رضا دانشجو
سکانس اول
مزدوران جمهوری اسلامی طبق پلان از پیش تعیین شده بعد از پیروزی تیم فوتبال مقابل ولز، در حالیکه پرچم منحوس آخوندی را بر فراز سرنیزه تفنگهایشان آویزان کردەاند در حال برگزاری سیر مسخره قدرت در میان انبوه مردم داغدار هستند. مزدورانی که رقصیدن برای صاحب تاج و تخت عادت روزانه شان است، حالا بر سقف خودرویی میرقصند که همین چند روز پیش از داخل آن قلب فرزندان بیگناه این سرزمین را نشانه میرفتند. در گوشەای دیگر، مزدوران با همان دستهایی که هنوز تا آستین از خون جوانان کورد سرخ است، آری با همان دستان ناپاک، دستمال چوپی در دست گرفته و کوردی میرقصند. گستاخی تمام ناشدنی مزدبگیران ولی فقیه. هرزەهای بی آبرو، بی اختیار حتی برای خندیدن و گریه کردن. مترسکهای دربار آخوندی، گوش به فرمان، برای کشتن و تجاوزو اعدام.
سکانس دوم
مردمی که سرازپا نمی شناسند، انگار هیچ چیز در این مقطع زمانی نمی توانست تا این اندازه خوشحالشان کند. مردمی داغدار درخیابانها و کوچەها سرخوش از شکست عملەهای استبداد، مطمئن از بار کجی که هرگز به مقصد نمیرسد نوای پیروزی میخواهند. صدای کرکننده بوق ماشینها همه را بیدار می کند حتی آنها که خوابشان خیلی سنگین است چه برسد به آنهایی که خودشان را به خواب زدەاند. مزدورانی که دیروز میرقصیدند حالا برگشتند سر شغل شریف آدمکشی شان. دوباره در حال تقسیم گلوله هستند، دنبال سر می گردند برای طنابهای دارشان. دوباره بوی خون فضای این شهر غم زده را پر کرده است، عادتشان است جایی که آب پیدا نکردند طبق نظر ولی فقیەشان مجازند با خون وضو بگیرند و نمازشان را هم همانجا روی اجساد کشته شدگان برپا کنند. این حقیقت مکتب ولایت فقیه است.
سکانس سوم
آدمکشهای بی رحم رژیم با تانک و نفربر و با گلولەهای جنگی به نبرد مردم بی دفاع خیابان رفتەاند مردمی که جز سنگ و شرف هیچ چیز دیگری به همراه ندارند، گاها همان سنگ را هم ندارند و گلوله را فقط با فریادهایشان پاسخ میدهند، مزدوران با قساوتی بی مانند در حال جنایت هستند. جز صدای گلوله و گریه چیز دیگری به گوش نمیرسد؛ خیابان پر از جنازه کسانی است که حتی نوعا هیچ ارتباطی هم با انقلاب ژینا نداشتند، یک تصادف زمانی مکانی و گلولەهای بی هدف مزدورانی که مقصد برایشان مهم نیست، فقط دستور شلیک گرفتەاند و مامور به شلیک هستند. حالا دیگر جنایت و آدمکشی عادتشان شده است ، کودک ،زن و مرد هیچ فرقی نمیکند. باید بکشند تا فرمانده درماندەشان، شاید کمی آرام بگیرد.
سکانس چهارم
مزدوری که دست انقلابیون افتاده و حتی "مرگ بر فرمانده درمانده" هم دیگر فریادرسش نیست. چندین فرمانده عالی رتبه سپاه در چندین شهر مختلف به دست انقلابیون مجازات انقلابی می شوند. به امام جمعەها و نمایندەهای بی خاصیت مجلس گفته شده مراقب دفاتر و خانەهایشان باشند. در این روزها پایگاەهای بسیج، مراکز فساد جمهوری اسلامی ، یکی پس از دیگری در آتش انقلابیون میسوزند. حالا فرمانده سپاه هم کاملا از این ترس نیروهایش آگاه شده است. دیکتاتور در دیدار با بسیجیان حلقه بگوش به خوبی متوجه عمق این فاجعه شده است او می داند دیگر آنها توان گذشته را ندارند در مقابل مردمی که نمیترسند برای مزدورانش قرآن میخواند تا روحیەشان را بالا ببرد اما بیشتر شبیه خواندن سوره یاسین است برای این مردگان متحرک.
