کریم پرویزی
سیستم استعمارگر حاکم بر ملیتهای ستمدیده، نه تنها حال را استعمار کرده، بلکه در تلاش برای تحریف تاریخ و واقعیتها بوده و به معنای دیگر استعمارگر کنونی درصدد اشغال تاریخ نیز میباشد.
در این تفکر ایدئولوژیک، تاریخ بعنوان چند حادثه واقعی مورد بحث قرار نمیگیرد، بلکه ازمیان حوادث گذشته، برخی از این وقایع را برگزیده و با تحریف, آنان را بیان کرده و در کنار هم میچیند و تاریخی دروغین و غیرواقعی از آن میسازد.
این تاریخ دستکاری شده و دروغین را مبنای استدلالات خود قرار دادە و بدینسان بر پایه دروغ، برای استمرار سیستم ضد حقیقت خود دروغی به هم میبافد.
در این جریان تحریفآمیز، حتی بعد از نابودی حکمران موجود نیز، تاریخ تحریف شده سالهای مدیدی دوباره و چند باره برای فرزندان جامعه بیان میگردد و اینک هرکس در ایران کتابی تاریخی غیر از فارسی مطالعه نماید، بطور کامل تمام سحر و جادوی تاریخ دروغین ایران باستان و صدههای بعد از آن نیز برایش آشکار میگردد.
آنچه که سیستم استعمارگر و به اصطلاح روشنفکران وابسته به این سیستم، افرادی همچون فروغی درعصر پهلوی و افرادی وابسته به جمهوری اسلامی همچون بهنود و حجریان و نویسندگان مهرنامه و چشمانداز و ... انجام میدهند، تخلیه مغز انسانها در جامعه چند ملیتی ایران بوده که تاریخ ایران کە پر از تنش و درگیری است، به شیوهای آن را بازنویسی کنند که هویتی متفاوت برای انسان ایجاد نمایند.
در این هویت تحریف شده، کورد باید پیشوا و جمهوری کوردستان و حزب دمکرات را بعنوان ساخته و بازیچه کشورهای خارجی شناخته و رضاخان و خمینی را بعنوان قهرمانان ملی! بشناسد.
اکنون شخصی مانند زاهدی فرزند کودتاگر سالهای ١٣٣٢، قاسم سلیمانی تروریست را بعنوان قهرمان معرفی میکند!
در تاریخ تحریف شده، حکومت مادها، حکومتی منفور و حکومت هخامنشی بعنوان امپراطوری باشکوه نشان داده میشود. در همین راستا حکومت صفوی به افتخار ایران مبدل گشته و حکومت زندیه بعنوان حکومتی پرتنش و مایه ننگ و شرمندگی تعبیر میشود!
آنچه برای صاحبان این تفکر حائز اهمیت است، تاریخ تحریف شده تولید میشود تا بدین وسیله انسانهای معاصر اهلی و رام گردند.
اکنون نه تنها اپوزسیون و نیروهای خارج از ایران، بلکه خود جمهوری اسلامی و سران این رژیم میدانند که در آیندهای نه چندان دور، باید در برابر تغییری بزرگ سر خم کرده و جمهوری اسلامی نیز به موزه جنایات حکومتها خواهد پیوست. اما هنوز رگەهای استعمارگری در تفکر و نگریستنها آنقدر قوی بوده که دوباره تاریخ دروغین و بهانه غیرعلمی در افکار عمومی نشر میگردد تا چنان وانمود شود که اگر ایران از حالت صفوی و هخامنشی خارج گردد، فاجعه بوقوع پیوسته و قیامت روی خواهد داد!
در این متد تشریح و تفسیر، انسان بعنوان اساس تفکر تلقی نمیگردد و محور اصلی انسان و حق و آزادیهای آن نیست، بلکه تفکر باستانگرایی و تقدس مرزهای دست ساز و دروغین به اساس و ریشه مبدل میگردد.
تناقض این موضوع در آن است که این افکار تصور کرده که مرزهای ایران بسیار گستردهتر از حال بوده و تا کنارههای مدیترانه امتداد داشته است، سپس توسط ابر قدرتها، ایران کوچک شده است؛ اما همین مرزها که بر آنان تحمیل شده، اکنون همان مرز کوچک شده توسط ابر قدرتها را مقدس دانسته و به نام آن بر انسانهای داخل این چهارچوب جغرافیایی ظلم روا میدارند!
تاریخ و مرز دروغین، در ایدئولوژی استعمارگری به اساس رفتار مبدل گردیده و به نام تقدس باستانگرایی و تاریخ و مرز درصدد ساختن جهنمی دیگر برای ملیتهای ایران میباشند.
ستم و آشوب در ایران استمرار داشته، تا زمانیکه انقلابی در فکر و اندیشیدن مردم بوقوع بپیوندد و به جای تقدیس تاریخ تصنعی، حق و آزادیهای انسان و برابری ملیتها اساس قرار گیرد.