رضا محمدامینی
انقلاب کنونی تودەهای مردم ایران کە بە حق نام انقلاب "ژینا" انقلاب "زن، زندگی، آزادی"بر آن نهادە شدە است، از سویی پیامد و ادامەی انقلابات گذشتەی خلقهای ایران در تاریخ معاصر است و از سوی دیگر بیانگر این واقعیت است کە انقلابات گذشتە از انقلاب مشروطە گرفتە تا انقلاب ٥٧ و خیزشهای تودەای دو دهەی اخیر نتوانستەاند اهداف اصلی و بنیادین خلقهای ایران را تحقق بخشند. اهدافی کە تأمین خواست نان، کار، آزادی و محو خودکامگی، ارکان اصلی این انقلابات بودند.
انقلاب ٥٧ کە متأسفانە از سوی خمینی و سایر آخوندها بە انحراف کشیدە و در واقع بە سرقت رفت، انقلابی اجتماعی و فراگیر بود کە میتوانست با توجە بە بسیاری از فاکتورهای داخلی و خارجی، برای همیشە بە استبداد، خودکامگی و حاکمیت زورمداران در ایران پایان بخشد؛ اما متأسفانە تودەهای مردم ایران پس از سرنگونی رژیم سلطنتی، نەتنها بە آزادی و حقوق مشروع خود دست نیافتند، بلکە همانگونە کە دیدە شود از چالە درآمدە، بە چاە افتادند. البتە در اینکە رژیم ضد خلقی پادشاهی، رژیمی خودکامە، دیکتاتوری و آزادیستیز بود هیچ شک و تردیدی نیست و اعمال و کارنامەی خاندان پهلوی نشان میدهد آنان نە تنها هیچگاە در سرکوب تودەهای آزادیخواە مردم ایران تردیدی بە خود راە ندادەاند، بلکە در راستای حفظ حاکمیت رژیمهای دیکتاتوری در منطقە نیز ( سرکوب جنبش ضفار در کشور عمان) جهت سرکوب جنبشهای آزادیخواهانە نیروهای ارتش را اعزام کردە و بسان ژاندارم منطقە رفتار نمودەاند. در رابطە با ملت کورد در کوردستان ایران و سیاست سرکوب و قلع و قمع ما، پهلویها کارنامەای سرشار از جرم و جنایت را بە ثبت رساندەاند. سرکوب قیام بزرگ اسماعیل آقای شکاک و ترور این رهبر ملی با خدعە و نیرنگ و همچنین همکاری با دولت کوردستیز ترکیە در سرکوب " قیام آرارات" در سال ١٩٣١ میلادی در کوردستان ترکیە، تنها دو نمونە از سیاستهای کوردستیزانەی رضا خان قزاق بودند. پهلوی دوم نیز همان شیوە و سیاست پدرش در سرکوب خونین خلقهای ایران، بویژە خلق کورد را در پیش گرفت و کارنامەی سیاەتری از خود بر جای گذاشت. اعدام پیشوا قاضی محمد و یارانش پس از سرنگونی جمهوری کوردستان، زندان، شکنجە و اعدام صدها تن از مبارزان حزب دموکرات و خلق کورد در زندانهای رژیم از سوی ساواک و دستگاە بیداد محمدرضا شاە و همچنین امضای قرارداد الجزایر با حکومت بعث عراق کە پیامد آن شکست جنبش کوردها "قیام ایلول" در کوردستان عراق بود، چند نمونە هستند کە نشان میدهند هدف خاندان پهلوی تنها درهمشکستن جنبش آزادیخواهانەی کوردها در کوردستان ایران نبودە و ضدیت با ملت کورد و خواستهایش از منظر آنان فراتر از مرزها بودە است.
تودەهای مردم ایران در جریان انقلاب ٥٧ بە طور گستردە بە خیابانها آمدند و پس از چند ماە تظاهرات خونین و اعتصاب سراسری، طومار خاندان پهلوی را درهم پیچیدند و بە نظام ستمشاهی پایان دادند، اما همانگونە کە دیدیم آنکە رهبری انقلاب را در دست گرفت و سپس رژیم جمهوری اسلامی از بطن آن سر برآورد در تمامی عرصەها وحشیانه و ددمنشانەتر بە سرکوب خلقهای ایران روی آورد. رژیمی بە قدرت رسید و ثمرەی جانفشانی خلقهای ایران را برداشت کرد کە در واقع و در آغاز ماهیت آن برای اکثر مردم و گروەها نامعلوم بود. خمینی با خودکامگی هرچە تمامتر دو راە را پیش روی تودەهای مردم ایران قرار داد (جمهوری اسلامی، آری یا نە)، لذا مردم ایران بە استثنای خلق کورد بە نظامی رای دادند کە هیچ شناختی از ماهیت آن نداشتە و نمیدانستند سرنوشت و آیندەی آنان را بە کدام سو میبرد. خلق کورد و حزب دموکرات در این بە اصطلاح رفراندم شرکت نکردند و بدینسان از همان ابتدا این گونە همەپرسی را غیر دموکراتیک و متباین با پرنسیپهای انتخابات آزادی دانستند کە طی آن آیندەی خلقهای ایران نامعلوم و در هالەای از ابهام قرار داشت.
