جاقل
اصلی که رژیم کنونی ایران براساس آن پایه گذاری شد، اسلامیت ولایت فقیهی بود. در همان اوایل شکل گیری نظام و به قدرت رسیدن نامیمون حاکمیت خمینی، رژیم را از لحاظ تئوری ساختاری با چالشهایی روبرو کرد که من الجمله؛ اسلامیت با واقعیت زمانی و مکانی و خواستگاههای مردم آن دوران تماماً منطبق نبود که صاحب نظران و اندیشمندان منتسب به رژیم و در راس آنها خمینی برای برون رفت از آن چالش به واژه جمهوریت بسنده کردند.
جمهوری اسلامی نظامی ایدئولوژیک و التقاطی و توتالیتر با عملکردی متضاد با آزادی و دموکراسی و دگراندیشی بود. اگر در طول این سالها، گروههای اسلامی تندرو را تجربه نمیکردیم، بیگمان نمیتوانستیم درک واضحی از جمهوری اسلامی ایران داشته باشیم. آرشیو تاریخی جمهوری اسلامی ایران مملو از کشتارهای بیرحمانهایست که تکرار آنها را میتوان به کمک تکنولوژی در طالبان و داعش و... دوباره مورد بازبینی قرار داد.
رژیم اسلامی ایران اگرچه با به تاراج بردن انقلاب ملیتهای ایران جان گرفت اما بقای خود را در هراس افکنی و خونریزی در میان ملیتهای ایران و بعداً منطقه و جهان جستجو کرد و عملاً از هیچ جنایتی در این راستا به نام ترویج دین و صدور انقلاب کوتاهی نکرد. مرگ خمینی جلاد و پایان جنگ هشت ساله با عراق موجب شد تا انشقاق فکری و فردی درون حاکمیت مستبد تهران بیش از پیش بروز کند.
بحثهای درون ساختاری بر دو خوانش به ظاهر متفاوت به نام اصولگرا و اصلاحطلب نمود کرد، البته در طول این سالها ترفندهای سیاسی نظام به شکلهای گوناگونی به منظور بقای حاکمیت پانفارسیسم بوده که تا به امروز حاصلی برای ملیتهای ایران نداشته و بیگمان در آینده هم نخواهد داشت.
متفکران متحجّر رژیم با قبض و بسط دادن گفتمان اسلام سیاسی و روشنفکری دینی سعی داشتهاند راهکارهای جدیدی برای بقاء نظام آخوندی ارائه دهند و چندین سال است که در دانشگاهها و مراکز آکادمیک و روشنفکری به این خوانش عبث، در زیر لوای اصلاح طلبی مشغولاند.
کارنامه جنایتکارانه رژیم و زایش فرهنگ خفقان همراه با فساد سیستماتیک در این سالها و بخصوص در ماههای اخیر مبین درماندگی و پایان عمر جمهوری اسلامی است. رژیمی که ادعا میکرد بر دو ارزش: جمهوریت و اسلامیت بنا نهاده شده، امروز در باتلاق این پارادوکس دست و پا میزند.
بحران آفرینی و جنگهای نیابتی با مدیریت حاکمان تهران، کشورهای سوریه، یمن، عراق و بکلی منطقه را با وضعیت تراژدیکی روبرو کرده است که ماحصل آن بجز ویرانی و کشتار و آواره کردن انسانهای بیگناه چیز دیگری نبوده است. حاکمان و اندیشمندان جاهل و کج فهم رژیم در حالی سعی در بازتعریف و ارزشگزاری مجدد اصول حاکمیتی خود دارند که مردم آزادیخواه و قهرمان در خیابانهای کشور عملاً برای برچیدن این نظام بیشتر از همیشه به میدان آمدهاند.
رژیمی که بر اساس تعبُد، تقلید، تحجر و با ابزار سرکوب بیش از سه دهه توانست به عمر خود ادامه دهد امروز در سراشیبی نابودی قدم برمیدارد.
قداست موهم رژیم حتی در میان خودیهای آن فرو ریخته، انقلاب در اذهان ایرانیان صورت گرفته و تغییر رژیم امری اجتنابناپذیر است. آخرین تقلای نخبهها و رئیسجمهور آن در فرم رفراندوم البته برای بقاء نظام بر زبان جاری شده است. صاحبان منصب و قدرت متزلزل آخوندی در حالی این گفتمان را به مردم پیشنهاد میدهند که مردم خواستار تغییر نظام در کلیت آن هستند.
آیا براستی رفراندوم مدنظر عدهای به ظاهر روشنفکر دینی و روحانی تقیه و حیلهای برای ادامه حیات جمهوری اسلامی ایران نیست؟ آنها با سوءاستفاده از پتانسیلهای ادبی، معنویی و مکتوب موجود در ایران در تلاشاند تا طوفان خشمگین تغییرخواهی را به بیراهه بکشانند، غافل از آنکه تمام مولفههای سرنگونی رژیم دیکتاتور آخوندی ظهور کرده و آنها دیگر نمیتوانند در رهگذار باد، نگهبان به اصطلاح لالهی اندیشههای منقضی و فاسد حکومت اسلامی ایران باشند.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.
