کریم پرویزی
هدف از نگاشتن این جستار دخول به مباحث عمیق و فلسفی مرتبط با هنر و ایدئولوژی نیست، بلکه قصد نگارنده مطرح کردن دو خط جداگانهی فکری و عملی در عالم سیاست میباشد، البته سیاست نه به معنای پوپولیستی و ادبی آن که وجههی مشخصهاش دروغگویی و دورویی میباشد. سیاست، تلاشی فکری-عملی برای ادارهی قدرت و دخالت در آن است. بر این اساس، سیاست اندیشهای منسجم شده و مورد اطاعت است که جامعهای را سامان داده و متناوباً خود را بازتولید میکند.
به باور من، سیاست در دو مسیر اصلی و مجزا قرار میگیرد که یکی در راستای بالفعل کردن تواناییهای بالقوهی جامعه و دیگری در مسیر فرمانبردار کردن و مطیع کردن آن قرار میگیرد. سیاستی که به جای سروری مطلق و منفعل کردن جامعه بر فعال ساختن آن تأکید میکند، سیاست را در معنای هنر ورزیدن تعریف کرده است. هنری که از اندیشه و تفکر سرچشمه میگیرد و انسان و جامعه را مخاطب قرار میدهد، که بر این اساس سیاستی موفق و کارا تعریف میشود که آفرینش و خلقت را ملاک خود قرار میدهد.
در این حوزه، هنر از انجماد دور شده و سیاست تبدیل به هنر ممکن میشود.
اما سیاستی که هدفش مطیع ساختن جامعه و رمهوار کردن آن است، از هویت انسانی دور شده و به آغوش وهم و سراب پناه میبرد. به جای آن که جامعه را مخاطب قرار دهد، شعار به معیار اصلی بدل میشود و به جای مشارکت دادن جامعه در ادارهی امور، ترس و تهدید را در برابر آنها پیشهی خود میکند. در این چهارچوب نمیتوان هیچ تفاوتی میان پیام ولایت فقیه و پیام دیکتاتوری پرولتاریا و تمدن باستانی هخامنشی و یا کاهنان سومر متصور شد، شاید ظاهر پیامها متفاوت باشند، اما در واقع نوع دیدگاه نسبت به جامعه یکیست و پیامها برای ارعاب فرد و خارج نشدن او از مسیر تعیین شده توسط انحصارگران قدرت است. اینجاست که سیاست از معنایی انسانی خود دور شده و در قالب ایدئولوژی قرار میگیرد. در این چهارچوب است که سیاست عین دیانت و ایدئولوژی یا تمدن باستانی تعریف میشود. از این منظر رعایت خطوط ایدئولوژی حتی از زندگی انسان و خوشبختی و آسایش جامعه نیز مهمتر و ارزشمندتر میشود.
در جریان ایدئولوژیکسازی سیاست، سر دادن شعار به چنان حدی میرسد که خود انحصارگران قدرت در آن میمانند. شعارهایی همچون مرگ بر امپریالیسم، جنگ جنگ تا پیروزی، مرگ بر شیطان بزرگ و یا شعارهایی در راستای دشمنی با ناسیونالیسم ناپاک و مرگ بر بورژوازی یا مقدسسازی مرزهای ایران با شعاری همچون سرزمین کوروش و ... آنچنان تکرار میشوند که حتی انحصارگران قدرت را نیز دچار سرگیجه و آشفتگی میکند.
با شیطان بزرگ به توافق میرسند، در حالی که هنوز شعار مرگ بر شیطان بزرگ بر زبانها جاریست، با سلاحهای آمریکایی و تحت فرمان ژنرالهای آمریکایی در جنگ سوریه مشارکت میکنند و در همان حال شعار مرگ بر امپریالیسم سر میدهند و نسبت به توطئههای آمریکا هشدار میدهند. همرزم و همسنگرشان به دست رژیم خمینی اعدام میشود، اما با این حال با رژیم اسلامی ایران در برابر حفظ مرزهای مقدس آن و خطر تجزیهی ایران همدردی میکنند و پشتیبانی خود را از رژیم جمهوری اسلامی اعلام میکنند.
ایدئولوژی در این نوع از سیاستورزی، آنان را دچار سرگردانی میکند و فراموش میکنند که ایدئولوژیشان مدتهاست از گردونه خارج شده و با شرایط و اوضاع امروز دیگر همخوانی ندارد و صدها مورد نقص و عیب آن برملا شده، اما با این اوصاف هنوز توهم رسیدن به مدینهی فاضله آنها را رها نکرده است.
