سلام اسماعیلپور
در رابطە با انقلاب ژینا و آنچە در چند ماە اخیر بر زنان، ملل تحت ستم و مردم بپاخاستەی ایران و کوردستان گذشت، روزی نیست کە صدها متن یا اثر دیداری، شنیداری و نوشتاری در فضای سیاسی و رسانەای منتشر نشود، انقلابی کە مثل هر انقلاب و جنبش دیگری در ایران در بستر خواستهای واقعی طبقات و گروههای فرودست و خیزش استثمارشدگان برای گسستن زنجیرهای اسارت تاریخی خود ظهور و بروز یافت، ولی در مسیر حرکت خود توسط دو هیولای استبداد حاکم و حامیانش از یکسو و فاشیستها و محافظەکاران فرصت طلب خارج از کانون مرکزی قدرت و انقلاب خواران حرفەای از سوی دیگر بە چالش کشیدە شدە و برای جلوگیری از تکرار تاریخ و بلعیدە شدن توسط یکی از این دو هیولا بە مقاومت سختی دست زدە است.
در این چند ماە طیفهای مختلف اپوزیسیون ایرانی کە بە طور کلی میان دو سویەی جمهوریخواهی و سلطنت طلبی پراکندە شدەاند، مات و مبهوت، نظارەگر قدرت نمایی خیابانی زنان و ملل تحت ستم در برابر استبداد، ارتجاع و تمرکزگرایی بودند کە با شکستن طلسم سردرگمی و عدم اتحاد در برابر چرخەی تکراری دست بدست شدن قدرت و حاکمیت میان تمرکزگرایان، این بار با سازماندهی و ابتکار عمل خود نشان دادند کە علیرغم محرومیت از قدرت سیاسی، در عرصەی عملی مبارزە، خلاقیت نظری و سازماندهی سیاسی یک سروگردن بالاتر از تمرکزگرایان عمل میکنند. نسل جوان فرهیختە و پرشور ملل تحت ستم بە پشتوانەی تحزب ریشەدار و تجارب ارزشمند کار تشکیلاتی، هم میداند کە چە میخواهد و هم میداند کە برای رسیدن بە این ایدەآلها چە باید کرد و از کدام راەها باید رفت.
همین واقعیت بود کە تمرکزگرایان را ناچار کرد پس از آزمودن انواع طیفهای سیاسی خود در چند دهەی گذشتە و سوختن کارت اصلاح طلبی، از سر استیصال بە بازی با آخرین کارت خود یعنی بازگشت بە سلطنت موروثی روی بیاورند و اصطلاحاتی همچون گذار تدریجی و مبارزات مدنی خشونت پرهیز با حفظ بدنەی ارگانهای سرکوب تحت عنوان حفظ امنیت را بجای خواست عمومی مردم یعنی سرنگونی و رادیکالیسم انقلابی بنشانند.
