رضا فتحاللـەنژاد
در بحبوبه انقلاب مردمی، سعی طرفهای درگیر و دارای منافع در وضعیت موجود بیش از انقلاب در یاری رسانی به هدایت انقلاب به صورتی که حدالامکان به حفظ منافعشان بینجامد، غیرمنطقی بنظر نمیرسد.
همچنانکه وقایع خونین و کشتارهای مردمی پس از انقلاب ١٣٥٧ در ایران نشان داده است، تلاش طرفهای ذینفع به ویژه ابرقدرتهای جهانی و منطقەای در انتقال صلح آمیز قدرت در جریان انقلابها در مواردی میتواند منجر به فجایع حقوق بشری شود. هشیاری مردم انقلابی ایران و نیروهای اپوزیسیون رژیم ایران نسبت به این امر در این برهه زمانی واجب به نظر میرسد؛ در این برهه که عوامل بسیار زیادی به سوی قریب الوقوع بودن یک انقلاب مردمی علیه جمهوری اسلامی نشانه رفتەاند، به طوری که ایجاد اتحادی میان نیروهای اپوزیسیون که از نظر مردم داخل و قدرتهای جهانی و منطقەای، قوی، فراگیر و مقبول بنظر برسد، میتواند عامل تکمیل کننده انقلاب باشد.
در حالی که امکان روایتهای گوناگون و گاها متناقضی نسبت به چگونگی دخالت نیروهای درگیر خارجی، بەویژه قدرتهای خارجی از سوی طیفهای گوناگون ممکن بنظر میرسد، تردیدی نیست که بر سر عدم یا وجود چنین دخالتهایی توافق نظر وجود دارد. تاریخ شاهد دخالتهای مثبت قدرتهای خارجی، در اشکال مختلف حمایتهای مستقیم یان غیرمستقیم نظامی یا غیرنظامی در جریان تحولات عمیق سیاسی برگرفته از خواست مردم بپاخواسته در کشورهای مختلف است، دخالتهای مثبتی که در بسیاری موارد از جنایتهای حقوق بشری جلوگیری کرده و گاها عاملی بسیار سازنده در روند بنیادنهادن سیستمهای سیاسی نوین و دمکراتیک بودەاند. میتوان از حمایت کشور فرانسه از جنبش استقلال آمریکا به عنوان یک نمونه تاریخی بارز اینگونه دخالتهای سازنده، از حمایت کشورهای غربی از انقلابهای رنگین و مخملین در اروپای شرقی به عنوانه یک نمونه موثر بر ژئوپلیتیک فرامنطقەای آن؛ و از تشکیل منطقه پرواز ممنوع بر فراز کوردستان عراق از سوی نیروهای ناتو به عنوان نمونەی برجسته آن در خاورمیانه اشاره نمود.
این درحالیست که نمونەهای منفی دخالتهای خارجی در چنین برهەهای حساسی در تاریخ کشورها بسی فراوانند. یک نمونه بارز آن در تاریخ ایران، حمایت همە جانبه دولت وقت آمریکا از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ علیه دولت مصدق و به نفع ادامه بکار پادشاهی خانواده پهلوی است. اگرچه میان نیروهای فعال در صحنه سیاست داخلی در جغرافیای ایران نسبت به اینکه تا چه حد و از چه لحاظی این کودتا به نفع یا به ضرر مردم ساکن ایران بوده است، اختلاف نظر وجود دارد، تردیدی وجود ندارد که این کودتا ضربه مهلکی بود بر منافع طولانی مدت خود دولت آمریکا در خاورمیانه. با وجود اینکه نوع رابطه ایالات متحده با ایران از همان سالهای اولیه قرن بیستم تا زمان کودتا، در مقایسه با نوع رابطه سیاسی انگلستان و روسیه چه با دولت سلسله قاجاریه و چه با دولت نوپای ایران، بر اساس مدل جدید پساکلونیالیستی آمریکا در سراسر جهان؛ کمتر آمرانه و بیشتر دوستانه و تا حد نسبتا مقبولتری بر اساس احترام متقابل به منافع یکدیگر تنظیم شده بود؛ این کودتا، از نظر کارشناسان غربی، باعث ایجاد چنان دشمنیای از سوی مردم در برابر آمریکا شد که آمریکاستیزی در ایران در حدی غیرمنطقی بر شکل بخشیدن بر حوادث سالهای پس از کودتا و پس از انقلاب ١٣٥٧ تاثیری وافر داشت.
