کوردستان میدیا: هاشم شعبانی زندانی سیاسی عرب محکوم به اعدام طی نامهای سرگشاده، خطاب به فعالان حقوق بشری در سطح جهان ضمن تلفیق اتهامات علیه خود و دیگر محکومان موسسه الحوار، از تمامی فعالان حقوق بشری درخواست کرد که برای نجات او و دیگر زندانیان موسسه الحوار گام بردارند.
نسخهای از این نامه که به وبسایت کُردستان میدیا رسیده است عینا در پی میآید:
به تمامی کسانی که برای انسانیت انسان ارج مینهند!
با سپاس بیکران برای شما که تاکنون در جهت احقاق حق و رد ناحق تلاش کردید، باطل و ناحق تلاش کرده برای جلب نظر افکار عمومی جهانی با کسوتی زیبا ظاهر شود. با واژگانی عامهپسند و فریبنده سعی در انحراف افکار عمومی جهانی دارد تا چهره حقیقت را مخدوش و حق را مدفون سازد.
با سلاح قلم به مصاف ظلم رفتم. ظلمی که سعی دارد با قراردادن حلقه بردگی بر گردن خرد انسان را به انقیاد بکشد، و تلاش کرده که قبل از دشتها، اندیشهها را استعمار کند تا اندیشه را قبل از سرزمین نابود سازد.
سعی داشتهام تمامی موانعی که بین مردم و حقیقت فاصله بیندازد و انسانها را در اوهام ساخته و پرداخته ظالمان محدود میسازد را برای عموم روشن سازم.
در نوشتههایم بر مؤلفه آگاهی و هوشیاری تاکید ویژهای داشتهام، امری که به عنوان مهمترین مولفه زندگی قلمداد میشود و همواره مورد سوءاستفاده کسانی واقع شده که بقای خود را مرهون جهل و نادانی انسانها میدانند.
همواره سعی داشتم که زاویههای تاریک و مجهول را برای خود و دیگران روشن سازم. در این میان در زمینه شعر فارسی در نشریههای نور ، فجر ، عصر کارون و… سرودههای بسیاری منتشر ساختم. در سال ۲۰۰۰ پس از ورود به دانشگاه چمران اهواز و آغاز به تحصیل در رشته زبان و ادبیات عرب به عنوان موسس و مدیر مسئول، نشریه دانشجویی ندای بصیرت را منتشر میکردم.
از طریق همین نشریه دانشجویی سعی کردم موانع اصلی عدم توسعه در جامعه ایران به صورت عام به مخاطبان بشناسانم و به موانع توسعهیافتگی در جامعه اهوازی بپردازم و چهره از نقاب آن موانع بردارم.
همزمان نیز به عنوان سردبیر نشریه دانشجویی البصیرة – بصیرت که به زبان عربی منتشر میشد مشغول به فعالیت بودم. در کنار این کارها، مسئول بخش سیاسی دانشجویان اصلاحطلب در دانشکده ادبیات و الهیات دانشگاه چمران اهواز بودم.
مجموعه فعالیتهای ادبی و سیاسی در دانشگاه مرا به دلایل ظلمی که بر گرده تمامی ملتهای ایران و به ویژه ملت عرب اهواز روا میرود رهنمون ساخت. در آن برهه که تا حدودی فضای مناسبی برای جنبش ملتها فراهم شده بود تا آنان از طریق موسسهها و نشریهها ابراز عقیده کنند، به همراه تعدادی از دوستانم اقدام به تاسیس یک موسسه مردم نهاد تحت عنوان (الحوار – گفتگو) کردیم.
آرزو داشتیم که فضای فراهمشده بتواند به روند دستیابی ملتها به برخی از مطالبات همچون حق آموزش به زبان مادری و حقوق مدنی بینجامد. اما به زودی متوجه شدیم که مطابات ملی ما سرابی بیش نیست و هدف از گشایش سیاسی موجود در آن زمان کشف همان مطالبات ملی بود.
