کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

خزان دیکتاتور

22:35 - 18 اسفند 1401

رضا دانشجو

پاییز پدر سالار یا خزان خودکامه ( El otono del patriarca) نام اثری از "گابریل گارسیا مارکز" یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان تاریخ می‌باشد، کتابی که به اعتقاد بسیاری از منتقدین اثری کم نقص و بی مانند و یکی از شاهکارهای ادبیات معاصر است."مارکز" در این کتاب به دور از ویژگی‌های زمانی و مکانی به معرفی شخصیت‌های داستان می‌پردازد، شخصیت‌هایی که به مدد قلم پر توان او بسیار قابل لمس و باورپذیر هستند. در توصیف شخصیت اصلی داستان، مارکز یک پاردوکس بی نظیر شخصیتی را ارائه می‌کند؛ استبداد و تمامیت‌خواهی یک ژنرال پیر که گاهی قدرتی ماورای تصور و فرازمینی پیدا می‌کند در کنار شخصیت بسیار ضعیف و آسیب پذیر او در حیطه زندگی  شخصی و عواطفی. هر چند همانگونه که گفته شد داستان زمان و مکان مشخصی ندارد اما آنچه مارکز تصویر می‌کند  به واقعیت‌های رخداده در دوران دیکتاتوری  ژنرال "فرانکو" در اسپانیا و "رافائل تروخیو"  در جمهوری دومینیکن بسیار نزدیک است. پدر سالار نماینده ترکیبی از تمام مستبدان جهان است نمونه مجسم پلیدی‌های قدرت مطلق است؛ اما مشخصه بارز پدر سالار تنهایی محسوسی است که ریشه در سوء استفاده از قدرت و کابوس بیمارگونه او از انقلاب دارد. نگاه طنزگونه و گاه مسخره کننده "مارکز" زیبایی خاصی به روایت‌های او می‌دهد، به عنوان مثال جایی که فرزند پدرسالار به دنیا می‌آید به او درجه ژنرالی اعطا می‌شود و از آن پس کودک در کالسکه ریاست جلسات رسمی را بر عهده می‌گیرد!

پدر سالار بر عکس تمام شعارهایی که می‌دهد دربرابر امپریالیسم کاملا ناتوان است، مثلا شماری از سفیران ایالت متحده، دریای کارائیب را به عنوان گرو در مقابل بهره کلانی که از دولت باید برای وام خارجی خود بپردازد، می‌خواهند!!!

آنچه در پاییز پدرسالار بسیار آگاهانه دنبال می‌شود خودکامگی یک دیکتاتور است که به دلیل نوع رفتارش در طول دوران حکومت، اینک هیچ دوستی ندارد و بیشتر از هر زمان دیگری تنهاست. در یکی از روایت‌های مهم این کتاب، ژنرال پیر به وزیر جنگ، ژنرال "رودریگو آگیلار" که از دوستان قدیمی اوست، مشکوک می‌شود.

در گرماگرم شورش که حکومت او را تهدید می‌کند، همه مقامات بالای کشوری و لشکری را به ضیافت شام دعوت می‌کند. شب به نیمه رسیده است وزیر دفاعش، ژنرال "رودریگو د آگیلار" که اعمال و جنایتهایش مسبب اصلی شورش بوده اما خود در خفا با سران شورشی همدستی می‌کرده است، هنوز در ضیافت حضور نیافته است. راوی که ظاهراً یکی از حاضران آن ضیافت است، صحنه را چنین وصف می‌کند: "شب به نیمه رسیده بود و هنوز از ژنرال رودریگو د آگیلار خبری نبود، کسی خواست که از جا برخیزد و گفت: با اجازه‌تان. او با نگاهی کشنده که می‌گفت هیچ کس تکان نخورد، هیچ کس نفس نکشد، هیچ کس بی‌اجازه من زنده نباشد، آن شخص را در جای خود میخکوب ساخته تا دوازدهمین ضربه ساعت نیمه شب، که سرلشگر معروف رودریگو د آگیلار در یک سینی نقره‌ای نزول اجلال فرمود، دراز به دراز بر روی طبقه‌ای از گل کلم و برگ بود که در ادویه خیسانده شده و در فر سرخ شده بود. یونیفورم مجلل مراسم مهمش را با پنج بادام طلایی بر شانه بر تن او کرده بودند با نوار شجاعت بی‌مثال بر آستین تاشده دست بریده‌اش و هفت کیلو مدال بر سینه و یک بوته جعفری در دهان، آماده تکه‌تکه شدن به دست سلاحهای رسمی. در برابر ما، مهمانان این ضیافت دوستانه، که همه از وحشت به جای خود خشکمان زده بود، و نفس بریده، در مراسم لذت بخش بریدن و تقسیم شرکت کردند. بعد وقتی که تکه‌ای از وزیر دفاع با چاشنی سبزی و هسته میوه کاج در بشقاب هر کس قرار گرفت، او فرمان داد که شروع کنیم: نوش جان بفرمایید آقایان!! بی گمان روایتی چنین دقیق از یک دیکتاتور خودکامه کار یک نویسنده بزرگ مانند مارکز می‌تواند باشد وبس.