سیاست را بنابر هنر ممکن تعریف و عمل کردن، به معنای سرگردان کردن جامعه نیست، بلکه دیالوگی با جامعه در راستای آفرینش و خلق دنیایی جدید است که در آن جامعه به آسایش و انسان به آزادی دست یابد. در این فضا شعار اهمیتی ندارد، بلکه نتیجهی هنری اهمیت دارد که در میان انبوهی از ممکنها به دنبال بهترین و مناسبترین امکان برای مشارکت در قدرت است یا سیاست را تبدیل به هدف مداخلاتش نموده و مبانی قدرت گرفتن آن را متزلزل نماید تا انحصارگران قدرت بدانند دریابند که فرایند فریبکارانهی آنان به هدف خویش نرسیده و جامعه تبدیل به آن تودهی رمهوار مورد نیاز آنان نشده است.
اینجاست که حزبی همانند حزب دمکرات کردستان ایران، هم در داخل و خارج از کردستان و هم در ایران و منطقه و جهان به دنبال دروازهایست که به روی آن گشوده شود تا از آن طریق اعلام کند که ملت کرد در ایران تحت ستم ولایت فقیه، نمیخواهد رمهوار زندگی کنند.
به همین خاطر است که آشکارا و در حد امکان، بر هر دریچهی دیپلماتیکی میکوبد و برای ایجاد روابط سیاسی میکوشد. حزب دمکرات به عنوان نمایندهی جنبش ملی-دمکراتیک کرد در کردستان ایران هیچگاه منکر آن نشده و نمیشود که در تلاش است تا همپیمانانی برای جنبش بر حق خود بیابد. در راستای هماهنگ کردن احزاب کرد در کردستان ایران نهایت تلاش خود را به خرج میدهد، به سراغ بلوچ و عرب و ترک و ترکمن میرود، با احزاب و جریانهای دمکرات و سکولار منطقه ارتباط برقرار میکند تا شاید بتواند از این طریق حمایت آنها را جلب کند. در میان دولتها به دنبال حامی و پشتیبان میگردد تا از مبارزه برحقش حمایت کنند، چرا که در روابط دیپلماتیک امروزه اصل مداخلهی انسانی به عنوان اصلی پذیرفته شده آرام آرام به عرفی بینالمللی تبدیل شده و دولتهای دیکتاتوری دیگر از آن اختیارات مطلق گذشته برخوردار نیستند تا از آن طریق بتوانند به قوانین انسانی بیاعتنا باشند.
بر این اساس حزب دمکرات برقراری هرگونه رابطهای را با هر گروه و جریانی که تشخیص بدهد و لازم بداند، حق خود و جنبش برحق کرد میداند، به ویژه اگر این رابطه با احزاب، جریانات و دولتهایی باشد که جمهوری اسلامی و ایدئولوژیاش آن را نفی و نهی میکند، حال میخواهد این رابطه با عربستان باشد یا اسرائیل یا آمریکا و یا انگلیس، چرا که در این میان هدف حزب دمکرات یافتن حامی برای جنبش برحق ملتی تحت ستم است. نیت حزب دمکرات کردستان ایران، برقراری ارتباط برای توانمند ساختن جامعهای تحت ستم است و نه چیز دیگری. باید این را نیز در نظر گرفت که برقراری هرگونه ارتباطی دو طرفه است و شاید طرف مخاطب آن گونه که انتظار میرود، عمل نکند و پیش نیاید که این خود مبحث دیگری است.
آنچه که در پایان این جستار قابل ذکر میباشد، این است که برخی وانمود میکنند که برقراری هرگونه ارتباطی میان احزاب کردی با دولتها یا جریانات دیگر در چهارچوب وابستگی و سرسپردگی قرار میگیرد. البته اینگونه افکار ناشی از این واقعیت تاریخی است که برقراری هرگونه ارتباطی از سوی اغلب احزاب کردی و یا غیر کردی با جریانات یا دولتهای دیگر، سرنوشتی بجز وابستگی و سرسپردگی برای آنها به ارمغان نداشته است.
وجود این تجربیات تلخ و شکستخورده، این ذهنیت را ایجاد کرده که ارتباط حزب دمکرات با فلان حزب یا دولت را اشتباه خوانده و آن را عاملی در راستای از دست دادن استقلال فکری-عملی حزب میدانند، امری که دشمنان و حتی احزاب وابسته نیز در نشر آن در سطح جامعه دخیل هستند.
حزب دمکرات کردستان ایران طی تاریخ سیاسی خود نشان داده است که تا چه حد بر اساس پرنسیپ ملی، انقلابی و دیپلماتیک عمل کرده و در مسیر حفظ استقلال خود متحمل هزینههای سنگینی نیز شده است. در دیدگاه حزب دمکرات کردستان ایران، میان برقراری ارتباط و وابستگی، اقیانوسی از فاصله وجود دارد.