اصلی که رژیم کنونی ایران براساس آن پایه گذاری شد، اسلامیت ولایت فقیهی بود. در همان اوایل شکل گیری نظام و به قدرت رسیدن نامیمون حاکمیت خمینی، رژیم را از لحاظ تئوری ساختاری با چالشهایی روبرو کرد که من الجمله؛ اسلامیت با واقعیت زمانی و مکانی و خواستگاههای مردم آن دوران تماماً منطبق نبود که صاحب نظران و اندیشمندان منتسب به رژیم و در راس آنها خمینی برای برون رفت از آن چالش به واژه جمهوریت بسنده کردند.
جمهوری اسلامی نظامی ایدئولوژیک و التقاطی و توتالیتر با عملکردی متضاد با آزادی و دموکراسی و دگراندیشی بود. اگر در طول این سالها، گروههای اسلامی تندرو را تجربه نمیکردیم، بیگمان نمیتوانستیم درک واضحی از جمهوری اسلامی ایران داشته باشیم. آرشیو تاریخی جمهوری اسلامی ایران مملو از کشتارهای بیرحمانهایست که تکرار آنها را میتوان به کمک تکنولوژی در طالبان و داعش و... دوباره مورد بازبینی قرار داد.
رژیم اسلامی ایران اگرچه با به تاراج بردن انقلاب ملیتهای ایران جان گرفت اما بقای خود را در هراس افکنی و خونریزی در میان ملیتهای ایران و بعداً منطقه و جهان جستجو کرد و عملاً از هیچ جنایتی در این راستا به نام ترویج دین و صدور انقلاب کوتاهی نکرد. مرگ خمینی جلاد و پایان جنگ هشت ساله با عراق موجب شد تا انشقاق فکری و فردی درون حاکمیت مستبد تهران بیش از پیش بروز کند.
بحثهای درون ساختاری بر دو خوانش به ظاهر متفاوت به نام اصولگرا و اصلاحطلب نمود کرد، البته در طول این سالها ترفندهای سیاسی نظام به شکلهای گوناگونی به منظور بقای حاکمیت پانفارسیسم بوده که تا به امروز حاصلی برای ملیتهای ایران نداشته و بیگمان در آینده هم نخواهد داشت.
متفکران متحجّر رژیم با قبض و بسط دادن گفتمان اسلام سیاسی و روشنفکری دینی سعی داشتهاند راهکارهای جدیدی برای بقاء نظام آخوندی ارائه دهند و چندین سال است که در دانشگاهها و مراکز آکادمیک و روشنفکری به این خوانش عبث، در زیر لوای اصلاح طلبی مشغولاند.
کارنامه جنایتکارانه رژیم و زایش فرهنگ خفقان همراه با فساد سیستماتیک در این سالها و بخصوص در ماههای اخیر مبین درماندگی و پایان عمر جمهوری اسلامی است. رژیمی که ادعا میکرد بر دو ارزش: جمهوریت و اسلامیت بنا نهاده شده، امروز در باتلاق این پارادوکس دست و پا میزند.
بحران آفرینی و جنگهای نیابتی با مدیریت حاکمان تهران، کشورهای سوریه، یمن، عراق و بکلی منطقه را با وضعیت تراژدیکی روبرو کرده است که ماحصل آن بجز ویرانی و کشتار و آواره کردن انسانهای بیگناه چیز دیگری نبوده است. حاکمان و اندیشمندان جاهل و کج فهم رژیم در حالی سعی در بازتعریف و ارزشگزاری مجدد اصول حاکمیتی خود دارند که مردم آزادیخواه و قهرمان در خیابانهای کشور عملاً برای برچیدن این نظام بیشتر از همیشه به میدان آمدهاند.
رژیمی که بر اساس تعبُد، تقلید، تحجر و با ابزار سرکوب بیش از سه دهه توانست به عمر خود ادامه دهد امروز در سراشیبی نابودی قدم برمیدارد.
قداست موهم رژیم حتی در میان خودیهای آن فرو ریخته، انقلاب در اذهان ایرانیان صورت گرفته و تغییر رژیم امری اجتنابناپذیر است. آخرین تقلای نخبهها و رئیسجمهور آن در فرم رفراندوم البته برای بقاء نظام بر زبان جاری شده است. صاحبان منصب و قدرت متزلزل آخوندی در حالی این گفتمان را به مردم پیشنهاد میدهند که مردم خواستار تغییر نظام در کلیت آن هستند.
آیا براستی رفراندوم مدنظر عدهای به ظاهر روشنفکر دینی و روحانی تقیه و حیلهای برای ادامه حیات جمهوری اسلامی ایران نیست؟ آنها با سوءاستفاده از پتانسیلهای ادبی، معنویی و مکتوب موجود در ایران در تلاشاند تا طوفان خشمگین تغییرخواهی را به بیراهه بکشانند، غافل از آنکه تمام مولفههای سرنگونی رژیم دیکتاتور آخوندی ظهور کرده و آنها دیگر نمیتوانند در رهگذار باد، نگهبان به اصطلاح لالهی اندیشههای منقضی و فاسد حکومت اسلامی ایران باشند.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.