 انقلاب ژینا مانند زلزلەای سهمگین  تاروپود دیکتاتوری علی خامنەای را درهم تنید و همه ارزش‌های تحمیلی رژیم ولایت فقیه را به چالش کشید .در واقع هرآنچه جمهوری دروغ و تظاهر در سالیان طولانی با صرف هزینه های بسیار بنیاد نهاده بود و فکر می‌کرد اینک می‌تواند در سایەاش بنشیند و حکومت کند به ناگاه در تکانی شدید و آنی برهم ریخت. هر چند دیکتاتور متوهم مانند ژنرال پیر داستان مارکز کوشید تا خود را قوی نشان دهد و از درخت تنومند خیالی سخن براند اما چهره برآفشته و خسته او بیشتر از هر زمانی دیگر از تنهایی دیکتاتور پیر حکایت می‌کند. پدرسالار  که سالها پیش رفیق پنجاه سالەاش را برای زهر چشم گرفتن از نوکرانش در استخر خفه کرد. حالا با تغییر فرمانده نیروی انتظامی و بعضی از فرماندهان نظامی دیگر کوشید  ضمن اینکه ناکامی‌اش در کنترل اوضاع  را بر گردن نوکرانش بیاندازد، بار دیگر به نوکرانش نشان دهد که توحش و سبوعت او را پایانی نیست.

در حالیکه به مدد اختلاف افکنی بعضی از جریان‌های تمامیت‌خواه اپوزیسیون جو خیابان‌ها کمی فروکش کرده و ژنرال پیر فکر می‌کرد می‌تواند نفس راحتی بکشد، شروع اعتصابات کارگری در نقاط مختلف در آستانه سال نو دوباره خاطر دیکتاتور را پریشان کرده است اما این تمام ماجرا نیست، افزایش قیمت دلار و ناتوانی محض دولت دست نشانده رئیسی اقتصاد بیمار جمهوری اسلامی  را در آستانه فروپاشی قرار داده است. وضعیتی که باعث هشدار بسیاری از کارشناسان اقتصادی شده است. اما دیکتاتور پیر مطابق معمول با واکنشی هیستریک به مانند همه دیکتاتورها، این هشدارها را به باد انتقاد گرفت و آنرا بی پایه و اساس دانست.

دیکتاتور تنها و منزوی داستان ما در شباهتی بی مانند به ژنرال پیر داستان مارکز، اینک ناامید از مردم، دور از شعارهای دهن پرکن مرگ بر استعمار، به دنبال یافتن روزنه امیدی برای مذاکره با شیطان بزرگ است. او که همانند پدرسالار خلیج فارس و دریای عمان را به چینی‌ها و دریای خزر را به روس‌ها واگذار کرده، اینک برای بقای خود دست به دامن آمریکا شده است. حالا برای دیکتاتور تنها و منزوی چیزی جز بقای تاج و تختش مهم نیست.

اما اوضاع اصلا به نفع دیکتاتور نیست، فروپاشی اقتصادی، ترس از بازگشت مردم به خیابان، کابوس همیشگی چهارشنبه سوری و نوروز و… تمام داده ها خبر از اتفاقاتی غیر قابل پیش بینی می‌دهند، اتفاقاتی که می‌توانند درخت فرسوده و کهنسال دیکتاتور را از ریشه دربیاورند و  به جای آن نهالی نو بکارند، بهار فصل رویش لاله هاست، فصل بیداری و آگاهی است، اما برای پدرسالار یک پاییز به تمام معناست، فصل ریختن شاخه‌ها، فصل برگ ریزان یاران و مزدوران پدرسالار، فصل پایان دیکتاتوری در سرزمین بهار و نوروز.