سلام اسماعیلپور
این روزها ایران و کوردستان آبستن جنبش انقلابی نوینی است کە برخلاف سایر نمونەهای انقلابات پیشین در جهان سوم، بە جرٲت میتوان آن را پیشروترین و انسانیترین انقلاب نامید. انقلابی کە با شکستن بسیاری از کلیشەهای عقیدتی رایج و تابوها و مرزبندیها، تبدیل بە نخستین انقلابی شد کە زنان، ملتهای تحت ستم و تودەهای استثمار شدە، نقش آوانگارد و دینامیسم پیشبرندەی آن را ایفا نمودە و با شعار محوری "ژن، ژیان، ئازادی" پایەهای هر سە ستم و تبعیض بنیادین جنسیتی، ملی و طبقاتی را نشانە رفتە است.
جمهوری اسلامی بە عنوان چکیدە و عصارەی تمامی ستمهای گوناگون و انباشت تمامی رذالتهای یک باند مافیایی در هیبت یک رژیم سیاسی، تاکنون برای سرکوب این قیام از تمامی تجربیات سرکوب و جنایت کە در چنتە داشتە استفادە نمودە، لیکن در بە شکست کشاندن مردم و مبارزان انقلابی ناموفق بودە است. آتشی کە با ریختن خون ژینا امینی، دختر بیگناە کورد بر جان رژیم افتاد، شعلەهایش بە سرعت از کوردستان بە سایر نقاط ایران زبانە کشید و بە گونەای بی سابقە اتحادی انقلابی را در میان جنبشهای اجتماعی مترقی و ملیتهای مختلف ایران ایجاد نمود و در سطح جهانی نیز همدلی کم نظیری را در حمایت از انقلاب مردم ایران بە دنبال داشت.
اما این همدلی و اتحادی کە در کف خیابان حاصل شد از همان آغاز مورد بغض و کینەی دو جریان خاص قرار گرفت کە اولی رژیم جمهوری اسلامی و دومی برخی افراد و گروەهای سیاسی از قماش منتظرالسلطنەها بودند کە عادت کردە بودند خود را قیم مبارزات سراسری و آلترناتیو بی چون چرای رژیم قلمداد کنند.
آنچە در این مقالە بە دنبال آن هستیم تلاشهای هدفمندی است کە از همان ابتدای قیام از سوی نمایندگان گفتمان تمامیتخواهانەی مرکز برای بە ابتذال کشاندن شعارها و تهی نمودن قیام از بار معنایی و مبارزاتی رادیکال آن صورت گرفتە است. سرعت و وسعت فراگیری قیامی کە از ناحیەی ملتهای تحت ستم بەویژە ملت مبارز کورد و جنسیت هموارە تحت تبعیض یعنی زنان آغاز شدە و رهبری می شد، بەطور طبیعی وحشت و حسادت مدعیان سیاسی سنتی را در مرکز برانگیختە و اینان اگرچە در ظاهر با امواج خروشان قیام همدلی نشان می دادند، اما عملا در فراخوانهای مبارزاتی خود را عقب کشیدە منتظر می ماندند تا در صورت استقبال عملی مردم آن را بە نفع خود مصادرە کنند و در محافل بین المللی با آن برای خود اعتبار بخرند و در صورت عدم پاسخ درخور مردم بە فراخوانها در درون خود احساس رضایت و پیروزی کنند.
بیخود نبود کە بە موازات شعار "زن، زندگی، آزادی"، ابتدا شعار مضحک "زن، زندگی، پهلوی" و سپس شعار خنثی کنندەی "مرد، میهن، آبادی" را ابداع نمودند کە حاکی از هراس آنان نسبت بە تهدید ستونهای سنتی قدرت یعنی مردسالاری، تمامیت ارضی و توسعەی اقتصادی بود، چرا کە آنان در وجود شعار محوری "ژن، ژیان، آزادی" در هم شکستن تابوهای فکریشان و تحقق "حق تعیین سرنوشت" و آزادی حقیقی و رفع تبعیض علیە تمامی گروەهای هویتی و جنسیتی سرکوب شدە را متبلور دیدە و متوجە شدند کە این انقلاب نە تنها علیە رژیم فعلی بلکە علیە بنیانهای فکری و حوزەهای سنتی اقتدار و برخورداری آنان از رانت قدرت نیز هست.
