهاند.
روزگاری بر مبنای تبلیغات رادیو بیبیسی، خمینی را به مظهر آزادیخواهی ملت ایران بدل کردند و ماه به توهمی از روی خمینی بدل گشت. امروزه نیز با همان روش و سیستم تبلیغاتی، رفسنجانی و باند تروریست و جلادش را در لباس اصلاحات به روی صحنه آورده و بر مبنای آنها امیدها میسازند.
اما پرسش اصلی و بنیادی که در این فضا برجسته میشود، این است که: روشنفکران و جناحهای سیاسی که زمانی برای توحش و افکار پلید خمینی توجیه میآوردند، حال نیز همان برنامهها و توجیهات را برای فرد دیگری از همان جنس تکرار میکنند، اگر بار اول فریب خوردند و ناآگاه بودند آیا این بار نیز فریبخورده محسوب میشوند یا برای فریب دادن آمدهاند؟
بیش از٣٠ سال است که مدام مردم ایران را مورد نقد قرار میدهند که چرا دچار بیماری کوتهنگری شده و دنبالهرو دیکتاتور و جلادی به نام خمینی شدهاند؟
در این مدت محققان و سیاستمداران کثیری به دنبال جوابی برای این پرسش بودهاند که چرا مردم در سال ٥٧ نور رهایی را در سیمای خمینی دیدند؟ چرا متوجه جنبههای تاریک و پلید اندیشه و تفکر خمینی نشدند؟
از سخنان،گفتهها و نوشتههای خمینی به عنوان مدارک و دلایلی بر متحجر بودن، ضد بشری بودن و زنستیزی ذات و افکار او یاد شده است و به همین خاطر زنان و مردان ایرانی مورد نقد قرار گرفتهاند که چرا و چگونه دنبالهرو خمینی شدند؟
اما بعد از گذشت ٣٧ سال از خیمهشببازی انتخابات، برخی از مردم ایران انتخابات را تحریم و برخی دیگر به هر دلیلی –چه به اجبار و چه به بهانههای شخصی- به پای صندوقهای رأی رفتند. اما در این دور از انتخابات شاهد حضور کسانی در پای صندوقهای رأی بودهایم که با امید به اشخاصی همچون رفسنجانی، ریشهری، نجف آبادی و... دهها تروریست و جلاد و عامل اعدام و شکنجه رأی دادند، با این امید که عامل رهاییشان باشند.
در میان این مردمان که با این دیدگاه در انتخابات شرکت کردند –علیالخصوص در شهر تهران و در جمع به اصطلاح تحصیلکردگان و فرهنگیان- این امید بسیار برجستهتر است. هرچند که در شهر تهران نیز بیش از نیمی از مردم این خیمهشببازی را تحریم کردند و رژیم با تقلب و فریب آمار شرکتکنندگان را به ٥٠ درصد رساند. اما آن تعداد هم که در تهران به امید اینکه رفسنجانی و ریشهری ناجیشان شوند، به لیست قاتلین رأی دادند که به مانند لیست جنتی در یک سطح و سرچشمههای اصلی ویرانی و غارت ایران میباشند.
هنگامی که به این رویداد در ایران مینگریم کسانی را در پای صندوقهای رأی میبینیم که خود در زندان هستند و به دست همین جلادان مورد اهانت قرار گرفتهاند و عزیزانشان به دست افراد حاضر در لیستهای ارائه شده اعدام شدهاند. اما با تمام این اوصاف در انتخابات شرکت کرده و رأی دادند و به آنان امید بستهاند.
روزگاری بر مبنای تبلیغات رادیو بیبیسی، خمینی را به مظهر آزادیخواهی ملت ایران بدل کردند و ماه به توهمی از روی خمینی بدل گشت. امروزه نیز با همان روش و سیستم تبلیغاتی، رفسنجانی و باند تروریست و جلادش را در لباس اصلاحات به روی صحنه آورده و بر مبنای آنها امیدها میسازند.
اما پرسش اصلی و بنیادی که در این فضا برجسته میشود، این است که: روشنفکران و جناحهای سیاسی که زمانی برای توحش و افکار پلید خمینی توجیه میآوردند، حال نیز همان برنامهها و توجیهات را برای فرد دیگری از همان جنس تکرار میکنند، اگر بار اول فریب خوردند و ناآگاه بودند آیا این بار نیز فریبخورده محسوب میشوند یا برای فریب دادن آمدهاند؟