پس از سال ۲۰۰۵ متوجه شدم که تمامی راهکارهای ممکن برای دستیابی به حقوق ملی از طریق رسانههای سراسری و محلی ناممکن است.
در این میان به اینترنت پناه بردم و نوشتهها و سرودههای خود را که منعکسکننده دردهای جامعه است را با نام مستعار أبو علاء الأفقی منتشر میکردم. دو مجموعه شعر عربی تحت عنوان الإعتراف بالأفقیة – به رسمیت شناختن اندیشه افقی و إیقاع مزاریب الدم – ضرب آهنگ ناودانهای خون منتشر کردم. یک پژوهش درباره چهارشنبه سیاه که از عملکردهای نظام در سال ۱۹۷۹ بود انجام دادم که مجال انتشار نیافت. (اشاره آقای شعبانی به چهارشنبه سیاه ۹ خرداد ۱۳۵۸ شمسی است، که در طی آن صدها تن از شهروندان عرب در محمره خرمشهر با فرمان احمد مدنی استاندار نظامی استان توسط نیروی دریایی محاصره و با همکاری مستقیم گروههایی تحت عنوان نقابداران و سپاه کشته و زخمی شدند. مترجم.
انقلاب واژگان انحرافی عنوان یک پژوهش دیگر است که در آن به بمباران و تخریب خردجمعی جامعه اهوازی توسط نهادهای حکومتی ایرانی پرداختهام. استفاده از واژگان غیرصحیح و انحرافی، دو زبانگی، زبان مرکب و استفاده از راهکارهای غیرانسانی همچون چارچوبسازی برای اندیشه، ایستایی اندیشه، گمراهی اندیشه و محدودساختن اندیشه باعث ایجاد مانع بزرگی در آزاد اندیشی خرد جمعی جامعه اهوازی شده است.
در آن هنگام دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی در دانشگاه علوم و تحقیقات بودم. با بسیاری از شخصیت های اهوازی از طریق اینترنت آشنا شدم. با آنان به نام مستعار ابو علا الافقی در تماس بودم. نوشتههایم را تحت عنوان مقاومت مردمی آزادیبخش الاحواز منتشر میکردم. خود را نیز به نام أبی ولید الاحوازی و سخنگوی جنبش یاد شده معرفی میکردم.
تمامی تماسها و مراسلات من بدون هیچ گونه هماهنگی با هیچ شخص حقیقی و حقوقی بوده است. سعی داشتهام کارهای مجرمانه نهادهای حکومتی ایرانی بر ضد شهروندان عرب اهوازی از جمله اعدامهای بیرویه و ظالمانه را به اطلاع جهانیان برسانم. از طریق همان مراسلات میخواستم از حق مشروع هر ملتی بر روی کره خاکی که همانا حق حیات و زیست و برخورداری از حقوق مدنی و آزادی است دفاع کنم.
با تمامی این بی عدالتیها به دنبال حمل سلاح و مبارزه مسلحانه نبودهام و سلاحی به جز قلم برای رویارویی با این جنایتهای زشت حمل نکردهام.
در ۱۱ فوریه ۲۰۱۱ زمانی که از دبیرستان شیخ انصاری در شهر خلفیه به منزل بازگشتم توسط نیروهای اطلاعاتی ایران بازداشت شدم. در آن برهه من دبیر چند دبیرستان در شهر خلفیه بودهام. اولین اتهامی که به من نسبت داده شد تاسیس جنبش مقاومت مردمی بود.
همانگونه که پیش از این اشاره کردم این عنوان یک نام بیش نیست که از طریق آن سعی داشتم احساسات خود را درباره ظلمی که بر ملت روا میرود بیان کنم. در این میان اما نیروهای اطلاعات قانع نشده و با تحمیل بدترین انواع شکنجه جسمی و روانی مرا تحت فشار قرار دادند تا به اعمال ناکرده و به میل آنان تن داده و اعتراف کنم.