لذا عجیب نیست کە بسیاری از مهرەهای شاخص در بازی اخیر سلطنت طلبان، همان اصلاح طلبان صادراتی و خط امامیهایی هستند کە پای ثابت مشارکت در انتخاباتهای رژیم و حامی ماجراجوییهای تروریستی رژیم در منطقه بە سرکردگی امثال قاسم سلیمانی و در داخل نیز مدافع سرکوب ملل تحت ستم بودە و کلیەی این سیاستها را بخشی از منظومەی امنیت و اقتدار ایران قلمداد میکنند. اینان کە طی سالهای اخیر در سایەی ترور چهرەهای تٲثیرگذار و رهبران مبارز اپوزیسیون واقعی رژیم، از خلٲ و ضعف و پراکندگی اپوزیسیون خارج از کشور استفادە نمودەاند، چە از لحاظ گفتمانی و چە از جنبەی تشکیلاتی در صفوف اپوزیسیون رخنە نمودە و بە اعتبار نام اپوزیسیون، لابیها و کارزارهای گستردەای در کشورهای غربی بە نفع رژیم بە راە انداختند کە بسیاری از مبارزان پیشین و چهرەهای سابقا مخالف رژیم نیز کە از صحنەی سیاسی محو شدە بودند، برای اینکە دوبارە نامشان بر سر زبانها بیفتد، با این موج پولساز و شهرت آفرین کە دستهایی در تهران آن را هدایت میکرد، همراە شدند. ماحصل این اتحاد شوم، آن بود کە یک اپوزیسیون قلابی در خارج ایجاد شد کە مخالف اقدام نظامی خارجی علیە رژیم بود، تحریمهای بینالمللی علیە رژیم را زیانبار میدانست، مخالف تحریم انتخابات در داخل بود. هر گونە حرکت ولو مسالمت جویانەی ملل تحت ستم در داخل را بە بهانەی تجزیەطلبی و خطر جنگ داخلی و فروپاشی ایران محکوم میکرد، برای کشتە شدن جنایتکاران سپاهی در بلوچستان و کوردستان و سوریه و عراق، رخت عزا میپوشید و در اعتراضات داخلی ایدەی عدم خشونت، عزای عمومی، تظاهرات سکوت و شعار دادن از پشت بام یا پنجرە و مبارزات بی هزینە و بی اثری از این قبیل را برای تخلیەی هیجانات انقلابی مردم توصیه میکرد.
طبیعی است کە برای رهبری این اپوزیسیون قلابی، میبایستی بە دنبال چهرەای باشند کە در ظاهر فاقد پیشینەی انتساب بە یکی از جناحهای جمهوری اسلامی باشد اما در عمل توسط مشاوران اعزامی از تهران هدایت شود. برای این کار شخصی بە ناپختگی و جاەطلبی رضا پهلوی و فاشیستهای حلقە زدە بر گرداگرد وی یک گزینەی مطلوب بود، کسی کە در تمامی برهەهای مبارزاتی مردم ایران علیە جمهوری اسلامی یا در سکوت و انفعال کامل غوطەور بودە و یا آگاهانە و ناآگاهانە در جهت منافع رژیم گام برداشتە و گفتمان حامی وی یکی از موانع عمدە بر سر راە جدیت مبارزاتی، انسجام تشکیلاتی و سازمان یابی اپوزیسیون ایرانی بودە است.
انقلاب ژینا از همان آغاز، بە همان میزان کە تجلی همبستگی میان ملل و اقشار تحت ستم بود، نقطەی عطفی در همگرایی دو طیف فاشیسم برخوردار و محروم از قدرت نیز بود. در واقع این انقلاب خطوط تمایز و صف بندی واقعی انقلاب و ضد انقلاب را روشنتر از همیشە بە همگان نشان داد. انتساب خاستگاەهای این انقلاب بە ملت سرفراز کورد و استقبال گستردەی سایر ملل تحت ستم از آن، پیامی واضح برای رژیم کنونی و تمامی آنهایی بود کە هرگز نمیخواهند دمکراسی و فضای باز سیاسی برایشان بە معنای تحقق برابری و از دست رفتن منافع نامشروع سنتی شان باشد، لذا بهترین و آخرین پناهگاە خود را در تداوم دیکتاتوری و استمرار رابطەی استعمارگر-مستعمرە با ملل تحت ستم یافتە و در این رابطە همدیگر را حمایت و تٲیید میکنند.
از همین جا بود کە تحرکات مشترک علیە انقلاب ژینا کلید خورد. تخریب و تحریف سمبلها نخستین گام در این راستا بود، جایی کە ژینای کوردستان تبدیل بە مهسا شد تا در همان نظر اول این گزارە را بە ذهن تداعی کند کە برای ایرانی بودن باید از کورد بودنت صرف نظر کنی. قدم بعدی موازی سازی با شعار استراتژیک "ژن، ژیان، ئازادی" و تلاش برای جا انداختن "مرد، میهن، آبادی" بود. در واقع برای محو حقیقت ژینا، هر واژەای را کە با "ژ" بعنوان آغازگر نام ژینا، ژن و ژیان آغاز میشد و رنگ و بوی زنانە و کوردی داشت و دربردارندەی نوید ژیان یا زندگی بود، با واژەهایی جایگزین کردند کە با حرف "م" شروع می شد تا تداعی گر هراس از "مرگ" باشد و "مرد و مرگ و میهن" همچون سربازان پارسی داریوش با نیزەهای بلند در مقابل زن، زندگی و آزادی قد علم کنند.
