آگری اسماعیلنژاد
دیگر بر کسی نهان نیست که ایده اصلی رضا پهلوی برای تصاحب قدرت پس از جمهوری اسلامی در دست گرفتن نیروهای نظامی جمهوری اسلامی است، همان راهکاری که خمینی در بهمن ١٣٥٧ انجام داد و توانست از طریق تصاحب ارتش پهلوی دوم تمام مخالفین خود را در عرصه سیاست حذف کند.
اما سوال اصلی در این مقاله این است آیا امکان آن وجود دارد که نیروهای نظامی جمهوری اسلامی از رژیم برگشته و به رضا پهلوی بپیوندند؟
بگذارید کمی در تاریخ و قانون جمهوری اسلامی سیر کنیم! علی خامنهای در ١٣٥٧ عضو شورای انقلاب شد و از اسفند ٥٧ در آن شورا جزء کسانی بود که مسئولیت نظارت بر نهادهای نظامی و امنیتی رژیم سابق را بر عهده داشت، او در دهه ٦٠ بە ریاست جمهوری رسید و در اواخر دهه ٦٠ رهبری جمهوری اسلامی را تصاحب کرد.
در مدتی که خامنهای در رهبری جمهوری اسلامی بود، طبق ماده ١١٠ قانون اساسی جمهوری اسلامی او فرمانده کل قوا محسوب میشد و به قول خودش مستقیما بخشهای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی را اداره میکند. در این مدت او تغییرات فراوانی در ساختار نظامی ایران ایجاد کرده است و در عمل سپاه به دولت مورد تایید خامنهای در تمام این ٣٢ سال تبدیل شده است، بطوری که خامنهای در دیدار با فرماندهان سپاه در ١٠ مهر ١٣٩٨ میگوید: "من ١٠٠٪ از سپاه راضی هستم".
سپاه در عمل یک قدرت نظامی، امنیتی، سیاسی، اقتصادی و رسانهای است.
تا اینجا نتیجه میگیرم که سپاه هم تحت سلطه کامل خامنهای است و هم نهاد اصلی قدرت در جمهوری اسلامی است، در چنین حالتی امکان ملحق شدن سپاه که تنها یک نیروی نظامی نیست، بلکه نهاد اصلی قدرت در جمهوری اسلامی است، به رضا پهلوی بطور قطع نزدیک به صفر است.
جدا از این موضوع درون رژیمی باید به چند مسئله دیگر نیز بپردازیم
فرض را بر این میگیریم باتوجه به عدم کارایی جمهوری اسلامی این رژیم در یک صبح تنها به دلیل عدم کارایی همانند حکومت کمونیست شوروی سقوط خواهد کرد.
آن وقت چی، آیا سپاه به نیروی نظامی رضا پهلوی تبدیل خواهد شد؟
گفتمان رضا پهلوی یک گفتمان فارس محور است، بدین معنی که او در راستای ١٠٠ سال گذشته ایران دنبال تحقق ملت_دولت است، این گفتمان در سطح اجتماعی ایران به بنبست رسیده است و بحث کثیرالملله بودن ایران دیگر یک بحث روشنفکری و مختص به حلقهای محدود نیست، بلکه موضوعی است که لایەها متفاوت جوامع غیرفارس_شیعه را دربرگرفته است، بر همین اساس اصولا نه رضا پهلوی و نه هیچ کس دیگر نمیتواند ١٠٠ هزار نفر را جمع کند و این ١٠٠هزار نفر از ملتهای مختلف و آیینهای متفاوت باشند، وقتی چنین امکانی وجود نداشته باشد، چطور میتواند گفت رضا پهلوی توانای ایجاد حاشیه امن برای نظامیها جمهوری اسلامی را دارد، تا برای کسب این حاشیه امن آنها به او بپیوندند.
جدا از این مسئله موضوع پادشاهی از جنبه حق حاکمیت مردم هیچ توجیهی ندارد، این در حالی است که مسئله حق حاکمیت و حقوق شهروندی به امری بدهی در بین مردم ایران تبدیل شده است، پس رضا پهلوی هم از جنبه گفتمان و هم از جنبه حق حاکمیت نمیتواند از این مشروعیت برخوردار باشد که اكثریتی را ایجاد کند و با فشار این اکثریت نوعی امنیت به سرکوبگران نظامی جمهوری اسلامی بدهد.
بعد از این مسائل موضوع عمومی شدن حق حاکمیت ملتهای غیرفارس زمینه این مسئله را مطرح کرده است که نیروهای نظامی جمهوری اسلامی بجای اینکه در یک جبهه واحد قرار بگیرند، بر ملتهای خود تقسیم شوند، موضوعی که میتواند حاشیه امنی برای آنها ایجاد کند. این تقسیم شدن اگر صورت بگیرد دیگر مفهومی به اسم حکومت مرکزی محلی از اعراب نخواهد داشت، تا رضا پهلوی بتواند آن را تصاحب کند و سیستم پادشاهی راه بیندازد.