اینان با بەراە انداختن بازی قدیمی پرچم، اصرار بیمارگونە بر "تک ملتی بودن ایران و انکار تنوعات و تفاوتها"، قایم شدن پشت شعار "تمامیت ارضی" و شرط قائل شدن برای ائتلاف آن هم از سوی عضوی از خانوادەی دیکتاتور مخلوع پیشین کە بارها همراهی و گرایش خود را بە سرکوبهای سپاە تروریستی پاسداران و ارتش و سایر دستگاەهای کشتار و آدمکشی علیە ملل تحت ستم نشان دادە است، نهایت تلاش خود را جهت تضعیف اتحاد انقلابی مردم و ایجاد انفعال و بدبینی و بەویژە دلسرد کردن مرکزنشینان از آرمانهای مترقی انقلاب ژینا بە خرج دادەاند کە خواە ناخواە ضرر آن متوجە جنبش دمکراسیخواهی مردم ایران شدە و سود آن بە جیب رژیم جمهوری اسلامی رفتە است.
افرادی مانند فرزند دیکتاتور پیشین کە عملا می بینند سهمی از شعارهای انقلابی کف خیابان ندارند و شعار "مرگ بر ستمگر، چە شاە باشد چە رهبر" همچون پتکی بر سر آنان فرود میآید، در خارج از کشور تلاش میکنند تا از یک سو کنشگران پیشرو انقلاب ژینا یعنی زنان و ملیتهای تحت ستم را سانسور و انکار نمودە و از سوی دیگر با طرح شعارهای مردسالارانە و ذکر مصیبت در باب تمامیت ارضی، وانمود کنند کە نە جمهوری اسلامی، بلکە ایران بە عنوان یک کشور و یک سیستم اخلاقی در خطر است و از این طریق از پیوستن قشر خاکستری جامعەی ایرانی در مرکز بە قیام مردم جلوگیری کنند.
در همین راستا، نامبردە بە مناسبت ٢١ آذر سالگرد سرکوب دو ملت ترک و کورد و سرنگونی حکومتهای خودمختار آنان توسط ارتش پدرش کە از آن بە عنوان نجات آذربایجان و روز همبستگی ملی یاد می کند، بە طرز معناداری بیگانگی خود با واقعیتهای کف خیابان و فاصلەاش با انقلابیون داخل کشور را نشان دادە و حمایتش را از سرکوبهای این روزهای رژیم در کوردستان وبلوچستان اعلام میکند.
چنین تفکراتی در میان سایر نیروهای مرکزگرا نیز خریدارانی دارد و بدون شک اولویت سرنگونی رژیم نباید ما را از پرداختن بە خطر افکار مالیخولیایی این شرکای برون از گود قدرت غافل نماید. گفتمانی کە بە کوردستان و مناطق سایر ملل تحت ستم بە مثابە میراث فتوحات شاهان باستانی و ارث پدری خود نگریستە و صاحبان واقعی این سرزمینها را مستٲجران و رعیتهای بی زمینی می دانند کە روی املاکشان کار می کنند و صاحب هیچ حقی نیستند.
تجربەی تاریخی و سیاسی تعامل و برخورد ما با چنین افکاری نشان دادە است کە تا قبل از بازتعریف حاکمیت و پذیرفتن تنوعات بە همان گونە کە هست، نظام حکومتی مستقر در ایران چە سلطنتی باشد چە جمهوری، چە سکولار باشد چە دینی، چە سوسیالیستی باشد چە لیبرالیستی، چە ریاستی باشد چە پارلمانی، چە دیکتاتوری فردی باشد چە حکومت قانون، نهایتا خارج از چرخەی نظام فتوحاتی و تقابل سلطەگر و تحت سلطە نخواهد بود، زیرا آنچە کە در ایران بر زیربنای معیوبی بنیان نهادە شدە، قبل از هر چیز نە فلسفە و ساختار حکومت، بلکە فلسفەی حاکمیت و عقلانیت کشورساز است. بە عبارتی آنچە کە در درجەی اول نیاز بە تغییر دارد نە محتوا یا فرم و فلسفەی حکومت، بلکە فلسفەی حاکمیت و قرائت رسمی رایج از آن است. مشکل اساسی در ایران کە باعث می شود نە دین کارکردی انسانی داشتە باشد نە سیاست، همانا عدم گذار از عقلانیت دوران فتوحات بە عقلانیت کشورسازی مدرن است. تا زمان حکمفرمایی چنین عقلانیتی بر فضای سیاسی، نظام حکومتی و حتی جهان بینی اپوزیسیون در ایران با هر فرم و محتوایی نهایتا تبدیل بە قابلە و عملەای در خدمت بازتولید چرخەی ارباب و رعیتی و پاسداری از میراث اشغالگری خواهد شد. در چنین نظامی تمامی مفاهیم سیاسی کلاسیک و مدرن ناگزیر باید تغییر ماهیت دادە و بە ابزاری برای توجیە رابطەی نظام سلطە با مناطق تحت فتوحات تبدیل شوند.
