هوشیار احمدی
این بُعد از جنگ بر اساس نظریات تحلیلگران حوزه جنگ و رویارویی، قدمت فرم بندیاش بعنوان جنگ نرم " Soft War " به جنگ جهانی اول برمی گردد. جی. اف. سی. فولر تاریخ نگار و تحلیلگر برجسته نظامی بریتانیا جزو اولین کسانی بوده، به تعریف مشخص جنگ روانی پرداخته است. او سال ١٩٢٠ به این بُعد از جنگ میپردازد و به عقیده او با اینکه در جنگ روانی سلاح گرم استفاده نمیشود، اما نتایجش بسیار موثرتر از جنگ سخت " hard war" میباشد. بنظر فولر، جنگ روانی اقداماتی نظیرتخریب و ایزُله کردن خرد انسانی، مغشوش و پریشان نمودن هوش انسانی، مضمحل کردن حیات معنوی و اخلاقی یک ملت، جامعه یا نیروی نظامی به وسیله نفوذ در مغزها، تفکر، تاُمل و اراده آنها انجام میشود.
یکی دیگر از تعاریف قابل توجه جنگ روانی، تعریفیست که از سوی ارتش ایالت متحده آمریکا ارائه شده و میگوید، "جنگ روانی یعنی استفاده از هر نوع وسیلەای به منظور تاثیر گذاری بر روحیه و رفتار یک گروه، با هدف نظامی مشخص". این تعریف در واقع گزارشی روشن از نهایت غیراخلاقی و غیرانسانی بودن ماهیت و تاثیرات جنگ روانی میباشد. در این میان بار دگر ثابت خواهد شد که این هدف است که به وسیله مشروعیت میبخشد.
هر کجا رویاروییای صورت میگیرد، تقابل در دو میدان اصلی خواهد بود، میدان جنگ اسلحه، گلوله،توپ و تانک و هواپیما و... و میدان مغزها و افکار و احساسات و روحها. به عبارتی میتوان گفت جنگ روانی نیز موازی با جنگ نظامی بر حسب اهداف مطلوب بر اقدامات و عملیات تاکتیکی و استراتژیکی تقسیم و طراحی میگردند. از همین منظر نیز میتوان طراحی عملیات کوردهراسی با هدف کوردستیزی را تحلیل و بررسی نمود. اگرچه در این مقاله بطور مشخص پیشوند کورد برای کلمه هراس مد نظر قرار گرفته است، اما این سیاست هراس افکنی علیه ملتهای دیگر ایران نیز عملی گردیده است. علیه عربها، آذری و ترکها، بلوچها، گیلکها، ترکمنها اما تمرکز سیاست هراس افکنی رژیم اسلامی علیه ملت کورد هم بسیار بیشتر بوده و هم دلایل ویژەتری دارد که مهمترین آنها گفتن "نه" محکم و یکپارچه ملت کورد با رهبری حزب دموکرات و احزاب و سازمانهای دیگر کوردستان به رفراندوم نمایشی رژیم و بعدها مقاومت کوردستان علیه ارتجاع آخوندی و اسلامی از نوع داعش شیعی و تبدیل شدنش به سنگر مبارزه آزادیخواهی در ایران و بدتر از همه پناهگاه اکثریت سازمانها و احزاب و شخصیتهای ایرانی و سراسری ضد ارتجاع آخوندی بود.
با این اوصاف، از دید خمینی و رژیم آخوندها، بایستی کوردستان و کوردها تاوانی بزرگ پس میدادند. برای نیل به این هدف نیز به طراحی یک جنگ روانی نیاز داشتند، جنگ روانی ای تمام عیار که بتواند از سویی دیواری آهنین در مقابل شناخت، فهم و درک ملت کورد و مواضعشان در اذهان عمومی سایر ایرانیان، بویژه فارسها پدید آورد، از دگر سو وحدتی سراسری بر علیه کوردستان و ملت کورد و خواسته هایشان فراهم آورد. وحدتی که لازمه درهم شکستن مبارزات و مقاومت ملت کورد توسط رژیم جمهوری اسلامی ایران بود.
میتوان با صراحت گفت، جنگ روانیای که مد نظر آنها بود، حکم گلولەای دوزمانه داشت. گلولەای که هم زمان برخورد به هدف و هم پس از برخورد به هدف تاثیرات جداگانەای داشت. یعنی طراحان این جنگ روانی درصدد بودند با عملیاتی کردن این نوع جنگ روانی که هدف مشخص و بارزش کوردهراسی و کوردستیزی بوده، در وهله اول برای حمله به کوردستان از سراسر ایران بسیج نیرو فراهم کنند، بایستی این نیرو غیر از سلاحها و مهماتی که در اختیار دارد، دارای مغزی مسلح میبود، مغزی از نوع مجاهد استشهادی. این هم بسیار مهم بود و هم بسیار موثر.