آنها از من خواستند که دوستانم را به عنوان اعضای جنبش (فرضی) معرفی کنم. پس از پنج ماه در سلول سری و انفرادی اطلاعات به خواستههای آنان تن داده و هر چه اطلاعات از من خواست انجام دادم و سخنان گفته شده به من را بر زبان جاری کردم. بعد از دو ماه از اعتراف ساختگی مرا به زندان کارون منتقل کردند.
در اولین محاکمه که در ۲۱ ماه می ۲۰۱۲ صورت گرفت، حقیقتی که اطلاعات ایران سعی در مدفون کردن آن داشت را به قاضی پرونده منتقل کردم. به قاضی گفتم جنبش و سازمانی که ادعا دارید وجود داشته و آن را کشف کردید شامل یک نفر بیش نیست و آن یک نفر من هاشم شعبانی هستم.
برای قاضی تاکید کردم که بنا بر خواسته نیروهای اطلاعات و تحت فشار روحی و روانی و شکنجه که بر من روا رفت مجبور به متهم ساختن دیگران شدم.
پس از سه جلسه از محاکمات و تبیین تمام موارد پرونده و بیان موضوع با شفافیت تمام، حکم اعدام من و چهار تن از دوستانم صادر شد که برایم شگفتانگیز و بهتآور بود. در همین جریان دوست دیگر من رحمان عساکره به ۲۰ سال زندن در تبعید محکوم شد. این حکم یک حکم خودسرانه و غیرعادلانه است.
تاکید دارم که تحت هیچ شرایط و انگیزهای عملکرد مسلحانه نداشتهام. تا زمانی که راهکارهای مناسب و مسالمتآمیز برای تحقق خواستههای ما وجود دارد معتقد به خشونت نیستم.
در پایان بگویم که این نامه یک درخواست کمک فوری است که مخاطبان آن تمامی نهادها و فعالان حقوق بشری هستند. مهمترین خواستهی ما تشکیل مجدد دادگاهی عادلانه و غیرجانبدارانه است و شما را به سعی و تلاش برای تحقق این خواسته دعوت میکنم.
با تقدیم احترامات فائقه
دوست شما
هاشم شعبانی
نسخهای از این نامه که به وبسایت کُردستان میدیا رسیده است عینا در پی میآید:
به تمامی کسانی که برای انسانیت انسان ارج مینهند!
با سپاس بیکران برای شما که تاکنون در جهت احقاق حق و رد ناحق تلاش کردید، باطل و ناحق تلاش کرده برای جلب نظر افکار عمومی جهانی با کسوتی زیبا ظاهر شود. با واژگانی عامهپسند و فریبنده سعی در انحراف افکار عمومی جهانی دارد تا چهره حقیقت را مخدوش و حق را مدفون سازد.
با سلاح قلم به مصاف ظلم رفتم. ظلمی که سعی دارد با قراردادن حلقه بردگی بر گردن خرد انسان را به انقیاد بکشد، و تلاش کرده که قبل از دشتها، اندیشهها را استعمار کند تا اندیشه را قبل از سرزمین نابود سازد.
سعی داشتهام تمامی موانعی که بین مردم و حقیقت فاصله بیندازد و انسانها را در اوهام ساخته و پرداخته ظالمان محدود میسازد را برای عموم روشن سازم.
در نوشتههایم بر مؤلفه آگاهی و هوشیاری تاکید ویژهای داشتهام، امری که به عنوان مهمترین مولفه زندگی قلمداد میشود و همواره مورد سوءاستفاده کسانی واقع شده که بقای خود را مرهون جهل و نادانی انسانها میدانند.
همواره سعی داشتم که زاویههای تاریک و مجهول را برای خود و دیگران روشن سازم. در این میان در زمینه شعر فارسی در نشریههای نور ، فجر ، عصر کارون و… سرودههای بسیاری منتشر ساختم. در سال ۲۰۰۰ پس از ورود به دانشگاه چمران اهواز و آغاز به تحصیل در رشته زبان و ادبیات عرب به عنوان موسس و مدیر مسئول، نشریه دانشجویی ندای بصیرت را منتشر میکردم.