موضوعی دیگر که باید بر آن تاکید نمود، مسئله عمومی شدن امر سیاست در جامعه ایران است، تا یک دهه قبل سیاست امری بود که فقط قشر مرفه جامعه به آن دست میزدند و میدان سیاسی صرفا تهران بود، این قاعده در ١٠٠ سال گذشته یک استثناء داشت و آن کوردستان است، کوردستان در ١٠٠ سال گذشته اکوسیتمی برای فعالین سیاسی بوده و معمولا با تهران در تقابل بوده است، هرچند در این تقابل به دلیل قدرت سرکوب حکومت مرکزی شکست خورده است، اما تقابل با تهران به یک امر عمومی در جامعه کوردستان علیالخصوص جامعه غیرشیعه کوردستان تبدیل شده است.
در حال جامعه ایران خارج از اینکه در چه جغرافیای زندگی میکند، خواهان دخالت در امرسیاسی است، این مسئله باتوجه به تنوع ملی، دینی و فکری در ایران مسبب شکل گیری آرای مختلف میشود و مسلما از ایجاد یک جبهه حداکثری به معنای "همه بامن" جلوگیری میکند، و این باز میتواند از گرایش نظامیها به یک جریان خاص پس از جمهوری اسلامی جلوگیری کند و مسلما اگر جبهه فراگیر بر پایه حقوق ملتهای موجود در ایران شکل بگیرد دیگر نیروی نظامی به عنوان یک نیروی سرکوبگر تغییر ماهیت میدهد و به یک نیروی مدافع مردم تبدیل میشود.
در سطح نهادی هم باید به آینده ارگانهای نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی پرداخت، واقعیت این است که اعضاء ارگانهای نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی در مقایسه با گذشته در شرایط کنونی از ایدئولوژی دینی فاصله گرفتند، اما نهادهای امنیتی و نظامی بمانند سابق و حتی بیشتر در تلاش هستند که ایدئولوژی اسلام ولایی را بازتولید کنند، یعنی شاید در سطح فرد ما با مسئله فرد غیرباورمند به ایدئولوژی اسلام ولایی روبرو باشیم، اما در سطح نهاد با چنین فردی روبروی نیستم، این مسئله در شرایط حساس انقلابی حائز اهمیت است، چون نهادها میتوانند دستورالعمل صادر کنند و مسلما دستورالعملی که از یک نهاد ایدئولوژیک صادر میشود، دستورالعملی نیست که به نفع مردم باشد، پس باید این مسئله را قبول کنیم که نهادهای نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی به دلیل اینکه در سطح نهادی بشدت ایدئولوژیک رفتار میکنند، حتما هم در سرکوب مردم نقش گسترده خواهند داشت، در اینجا اگر نهادهای نظامی در سرکوب نقش وسیع داشته باشند، آن وقت هیچ گروه سیاسی نمیتواند به آنها حاشیه امن بدهد و در چنین شرایطی تنها راه انحلال نهادهای نظامی گذشته و ایجاد نهادها جدید است.
در پایان به یک نکته دیگر نیز باید اشاره کرد، معادلات قدرت در مرکز ایران بسیار آشفته است، در شرایط کنونی هیچ جریان فکر مرکزگرایی توانایی آن را ندارد اکثریت جامعه فارس را باخود هماهنگ کند و مشروعیت دو پایه اصلی ناسیونالیسم ایرانی زبان فارسی و دین تشیع، با چالش روبرو شدهاند، زبان فارسی ازطرف غیرفارس زبان و دین تشیع از طرف باورمندان به این دین، اینکه این دو پایه در جمعآوری مردم به دور خود با چالش روبرو شدهاند، مسبب آن شده است، دیگر ارزشهای که مرکزگرایی را به یک گفتمان سراسری تبدیل میکرد، در بخشی از ایران به یک ضد ارزش تبدیل شود و در بخشی دیگر کارکرد محدود داشته باشد. همزمان با این مسئله جریانات مرکزگرا در تقابل با همدیگر نیز هستند، در شرایط کنونی جمهوریخواهان، مجاهدین و سلطنتطلبان با موضوع تقابل با همدیگر نیز روبرو هستند که مجموعه ضدارزش شدن ارزشهای مرکزگرای و تقابل مرکزگرایان با همدیگر مسبب آن میشود هیچ گروه مرکزگرای به آسانی نتواند حاشیه امن برای نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایجاد کند.
همه این مسائل را باید در کنار ابربحرانهای موجود در ایران قرار داد، چون کارت نظامی در حالتی میتواند در زمین سیاسی نقش داشته باشد که بتوان با این کارت بازی کرد، اما واقعیت این است که ابربحرانهای اقتصادی، محیط زیستی، آب،فرسایش زیرساخت، سدهای خواهند شد در برابر مرکزگرایان که نتوانند کارت نظامی را علیه غیرفارسها بمانند گذشته بکار بگیرند.
در پایان باید گفت کارت بازی با نیروهای نظامی که پهلویهای آن را یک امر مسلم در دست خود میپندارند، نە تنها در دست این گروه نیست، بلکه امکان اینکه این کارت بدست آنها هم بیفتد بسیار غیرمحتمل است و حتی در صورتی که بدست آنها نیز بیفتد شرایط آن وجود ندارد که با این کارت بازی کنند.
این مقالە در شمارە ٨٤١ روزنامە کوردستان منتشر شدە است.