پاکسازی هویتی و هویت دستوری
جمهوری اسلامی از همان روز استقرارش، شروع کرد به پاک کردن تمام نشانەهای هویتی. زبان، لباس و آیین و رسوم و همه آن چیزهایی که در فکر دگم و متحجر آخوندی نمیگنجید به عنوان ضدیت با دین مجعول و ساختگی ولایت فقیه، یا ممنوع شد یا با روایتهای جعلی کاملا از مسیر واقعی خود کنار رفت. جمهوری اسلامی هرچند در ظاهر و در قالب نوشته حتی در سطح قانون اساسی مخدوشش، احترام به بخش بزرگی از این داشتەهای فرهنگی را پذیرفت اما در عمل به هر شکل ممکن در جهت مقابله با آنها برآمد. به عنوان مثال زبان کوردی تا وقتی در جهت مدح و ستایش ولی فقیه و حکومت جمهوری اسلامی باشد مطلوب و پسندیده است اما وقتی در روایتی مستقل چه در قالب نوشته و چه در قالب گفتار در آید نشانه براندازی و تجزیه طلبی است، لباس کوردی بر تن مزدوران محلی رژیم نشانه احترام به فرهنگ کوردی است؛ اما پوشیدن همان لباس برای افراد مستقل نشانه وابستگی به گروههای اپوزیسیون کوردی است؛ رقصیدن در بزمهای حکومتی زیبا و مجاز است اما در محافل و مجالس خصوصی نکوهیده و غیراسلامی است، در واقع مثل تمام بخشهای دیگر، برای رژیم همه اینها به عنوان ابزاری در جهت منافع دیکتاتور پذیرفته و قابل گفتگو است. تلاش جمهوری اسلامی برای القای یک هویت دستوری، مزدورپروری و میدان دادن به ملیجکهای مداح برای حمایت از تاج و تخت ولی فقیه.
دفاع مشروع
منظور از دفاع مشروع، حالتی است که شخص در خطر قرار میگیرد و جهت دفاع از خود مجبور به واکنش است. بدیهی است این واکنش در هر سطحی ممکن است اتفاق بیفتد. دفاع مشروع در بیشتر کشورهای دنیا به عنوان حالتی خاص پذیرفته است. آنچه از عکس العمل مردم در مقابل اقدامات رژیم در بالا بیان شد بخشی از این دفاع مشروع است. در مورد اول جامعه در مقابل هنجار دستوری تعریف شده از سوی حاکمیت کاملا در جبهه مقابل قرار می گیرد دستوری که اینبار نه خود شخص بلکه هویت او را به خطر انداخته است در واقع شخص آگاه از واقعیتهای هویتی خود در مقابل آنچه قرار است حاکمیت به او دیکته کند مقاومت می کند. مسلما برای مردمی که عاشق فوتبال هستند و عاشق کشورشان، شادی و پایکوبی در روز باخت تیم کشورشان، در واقع دفاع مشروع از هویت تیم کشورشان است مردم در پی بازپس گرفتن هویت تیمی هستند که با نامشان بازی می کند اما در خدمت حاکمیت است. شادی مردم به خاطر ناکام ماندن حاکمیت در مصادره به مطلوب تیم آنهاست، اتفاقا این نوع دفاع مشروع ، نشانه علاقه مردم به تیم کشورشان است، شما هرگز بر سر چیزی که نمیخواهید داشته باشید با کسی رقابت نمیکنید. مردم میخواستند بازیکنانی که خودشان بزرگشان کردند و به اینجا رساندند حالا در این پیچ تاریخی در کنار آنها باشند در کنار صاحبان واقعی تیم. مردم به خیابان آمدند تا تیمشان را پس بگیرند.
همانطور که گفته شد دفاع مشروع تابعی از میزان خطر است وقتی کسی جانش به خطر می افتد راهی جز مقابله با حمله کننده ندارد. شما نمیتوانید کسی را که بی هدف به سمت شما شلیک می کند دعوت به گفتوگو کنید. شما مجازید در همان سطحی که در خطر افتادەاید از خود دفاع کنید. این واقعیتی است که اینک در میدان عمل انقلابیون مجبور به آن هستند. آنها به خوبی فهمیدەاند وقتی طرف مقابل هیچ ارادەای برای شنیدن ندارد حرف از باهم بودن شعاری بیش نیست. قطعا آنها اگر باوری به دیالوگ داشتند با تانک و نفربر نمیآمدند. البته نباید از دو نکته مهم در بحث دفاع مشروع غافل شد، یکم بدیهی است همانطور که گفته شد میزان عکس العمل باید متناسب همان خطر احتمالی باشد باید متر و معیار مشخصی وجود داشته باشد و از افراط و تفریط پرهیز کرد. نکته مهم دیگر این است که هرگز نباید یک برداشت یکسان از وقایع و کسان مختلف داشت مسلما نوع واکنش در مقابل یک جانی و آدمکش شناخته شده با واکنش در مقابل یک مزدور بی خاصیت باید متفاوت باشد، نباید اجازه داد فضا به سمت دوقطبی پیش برود. شکوه انقلاب به همراه کردن همه نیروهاست حتی کسانی که ممکن است تاثیر بسیار کوچکی داشته باشند مسلما تبدیل کردن یک نیروی خنثی رژیم به یک مزدور اشتباهی بزرگ است. برای نابودی جمهوری اسلامی نباید مسیر را گم کرد، نباید درگیر چیزهای کوچک و بی ارزش شد. حواسها باید به سمت هدف اصلی باشد، مزدوران دم دستی را همیشه میتوان محاکمه کرد و حکم داد. باید سمت آمر و عامل اصلی رفت سمت نابودی دیکتاتور. دفاع مشروع حقی محفوظ و حقیقتی انکارناپذیر برای رسیدن به سر مار و نابودی دستگاه ولایت فقیه است.
این مقالە در شمارە ٨٣٦ روزنامە کوردستان منتشر شدە است.