چنین اقداماتی در مقابل سیل خروشان جمعیت بپاخاستەای کە در خیابانها فریاد "زن، زندگی، آزادی" سر میدهند، مستلزم هزینەهای بسیاری بود کە این روزها نتیجەی این هزینەهای هنگفت را در سفرهای اروپایی فرزند ذکور دیکتاتور اسبق و پوشش رسانەای لحظە بە لحظەی آن در رسانەهای بیطرف نمای سابق و سلطنت طلب فعلی و سانسور شدید و تحریف واقعیات میدانی انقلاب با هدف رهبرسازی نوفل لوشاتویی و مصادرەی انقلاب مشاهدە میکنیم.
علیرغم تمامی این تلاشها، تصویری کە این روزها چە در سخنان خود ولیعهد ناکام و چە در رفتارهای هوادارانش میبینیم این است کە اگرچە سعی فراوانی بخرج میدهد تا با شبیەسازی و تقلید از رفتار خمینی در نوفل لوشاتو، در ظاهر اجماعی از اپوزیسیون را در سفر اتوبوس رایگانش بسوی اعماق درەی ارتجاع و فاشیسم جای دهد (کە همین اصطلاح اتوبوس مجانی را نیز البتە از خمینی کپی کردە)، اما حتی بە اندازەی خمینی هم از سیاست سر در نمیآورد و با شتابزدگی و سادەلوحی نیات درونی خود را لو میدهد. وی علیرغم اصرار بە کاربرد ادبیات لمپنیستی و قبیلە خواندن ملتهایی کە ستون اصلی انقلاب هستند، قصد دارد با هزینەی خون آنان برای خود در پایتختهای غربی اعتبار بخرد. چنین اقداماتی در کنار نفی کلیەی جناحهای اپوزیسیون با تهدید مخالفان سیاسیاش بە مرگ با شعار "مرگ بر سە فاسد، ملا، چپی، مجاهد" یا جدیدترین شاهکارشان کە از تصویر شکنجەگر بدنامی همچون پرویز ثابتی و آرم سازمان ضدبشری ساواک برای تبلیغ سلطنت موهومش استفادە میکند، تماما نشانەی کم خردی و فقدان پختگی و هوش سیاسی در نزد وی و هوادارانش است کە این روزها همگان آنان را نە با تحلیلهای تئوریک و رویکردشان بە مسائل ایران، بلکە با غلظت فحشهای آبدارشان میشناسند.
دمکراسی ساواکی نمیتواند و نباید فرجام انقلاب ژینا باشد. روح انقلاب ژینا با ماهیت فاشیسم و تمامیت خواهی و کلیت منظومەی فکری سلطنت بیگانە است و قطار این انقلاب بە زودی از روی پهلوی و جادە صاف کنهای جورج تاون خواهد گذشت. چرا کە او و حلقەی پیرامونیاش و گفتمانی کە آن را نمایندگی میکند، حتی بدون چنین رفتارهایی هم مقبولیتی در میان انقلابیون ندارند چە برسد بە اینکە بخواهند برای دیگران تعیین تکلیف کنند و برای انقلابی کە محو کامل کلیت سیستم شکنجە، سرکوب، تبعیض و سانسور را وجهەی همت خود قرار دادە است، پرویز ثابتیها را علم کنند و با حقەهای تصویری و دروغهای رسانەای بە بزرگ نمایی اقدامات نمایشی ولیعهد ناکام و سانسور صدای واقعی انقلاب بپردازند.