هدف از نگاشتن این جستار دخول به مباحث عمیق و فلسفی مرتبط با هنر و ایدئولوژی نیست، بلکه قصد نگارنده مطرح کردن دو خط جداگانهی فکری و عملی در عالم سیاست میباشد، البته سیاست نه به معنای پوپولیستی و ادبی آن که وجههی مشخصهاش دروغگویی و دورویی میباشد. سیاست، تلاشی فکری-عملی برای ادارهی قدرت و دخالت در آن است. بر این اساس، سیاست اندیشهای منسجم شده و مورد اطاعت است که جامعهای را سامان داده و متناوباً خود را بازتولید میکند.
به باور من، سیاست در دو مسیر اصلی و مجزا قرار میگیرد که یکی در راستای بالفعل کردن تواناییهای بالقوهی جامعه و دیگری در مسیر فرمانبردار کردن و مطیع کردن آن قرار میگیرد. سیاستی که به جای سروری مطلق و منفعل کردن جامعه بر فعال ساختن آن تأکید میکند، سیاست را در معنای هنر ورزیدن تعریف کرده است. هنری که از اندیشه و تفکر سرچشمه میگیرد و انسان و جامعه را مخاطب قرار میدهد، که بر این اساس سیاستی موفق و کارا تعریف میشود که آفرینش و خلقت را ملاک خود قرار میدهد.
در این حوزه، هنر از انجماد دور شده و سیاست تبدیل به هنر ممکن میشود.
اما سیاستی که هدفش مطیع ساختن جامعه و رمهوار کردن آن است، از هویت انسانی دور شده و به آغوش وهم و سراب پناه میبرد. به جای آن که جامعه را مخاطب قرار دهد، شعار به معیار اصلی بدل میشود و به جای مشارکت دادن جامعه در ادارهی امور، ترس و تهدید را در برابر آنها پیشهی خود میکند. در این چهارچوب نمیتوان هیچ تفاوتی میان پیام ولایت فقیه و پیام دیکتاتوری پرولتاریا و تمدن باستانی هخامنشی و یا کاهنان سومر متصور شد، شاید ظاهر پیامها متفاوت باشند، اما در واقع نوع دیدگاه نسبت به جامعه یکیست و پیامها برای ارعاب فرد و خارج نشدن او از مسیر تعیین شده توسط انحصارگران قدرت است. اینجاست که سیاست از معنایی انسانی خود دور شده و در قالب ایدئولوژی قرار میگیرد. در این چهارچوب است که سیاست عین دیانت و ایدئولوژی یا تمدن باستانی تعریف میشود. از این منظر رعایت خطوط ایدئولوژی حتی از زندگی انسان و خوشبختی و آسایش جامعه نیز مهمتر و ارزشمندتر میشود.
در جریان ایدئولوژیکسازی سیاست، سر دادن شعار به چنان حدی میرسد که خود انحصارگران قدرت در آن میمانند. شعارهایی همچون مرگ بر امپریالیسم، جنگ جنگ تا پیروزی، مرگ بر شیطان بزرگ و یا شعارهایی در راستای دشمنی با ناسیونالیسم ناپاک و مرگ بر بورژوازی یا مقدسسازی مرزهای ایران با شعاری همچون سرزمین کوروش و ... آنچنان تکرار میشوند که حتی انحصارگران قدرت را نیز دچار سرگیجه و آشفتگی میکند.
با شیطان بزرگ به توافق میرسند، در حالی که هنوز شعار مرگ بر شیطان بزرگ بر زبانها جاریست، با سلاحهای آمریکایی و تحت فرمان ژنرالهای آمریکایی در جنگ سوریه مشارکت میکنند و در همان حال شعار مرگ بر امپریالیسم سر میدهند و نسبت به توطئههای آمریکا هشدار میدهند. همرزم و همسنگرشان به دست رژیم خمینی اعدام میشود، اما با این حال با رژیم اسلامی ایران در برابر حفظ مرزهای مقدس آن و خطر تجزیهی ایران همدردی میکنند و پشتیبانی خود را از رژیم جمهوری اسلامی اعلام میکنند.
ایدئولوژی در این نوع از سیاستورزی، آنان را دچار سرگردانی میکند و فراموش میکنند که ایدئولوژیشان مدتهاست از گردونه خارج شده و با شرایط و اوضاع امروز دیگر همخوانی ندارد و صدها مورد نقص و عیب آن برملا شده، اما با این اوصاف هنوز توهم رسیدن به مدینهی فاضله آنها را رها نکرده است.