ایران باید از این چرخەی معیوب خارج شود کە عدەای خود را مالک و دیگران را مستٲجر تلقی میکنند و در برخورد با گروەهای سیاسی مخالف بەویژە فعالان و احزاب ملیتها، همان ابتدا بە ساکن، خود را در جایگاە قاضی و طرف مقابل را در جایگاە متهم و بلکە مجرم میبینند.
برای من کورد یا بلوچ تا وقتی کە زادبوم نیاکانی ام در حکم سرزمینی تحت اشغال بودە و ملتم زیر یوغ سلطەی اتنیکی و فتوحاتی قرار داشتە باشد و هویت و شخصیت حقوقی ما بە عنوان یک جمع و پیوند ناگسستنی من با خاک و سرزمینم بە رسمیت شناختە نشدە باشد، نوع و نام نظام سیاسی مستقر در تهران تفاوت ماهوی عمیقی ایجاد نخواهد کرد، همان گونە کە دمکراتیک بودن نظام سیاسی فرانسە برای الجزایریها نان و آب نمی شد، یا دمکراتیک بودن انگلستان و اسرائیل هرگز مرهمی بر زخم غرور ملی جریحەدار شدەی فلسطینیها و هندیهای دوران استعمار نبودە است.
تا زمانی کە در جامعەی سیاسی ایران ارزش آزادی و حق تعیین سرنوشت بر تمامیت ارضی (نام مستعار پاسداری از فتوحات بە هر قیمتی) مقدم نباشد، بحران استبدادزدگی و لاجرم توسعەنیافتگی ایران لاینحل باقی خواهد ماند، زیرا اصرار بر حفظ تمامیت ارضی بە معنای تمرکز کامل قدرت و انحصار کامل حاکمیت، بدون توجە بە حقوق بنیادین ملیتها و بدون مراجعە بە خواست ملیتهای تحت ستم و مبارزان کف خیابان، مستلزم استقرار و بقای یک رژیم سرکوبگر ضد بشری از قماش جمهوری اسلامی است.
شما نمی توانید در تهران بنشینید و انتظار زندگی در سایەی یک حکومت دمکراتیک و یک قانون انسانی را داشتە باشید ولی همزمان با مقدم خواندن حفظ تمامیت ارضی فتوحاتی بر حق تعیین سرنوشت ملل تحت اشغال، با اصل اساسی و بنیادین حاکمیت همدلی نشان دهید. شما نمیتوانید برای خودتان آزادی و کرامت بخواهید و برای دیگر هموطنانتان بردگی و اسارت. لذا یا همە با هم آزاد خواهیم بود یا همە با هم دربند استبداد و دیکتاتوری.
کوتاە سخن این کە، آنچە در ایران باید از بیخ و بن تغییر کند تا حکومت نرمالیزە شود، نوع حاکمیت و نگرش عمومی بە آن است. تا زمانی کە رابطەی فتوحاتی و احتکار قدرت و حاکمیت برقرار باشد، تا زمانی کە یک مرکزگرا در برخورد با یک فعال یا روزنامەنگار یا سیاستمدار ملیتهای تحت ستم ابتدا بە ساکن می خواهد از میزان تعهدش بە تمامیت ارضی آگاە شود و چنین تعهدی را شرط گفتگو و همکاری تلقی می کند، حتی وجود یک رئیس جمهور کورد یا پادشاه بلوچ هم دوای درد کورد و بلوچ نخواهند بود (پهلوی و آخوند و سپاهی کە بە عنوان شاگردان رفوزەی تاریخ جای خود دارند) و من کورد یا بلوچ هموارە در تعارض با نظم و قانون تحمیلی و نظام سیاسی ایران و عقلانیت بسترساز آن پابرجا خواهم ماند.
این مقالە در شمارە ٨٣٧ روزنامە کوردستان منتشر شدە است.