رژیم سلطنتی توتالیتر، دیکتاتور، خودکامە و سرکوبگر بود، نظام دیکتاتوری ظاهرأ مدرن کە در آن حاکمیت تلاش داشت اعمال و کردار سرکوبگرانەی خود را لاپوشانی کند، چنین وانمود می ساخت کە ایران جزیرەای آرام در اقیانوس متلاطم منطقەی بحرانزدەی خاورمیانە است و مخالفت سیاسی با نظام وجود ندارد و تمامی آحاد مردم در کمال آزادی زندگی میکنند. لیکن این ظاهر نظام سلطنتی بود و ساواک و شکنجەگاەهای رژیم و سرکوب هرگونە اندیشەی آزاد و مغایر با تفکرات حاکمیت، سیاست رسمی حاکمیت پهلوی پدر و پسر بود. تأسیس دولت بر مبنای تنها یک ملت و بە حاشیە راندن و پیروی از سیاست آسمیلاسیون ملتهای غیر فارس از همەی راەهای نرم و حتی سرکوب و اعمال خشونتآمیز، سیاست و راەکار اصلی نظام پادشاهی برای یکدست کردن مردم ایران بود. البتە تردیدی در این نیست کە پس از بە اصطلاح "انقلاب سفید" و الغای نظام فئودالی و تقسیم اراضی کە در واقع نیمبند و با کاستیهای بسیار انجام گرفت و موجب تغییر بافت جمعیتی کشور، تخلیەی روستاها و بە ایجاد پدیدەی حاشیەنشینی در شهرهای بزرگ انجامید، آزادیهای فردی و اجتماعی، حقوق زنان و بسیاری از حقوق و آزادیهای اقشار و طبقات جامعە، تا آنجایی کە صبغەی سیاسی و مخالفت با حاکمیت را درپی نداشت و خطری برای حاکمیت تلقی نمیگردید، رعایت میشدند، اما بطور مثال هرگونە فعالیت سیاسی و سازمانی و حتی خواندن کتاب و رمانهایی کە کمترین بوی آزادیخواهی از آنها بە مشام میرسید، مجازات سنگینی در پی داشت. در این میان داشتن کتب کوردی و مباحث مربوط بە کوردها، گناە کبیرە بود و مجازاتهای سختی بەهمراە داشت.
پس از سرنگونی حاکمیت سلطنتی، نظامی بر سر کار آمد کە از همان ابتدای بر سر کار آمدن نشان داد چە ماهیت واپسگرایانە، ضد خلقی و جنایتکارانەای دارد. برخلاف رژیم محمدرضا شاە کە میکوشید ظاهری پیشرفتە و امروزین از حاکمیت خود را بە ایران و جهانیان بنمایاند، آخوندها و در رأس آنان خمینی، از همان ابتدا ماهیت خود را بروز دادە و نشان دادند چە ایدەای دارند و درصدد چە هستند. خلقهای ایران، غیر از خلق کورد، دیرگاە متوجە عمق دوزخ جمهوری اسلامی شدند و در این بین جنگ ٨ سالە با عراق نیز بە یاری بقای این نظام فاسد و ارتجاعی آمد و موجب استحکام پایەهای حاکمیت آخوندها گردید. یورش گستردە بە خلق کورد و کوردستان بسان سنگر آزادیخواهی در ایران، سرکوب و قلع و قمع احزاب و سازمانهای سیاسی، حتی احزابی کە با دستاویز بە اصطلاح ضد امپریالیستبودن جمهوری اسلامی از این رژیم حمایت میکردند، اعدام هزاران زندانی سیاسی و جوانان کشور، بویژە در جریان یورش بە کوردستان و پس از پایان جنگ ٨ سالە با عراق و دەها و صدها جنایت این رژیم کە طی ٤٤ سال گذشتە مرتکب شدە است، اگر مرارتبار، دردناک و خونین بودە و خسارات عظیمی بە مردم آزادیخواە ایران وارد کردە، در همان حال درسهای بسیار ارزشمندی نیز برای ما و نسلهای آیندە در پی داشتە است. این درسها بە ما میگویند آزمون گذشتە، صرفنظر از عقبنشینی و شکستهایش، باید بە مشعل فروزان پیکار ما برای رهایی از چنگ خودکامگی و حاکمیت منفور آخوندها تبدیل گردند. باید خلقهای ایران، احزاب و سازمانهای سیاسی و چهرەهای شناختەشدەی جامعە، بە گذشتە بنگرند و با نگرشی انتقادی، از نقاط ضعف و سیاستهای اشتباەآمیز خود در انقلاب ٥٧ درس بگیرند و برای پیروزی انقلاب کنونیامان، انقلاب ژینای کوردان از آنها سود جویند.