شواهد مستندی وجود دارند، گروهان و گردانهای اولیەای که به کوردستان اعزام شده بودند، از همین نوع بودند و بیشتر آنها بچەهای کم سن و سالی بودند که بایستی بجای میدان جنگ، در مدارس، شهربازی، مراکز تفریحی میبودند. اکثریت آنها علاوه براینکه هیچ یک از خصوصیات یک جنگنجو یا سرباز را نداشتند، حتی بدون اطلاع خانوادەهایشان و با فریب و حیله به قربانگاه فرستاده شده بودند. با شواهد میتوان گفت، آنها در چهارچوب طراحی جنگ روانی رژیم اغفال شده بودند و فقط جهت عملی کردن طرح غیراخلاقی و غیرانسانی جنگ روانیشان مانند قربانی به قربانگاهی فرستاده شده بودند که تیغ قربانی کردنشان نیز در دستان خودشان بود.
باید توجه کرد، در عرصه جنگ نرم و جنگ روانی، در هر دو جبهه جنگ مغزها هدف اصلی میباشند. برای مثال مسلح کردن مغز سرباز، بسیجی و پاسداری که به جبهەهای کوردستان فرستاده میشد، با شیوه مسلح کردن مغز سرباز و بیسجی و پاسداری که به جبهەهای جنگ با عراق فرستاده می شد کاملا متفاوت بود. در جنگ کوردستان آنها چنین برنامەریزی کرده بودند که سربازها، بسیجیان و پاسدارها نه تنها تا پای جان بجنگند و تسلیم نشوند، حتی با توجه به دیوار وحشت و نفرتی که میان آنها و ملت کورد ایجاد شده بود، به هیچ کوردی نزدیک نشوند و همه کوردها را تهدید بلقوه و بالفعل فرض نمایند، بر این اساس نیز به دیده نفرت و دشمنی سنگدل و خطرناک به کوردها بنگرند.
این طرز نگرش نیز باعث شده بود، بسیاری از نیروهای که به کوردستان اعزام شده بودند، در مقابل پیشمرگان کورد تسلیم نمیشدند، بعضا بدون گلوله میماندند و اسیر میشدند. نمونههای زیادی بودهاند که به پیشمرگەها ناسزا گفتند، توهین کردند تا آنها را عصبانی کنند و با گلوله به زندگیشان پایان دهند، بعضاً هم التماس کردند تا آنها را بکشند. زیرا تصویر طراحی شده از سوی طراحان جنگ روانی رژیم، چنین تصوری برای آنها فراهم کرده بود که بعدها آنها را جلو پای رهبران و فرماندهان احزاب و سازمانهای کورد مانند گوسفند سر بریده و سلاخی خواهند کرد. طبیعیست هر کسی مرگ با گلوله را بر سر بریده و سلاخی شدن ترجیح خواهد داد.
و اما احزاب کورد، بویژه حزب دموکرات کوردستان ایران کاملا بلعکس عملکرد داعش ماٌبانه جمهوری اسلامی و سپاهیانش، طبق کنوانسیون ١٩۴٩ ژنو حقوق اُسرای جنگی با اسرا رفتار میکردند. علاوه بر اینکه ارگان قضایی حزب نظارت کاملی بر زندانها و بازداشتگاه های اسرا داشت، مسئولین بلندپایه حزب نیز مرتب مراکز نگهداری اسرا را بازرسی میکردند و حتی تسهیلات لازم برای بازرسی سازمانهای حقوق بشری و خبرنگاران و روزنامه نگاران بین المللی و دسترسیشان به اسرا از سوی جهات مربوطه احزاب و سازمانهای کوردی فراهم شدە بود.
اوایل انقلاب که بخشی از کوردستان تحت کنترل نیروهای پیشمرگه بود، چندین بار اسرای جنگی از سوی حزب دموکرات آزاد شدند و روال کار هم چنین بود که برای هزینه بازگشت به منزل، مبلغی نیز به آنها پرداخت میشد و در یکی از شهرها به مقاصد خود فرستاده میشدند. منتهی بعد از مدتی حزب مطلع میگردید که اسرای آزاد شده با جسدهای سر بریده و بعضاً سلاخی شده تحویل خانوادەهایشان داده شدەاند و چنین وانمود شده بود که این جنایات در کوردستان و توسط کوردها صورت گرفته است.
البته طبیعیست که در این میان نیز، حداقل در این مرحله جنگ روانی، جمهوری اسلامی پیروز شود. زیرا با منحله اعلام شدن احزاب و سازمانهای عمده کوردستان(حزب دموکرات و کومله) و اعلام فتوای جهاد خمینی علیه ملت کورد، تحریم سنگین رسانەای و مطبوعاتی نیز بر کوردستان و حوادثش صورت گرفت. تحریمی که تاکنون نیز به اشکال مختلفی ادامه دارد. بدیهی است در چنین فضایی نیز علاوه بر اینکه هیچ اطلاعات درست و موثقی از کوردستان و حوادثش به سایر بخشهای ایران نمیرسد، بلکه با کنترل ماشین رسانەای رژیم و تسسلط دیکتاتوران بر مطبوعات، همه کانالهای اطلاع رسانی به عوامل رساندن دادەهای مراکز جنگ روانی رژیم تبدیل خواهند شد.
ادامه دارد...