از طریق همین نشریه دانشجویی سعی کردم موانع اصلی عدم توسعه در جامعه ایران به صورت عام به مخاطبان بشناسانم و به موانع توسعهیافتگی در جامعه اهوازی بپردازم و چهره از نقاب آن موانع بردارم.
همزمان نیز به عنوان سردبیر نشریه دانشجویی البصیرة – بصیرت که به زبان عربی منتشر میشد مشغول به فعالیت بودم. در کنار این کارها، مسئول بخش سیاسی دانشجویان اصلاحطلب در دانشکده ادبیات و الهیات دانشگاه چمران اهواز بودم.
مجموعه فعالیتهای ادبی و سیاسی در دانشگاه مرا به دلایل ظلمی که بر گرده تمامی ملتهای ایران و به ویژه ملت عرب اهواز روا میرود رهنمون ساخت. در آن برهه که تا حدودی فضای مناسبی برای جنبش ملتها فراهم شده بود تا آنان از طریق موسسهها و نشریهها ابراز عقیده کنند، به همراه تعدادی از دوستانم اقدام به تاسیس یک موسسه مردم نهاد تحت عنوان (الحوار – گفتگو) کردیم.
آرزو داشتیم که فضای فراهمشده بتواند به روند دستیابی ملتها به برخی از مطالبات همچون حق آموزش به زبان مادری و حقوق مدنی بینجامد. اما به زودی متوجه شدیم که مطابات ملی ما سرابی بیش نیست و هدف از گشایش سیاسی موجود در آن زمان کشف همان مطالبات ملی بود.
پس از سال ۲۰۰۵ متوجه شدم که تمامی راهکارهای ممکن برای دستیابی به حقوق ملی از طریق رسانههای سراسری و محلی ناممکن است.
در این میان به اینترنت پناه بردم و نوشتهها و سرودههای خود را که منعکسکننده دردهای جامعه است را با نام مستعار أبو علاء الأفقی منتشر میکردم. دو مجموعه شعر عربی تحت عنوان الإعتراف بالأفقیة – به رسمیت شناختن اندیشه افقی و إیقاع مزاریب الدم – ضرب آهنگ ناودانهای خون منتشر کردم. یک پژوهش درباره چهارشنبه سیاه که از عملکردهای نظام در سال ۱۹۷۹ بود انجام دادم که مجال انتشار نیافت. (اشاره آقای شعبانی به چهارشنبه سیاه ۹ خرداد ۱۳۵۸ شمسی است، که در طی آن صدها تن از شهروندان عرب در محمره خرمشهر با فرمان احمد مدنی استاندار نظامی استان توسط نیروی دریایی محاصره و با همکاری مستقیم گروههایی تحت عنوان نقابداران و سپاه کشته و زخمی شدند. مترجم.
انقلاب واژگان انحرافی عنوان یک پژوهش دیگر است که در آن به بمباران و تخریب خردجمعی جامعه اهوازی توسط نهادهای حکومتی ایرانی پرداختهام. استفاده از واژگان غیرصحیح و انحرافی، دو زبانگی، زبان مرکب و استفاده از راهکارهای غیرانسانی همچون چارچوبسازی برای اندیشه، ایستایی اندیشه، گمراهی اندیشه و محدودساختن اندیشه باعث ایجاد مانع بزرگی در آزاد اندیشی خرد جمعی جامعه اهوازی شده است.
در آن هنگام دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی در دانشگاه علوم و تحقیقات بودم. با بسیاری از شخصیت های اهوازی از طریق اینترنت آشنا شدم. با آنان به نام مستعار ابو علا الافقی در تماس بودم. نوشتههایم را تحت عنوان مقاومت مردمی آزادیبخش الاحواز منتشر میکردم. خود را نیز به نام أبی ولید الاحوازی و سخنگوی جنبش یاد شده معرفی میکردم.