انقلاب ٥٧ بە ما میگوید هیچ گروهی در میان اپوزیسیونی قادر نخواهد بود اتفاقنظر کشوری کثیرالملە همانند ایران را پدید آورد، تا زمانیکە در پلاتفرم و منشور خود، وجود ملتهای ایران و حقوق مشروع آنان را رسمأ و با صراحت نگنجاندە باشد. انقلاب ٥٧ بە ما میگوید هر اپوزیسیونی پیرو و دنبالەرو یک ایدئولوژی مشخص، صرفنظر از تفاوت در دیدگاەها (اسلامی، ناسیونالیستی، مارکسیستی و...) باشد، مفاد اعلامیەی جهانی حقوق بشر را تمام و کمال نپذیرد، در پایان و در صورت بە قدرت رسیدن، بە یک رژیم تکبعدی و دیکتاتوری تبدیل میشود. همچنین این انقلاب ثابت کردە رهبری فردی -همانند خمینی- دارای پتانسیلی هستند کە بخواهند جنبش تودەهای مردم را خالی از محتوا نمودە، بە انحراف بکشانند. یکی دیگر از درسهای حائز اهمیت انقلاب ٥٧ این است کە ملتهای ایران متحدتر باشند و در یک جبهە و از همان ابتدا خواستها و مطالبات خود را مطرح کنند، نە اینکە همانند سالهای پس از انقلاب ٥٧ از سر ناآگاهی و عدم اعتلای هویت ملی، بە مقابلە با یکدیگر، بویژە ملت کورد در ایران کە هموارە پرچمدار آزادیخواهی بودە است برخیزند.
انقلاب ٥٧ با تمامی ضعفها، کمبودها، دستاوردها و پیامدهای آن و آنچە بسان جمهوری اسلامی از آن زائیدە شد، بە صفحات تاریخ پیوست و آنجە اینک در ایران در جریان است، انقلاب زن، زندگی، آزادی است کە طی بیش از شش ماە اخیر، سردمداران جمهوری اسلامی را هراسان کردە است. انقلابی کە با توجە بە فراگیربودن و ابعاد همەجانبە و اجتماعی آن و بویژە آمیختە با بانگ آزادی زنان بسان محرومترین بخش جامعە، طی حاکمیت سیاە آخوندها، با اطمینان از چنان نیرویی برخوردار است کە طومار رژیم جمهوری اسلامی را درهم پیچد؛ اما واقعیت این است هر وضعیت انقلابی و همەی انقلابات و خیزشها پیامدش لاجرم نیل بە اهداف و آرمانهایش نیست، همچنانکە انقلاب ٥٧ برغم مشارکت دەها میلیونی تودەهای مردم ایران، بە اهداف و آرمانهایش نرسید و شرایط از بد بە بدتر گرائید.
جمهوری اسلامی در داخل کشور هیچ مشروعیتی ندارد و در واقع آنچە این نظام فاسد و فاشل را سر پا نگە داشتە است، از سویی سرکوب خونین توسط نیروهایش و از سوی دیگر عدم اتحاد واقعی نیروهای اپوزیسیون است کە هر کدام در ساز خود میدمند. این رژیم با دەها مورد بحران و تنگنای داخلی و خارجی روبروست و روزی نیست در چند شهر ایران با اعتراض و نارضایتی عمومی مواجە نشود؛ در سطح منطقەای و جهانی نیز برای نخستین بار است اجماع نظر شایستە در میان کشورهای جهان، بویژە آمریکا و اتحادیەی اروپا را در قبال سیاستهای جمهوری اسلامی شاهد هستیم. بنابراین روند رویدادها و تداوم انقلاب "زن، زندگی، آزادی" انقلاب ژینای کوردان و خیزش تمامی خلقهای ایران، بە ما میگویند، زمان "نرمش قهرمانانە" یعنی "شکست مفتضحانە" و نوشیدن "جام زهر" برای حفظ نظام بسر آمدە و تودەهای مردم ایران بە کمتر از سرنگونی نظام آخوندی راضی نیستند و انقلاب ژینا برغم آنکە طی چند ماە اخیر تحت فشار و سرکوب و کشتار نیروهای سرکوبگر رژیم ظاهرأ از خیابانها عقبنشینی کردە، اما همچنان ادامە دارد، صیقل یافتە و همچنان امیدوار کنندە است و نباید بر پیروزی آن تردید کرد. بدون تردید این انقلاب همانند اخگر و آتش زیر خاکستر است و در بطن خو در حال غلیان است. در این مورد چندان لازم نیست دوراندیش باشیم، آیندەی خلقهای ایران بسیار فروزندە و تابناک است.