آنچه بسی حائز اهمیت است، تلاش دولت وقت ایالات متحده برای انتقال به اصطلاح صلح آمیز قدرت در جریان انقلاب ١٣٥٧ به نیروهایی بود که خمینی آنها را رهبری میکرد. از سوی طرفداران جمهوری اسلامی چنین وانمود میشود که رفتن خمینی از نجف به پاریس و آغاز فعالیتهای براندازانەاش در آنجا، صرفا تن دادن فرانسه به خواست صدام حسین بود، شخصی که تکیه دادنش بر مسند ریاست جمهوری عراق هنوز تازگی داشت و از فعالیت نیروهای شیعی واهمه داشت. با این وجود، عوامل بسیار بارز و واضحی گویای این امر هستند که غرب در کلیت خود، شامل آمریکا، انگلستان و فرانسه، در یاری رسانی به خمینی توافق نظر داشتند. در راستای شفافیت این گزاره میتوان به مواردی چند اشاره کرد، نظیر فشار آمریکا بر ارتش ایران برای مماشات با مردم انقلابی و مشاوره دادن به محمدرضا شاه جهت بازکردن فضای سیاسی و حتی یاری رسانی به شرایطی که ارتش اعلام بی طرفی کند، تبدیل رادیو بی.بی.سی به تریبون بسیار نیرومند خمینی و طرفدارانش برای تبلیغات و سازماندهی، و نیز اجازه دادن دولت فرانسه به تبدیل مکان اسکان خمینی در نوفل لوشاتو پاریس به دفتر دیپلماتیک و تشکیلاتی آنها. گمانی نیست از همەی این عوامل یاری رسان محرزتر این بود که دولت فرانسه، ضمن اینکه یک هواپیمای ویژه برای ورود خمینی به تهران در اختیار او قرار داد، ترتیبی داد که این ورود به عنوان ورود رهبری باشد که نیروهای ارتش حکومت شاه به او لبیک گفته باشند.
سالها بعد از این انقلاب، دولتهای غربی چنین وانمود میکردند که به هیچ وجه انتظار چنین رویدادی را نداشته و آنچه بعدا اتفاق افتاد، بەویژه جریان گروگانگیری کارمندان سفارتخانه آمریکا در ایران، صرفا ناشی از عدم آمادگیشان بوده است. سالها اینکه جیمی کارتر، رییس جمهور وقت آمریکا تنها یک سال قبل از سقوط حکومت شاه در مراسم شب سال تحویل از ایران به عنوان "یک جزیره ثبات در یک گوشه پرتلاطم جهان" نام برده بود، به عنوان مدرک بارز این عدم آمادگی ارائه میشد. همچنانکه برای کسی با ابتداییترین معلومات سیاسی مبرهن بود که داستان غافلگیرشدن این کشورها در این ماجرا اصل و اساسی ندارد، نتیجه یک مطالعه منتشرشده در مجله داخلی سی.آی.ای، سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا نشان داده است که نه تنها کمبود اطلاعات عامل هرج و مرج در سیاست آمریکا نسبت به تهران در سالهای ١٨٧٨ و ١٩٧٩ نبوده، بلکه این کشور اطلاعات و تحلیلهای دقیق بسیار زیادی از حوادث مهم ایران، به خصوص تظاهرات و شورشها در اختیار داشته است. همچنین اطلاعات طبقه بندی شده از تلاشهای میانجیگرانه دولت کارتر جهت انتقال بە اصطلاح صلح آمیز قدرت به سود خمینی خبر میدهند.
فارغ از این موضوع که بدون تلاشها و هماهنگیهای کشورهای غربی، تا چه حدی روی کارآمدن جمهوری اسلامی در آن زمان امکان پذیر بود، نقد بکارگیری اصطلاح "انتقال صلح آمیز" برای تعریف این نوع انقلاب مردمی، بەویژه در برهه حساس کنونی که نشانەهای انقلابی دیگر بر کسی پوشیده نیستند، ضروری به نظر میرسد. در انقلاب ٥٧، سیستم دیکتاتوری تازه اما مذهبی جهوری اسلامی بر همان پایەهای ارتش، شبکه روابط خارجی و کل سیستم اجرایی داخلی رژیم قبلی جانشین سیستم فروپاشیده شده پهلوی شد. چگونه میشود بر روی کشتارهای مردمی و اعدامهای دسته جمعی در ایران پس از انقلاب چشم فروبست و صرف برنامە ریزی برای تسلیم ارتش شاه به خمینی را "انتقال صلح آمیز" نامید؟
تصور کنید در فردای انقلابی که همگان امروز انتظار آنرا در ایران دارند، ارتش و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی نهایتا تسلیم شرایط شده و بدون درگیری، آماده خدمت به نیرویی از اپوزیسیون شوند که جایگزین رژیم کنونی خواهد شد. تصور کنید همین ارتش و سپاه اینبار تحت فرمان رژیم تازه کمر به کشتار فعالین و مردمانی از ملیتهای غیرفارس در کوردستان، بلوچستان، آذربایجان یان خوزستان ببندد. آیا در چنین شرایطی، بازهم میتوان تسلیم شدن ارتش و سپاه را به عنوان "انتقال صلح آمیز قدرت" قلمداد کرد؟
با تاکید بر این نکته که عامل تعیین کننده در هر صورت، نه نیروهای خارجی بلکه داخلیاند، به طوری که باید هر گونه دخالت تعیین کنندەی نیروی خارجی را به پای ضعف نیروهای داخلی نوشت، میتوان گفت تنها زمانی دخالت نیروهای خارجی، بەویژه ابرقدرتهای جهانی و منطقەای در جریان یک انقلاب مردمی میتواند پیامدی صلح آمیز داشته باشد که در فردای پس از انقلاب؛ سازوکارهای اجرایی طوری تنظیم شده باشند که هیچ گروهی تحت هیچ شرایطی قدرت حذف دیگری را نداشته باشد. کاملا بدیهی است که این امر امکان پذیر نخواهد بود مگر اینکه نیروی مسلح آن کشور نه تحت فرمان یک شخص یا یک گروه، بلکه تحت فرمان همه گروههای اصلی درگیر در جریان انقلاب باشد.
این مقالە در شمارە ٨٤١ روزنامە کوردستان منتشر شدە است.