سیاست را بنابر هنر ممکن تعریف و عمل کردن، به معنای سرگردان کردن جامعه نیست، بلکه دیالوگی با جامعه در راستای آفرینش و خلق دنیایی جدید است که در آن جامعه به آسایش و انسان به آزادی دست یابد. در این فضا شعار اهمیتی ندارد، بلکه نتیجهی هنری اهمیت دارد که در میان انبوهی از ممکنها به دنبال بهترین و مناسبترین امکان برای مشارکت در قدرت است یا سیاست را تبدیل به هدف مداخلاتش نموده و مبانی قدرت گرفتن آن را متزلزل نماید تا انحصارگران قدرت بدانند دریابند که فرایند فریبکارانهی آنان به هدف خویش نرسیده و جامعه تبدیل به آن تودهی رمهوار مورد نیاز آنان نشده است.
اینجاست که حزبی همانند حزب دمکرات کردستان ایران، هم در داخل و خارج از کردستان و هم در ایران و منطقه و جهان به دنبال دروازهایست که به روی آن گشوده شود تا از آن طریق اعلام کند که ملت کرد در ایران تحت ستم ولایت فقیه، نمیخواهد رمهوار زندگی کنند.
به همین خاطر است که آشکارا و در حد امکان، بر هر دریچهی دیپلماتیکی میکوبد و برای ایجاد روابط سیاسی میکوشد. حزب دمکرات به عنوان نمایندهی جنبش ملی-دمکراتیک کرد در کردستان ایران هیچگاه منکر آن نشده و نمیشود که در تلاش است تا همپیمانانی برای جنبش بر حق خود بیابد. در راستای هماهنگ کردن احزاب کرد در کردستان ایران نهایت تلاش خود را به خرج میدهد، به سراغ بلوچ و عرب و ترک و ترکمن میرود، با احزاب و جریانهای دمکرات و سکولار منطقه ارتباط برقرار میکند تا شاید بتواند از این طریق حمایت آنها را جلب کند. در میان دولتها به دنبال حامی و پشتیبان میگردد تا از مبارزه برحقش حمایت کنند، چرا که در روابط دیپلماتیک امروزه اصل مداخلهی انسانی به عنوان اصلی پذیرفته شده آرام آرام به عرفی بینالمللی تبدیل شده و دولتهای دیکتاتوری دیگر از آن اختیارات مطلق گذشته برخوردار نیستند تا از آن طریق بتوانند به قوانین انسانی بیاعتنا باشند.
بر این اساس حزب دمکرات برقراری هرگونه رابطهای را با هر گروه و جریانی که تشخیص بدهد و لازم بداند، حق خود و جنبش برحق کرد میداند، به ویژه اگر این رابطه با احزاب، جریانات و دولتهایی باشد که جمهوری اسلامی و ایدئولوژیاش آن را نفی و نهی میکند، حال میخواهد این رابطه با عربستان باشد یا اسرائیل یا آمریکا و یا انگلیس، چرا که در این میان هدف حزب دمکرات یافتن حامی برای جنبش برحق ملتی تحت ستم است. نیت حزب دمکرات کردستان ایران، برقراری ارتباط برای توانمند ساختن جامعهای تحت ستم است و نه چیز دیگری. باید این را نیز در نظر گرفت که برقراری هرگونه ارتباطی دو طرفه است و شاید طرف مخاطب آن گونه که انتظار میرود، عمل نکند و پیش نیاید که این خود مبحث دیگری است.
آنچه که در پایان این جستار قابل ذکر میباشد، این است که برخی وانمود میکنند که برقراری هرگونه ارتباطی میان احزاب کردی با دولتها یا جریانات دیگر در چهارچوب وابستگی و سرسپردگی قرار میگیرد. البته اینگونه افکار ناشی از این واقعیت تاریخی است که برقراری هرگونه ارتباطی از سوی اغلب احزاب کردی و یا غیر کردی با جریانات یا دولتهای دیگر، سرنوشتی بجز وابستگی و سرسپردگی برای آنها به ارمغان نداشته است.
وجود این تجربیات تلخ و شکستخورده، این ذهنیت را ایجاد کرده که ارتباط حزب دمکرات با فلان حزب یا دولت را اشتباه خوانده و آن را عاملی در راستای از دست دادن استقلال فکری-عملی حزب میدانند، امری که دشمنان و حتی احزاب وابسته نیز در نشر آن در سطح جامعه دخیل هستند.
حزب دمکرات کردستان ایران طی تاریخ سیاسی خود نشان داده است که تا چه حد بر اساس پرنسیپ ملی، انقلابی و دیپلماتیک عمل کرده و در مسیر حفظ استقلال خود متحمل هزینههای سنگینی نیز شده است. در دیدگاه حزب دمکرات کردستان ایران، میان برقراری ارتباط و وابستگی، اقیانوسی از فاصله وجود دارد.