تمامی تماسها و مراسلات من بدون هیچ گونه هماهنگی با هیچ شخص حقیقی و حقوقی بوده است. سعی داشتهام کارهای مجرمانه نهادهای حکومتی ایرانی بر ضد شهروندان عرب اهوازی از جمله اعدامهای بیرویه و ظالمانه را به اطلاع جهانیان برسانم. از طریق همان مراسلات میخواستم از حق مشروع هر ملتی بر روی کره خاکی که همانا حق حیات و زیست و برخورداری از حقوق مدنی و آزادی است دفاع کنم.
با تمامی این بی عدالتیها به دنبال حمل سلاح و مبارزه مسلحانه نبودهام و سلاحی به جز قلم برای رویارویی با این جنایتهای زشت حمل نکردهام.
در ۱۱ فوریه ۲۰۱۱ زمانی که از دبیرستان شیخ انصاری در شهر خلفیه به منزل بازگشتم توسط نیروهای اطلاعاتی ایران بازداشت شدم. در آن برهه من دبیر چند دبیرستان در شهر خلفیه بودهام. اولین اتهامی که به من نسبت داده شد تاسیس جنبش مقاومت مردمی بود.
همانگونه که پیش از این اشاره کردم این عنوان یک نام بیش نیست که از طریق آن سعی داشتم احساسات خود را درباره ظلمی که بر ملت روا میرود بیان کنم. در این میان اما نیروهای اطلاعات قانع نشده و با تحمیل بدترین انواع شکنجه جسمی و روانی مرا تحت فشار قرار دادند تا به اعمال ناکرده و به میل آنان تن داده و اعتراف کنم.
آنها از من خواستند که دوستانم را به عنوان اعضای جنبش (فرضی) معرفی کنم. پس از پنج ماه در سلول سری و انفرادی اطلاعات به خواستههای آنان تن داده و هر چه اطلاعات از من خواست انجام دادم و سخنان گفته شده به من را بر زبان جاری کردم. بعد از دو ماه از اعتراف ساختگی مرا به زندان کارون منتقل کردند.
در اولین محاکمه که در ۲۱ ماه می ۲۰۱۲ صورت گرفت، حقیقتی که اطلاعات ایران سعی در مدفون کردن آن داشت را به قاضی پرونده منتقل کردم. به قاضی گفتم جنبش و سازمانی که ادعا دارید وجود داشته و آن را کشف کردید شامل یک نفر بیش نیست و آن یک نفر من هاشم شعبانی هستم.
برای قاضی تاکید کردم که بنا بر خواسته نیروهای اطلاعات و تحت فشار روحی و روانی و شکنجه که بر من روا رفت مجبور به متهم ساختن دیگران شدم.
پس از سه جلسه از محاکمات و تبیین تمام موارد پرونده و بیان موضوع با شفافیت تمام، حکم اعدام من و چهار تن از دوستانم صادر شد که برایم شگفتانگیز و بهتآور بود. در همین جریان دوست دیگر من رحمان عساکره به ۲۰ سال زندن در تبعید محکوم شد. این حکم یک حکم خودسرانه و غیرعادلانه است.
تاکید دارم که تحت هیچ شرایط و انگیزهای عملکرد مسلحانه نداشتهام. تا زمانی که راهکارهای مناسب و مسالمتآمیز برای تحقق خواستههای ما وجود دارد معتقد به خشونت نیستم.
در پایان بگویم که این نامه یک درخواست کمک فوری است که مخاطبان آن تمامی نهادها و فعالان حقوق بشری هستند. مهمترین خواستهی ما تشکیل مجدد دادگاهی عادلانه و غیرجانبدارانه است و شما را به سعی و تلاش برای تحقق این خواسته دعوت میکنم.
با تقدیم احترامات فائقه
دوست شما
هاشم شعبانی