کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

فیلم سینمایی "غریب" (انقلاب زن، زندگی، آزادی و زهر یک نوستالژی)

13:41 - 31 اردیبهشت 1402

شارو کرماشانی

پس از انتشار  خبر برق آسای قتل شکوهبان ژینا (مهسا) امینی، در ٢٦ شهریور ١٤٠١ خیزش زن، زندگی، آزادی، و مبدل شدن آن به طوفان انگیزەی انقلابی در همه جای ایران، دستگاه نئوتوتالیتاریزم ولایی رژیم با صرف بودجەای هنگفت در (اتاق فکر) و با هدف ماندن بر اریکه قدرت، به سراغ مثلث اندیشەی (بهشتی، مطهری ، طباطبائی) در فلسفەی  (تکفیر، تدبیر، تطهیر) رفتند تا با بازسازی صحنەهای پر از  جنایت‌ خود در کوردستان و روایت یک نوستالژی پر از دروغ و نیرنگ، از طریق یک فیلم بنام "غریب" در شوربای هفت ژانر غیر استاندارد سینمایی و غیر اصولی و انسانی  به مقابله با فلسفه ایران‌ گستر "زن، زندگی، آزادی" بپردازند.

نویسنده و تهیه کننده این فیلم جمهوری اسلامی "حامد عنقا" می‌باشد و بە کارگردانی، کارگردان حکومتی غیر مستقل "محمدحسین لطیفی" با نهایت وقاحت و بیشرمی ساخته شده است.

از نگاه خود آنها فیلم دارای ژانر اکشن (حماسی) و بر اساس مستند زندگی و فرماندهی  "محمد بروجردی" می‌باشد. اما در واقع یک فیلم کاملا شعاری است و بر اساس کینه و عداوت مملو از اغراق‌گویی و حیلەگری به جهت ایجاد  تفرقه در میان احزاب کورد، مردم و احزاب، خلق‌های ایران، ایجاد گسل در میان اپوزیسیون و مشترک ساختن پلاتفرم ایده فاشیزم ملی‌گرایی انحرافی در میان انقلابیون ساخته شده است. منتقد و نگارنده، در ذیل به شرح جزئیات آن خواهد پرداخت و پرده از بازسازی یک جنایت برمی‌دارد.

ابتدا شرحی بر اصول استاندارد داستان نویسی در یک فیلم و مقایسه آن با فیلم غریب.

بر اساس اصول و استاندارد ادبی جهان در هر داستان، نوول و یا رمانی در مواجه قهرمان پروتاگونیست (هیرو) با آنتاگونیست ضد قهرمان (آنتی هیرو)، کنش بە واکنش می‌انجامد و کشمکش بر سر ایجاد مشکل و حل آن بە سرانجامی ختم می‌شود کە وابستە بە ژانر داستان و چگونگی مبارزە است.

هیچ پروتاگونیستی چە در نیروی خیر، روحانی و متافیزیک یا زمینی و چە فرد فرماندە محور، دارای خصلت‌های مطلقا خوب و خیر و مثبت نیستند. در صورتیکه "محمد بروجردی" در فیلم غریب دارای خصلتی است که طبق تعریف دین فقط مختص خداوند است و حتی شامل پیامبران هم که فرستاده خداوند هستند نمی‌شود.

در نقطە مقابل هم، هیچ آنتاگونیستی دارای خصلت‌های مطلقا شر، بد و منفی نیست. مطلق‌گرایی در هر اندیشه و فلسفه و اثری، فاقد ارزش است و خوانشگر و یا شنونده و بیننده را به بی‌اعتمادی می‌سپارد. درست مانند کاک شوان که هیچ نوع احساس انسانی در این فیلم ندارد و مانند یک رباط عاری از احساس و وجدان عمل می‌کند.

از نظر رژیم پرداختن به جنگ در کوردستان در قاب یک نوستالژی، یادمان قهرمانشان در آن دوران نیست، بلکه استفاده ابزاری و تحریف زندگینامه اوست به جهت ترمیم زخم‌هایی که از اتحاد احزاب کورد با مردم کورد و فلسفه زن، زندگی، آزادی گره خورده است. آنها در اندیشه حکیمانه خودشان ماموریت یافتەاند تا با پادزهر مار، زهر مار را از رگ‌های پر از خون کثیف خود خارج کنند.

این دستگاه فکری نئوتوتالیتاریزم ولایی (خود مشروع خوانده) منطق، آزادی، حقوق انسان و البته حقوق زن را در خود برنمی‌تابد. زیرا بنیادشان بر حکومت بر قشر خاکستری و زن مطیعی و بهرەکشی از زن و خواب آلودگی اجتماعی استوار است.

باید جامعه پرسشگر کوردستان بیندیشد که عوامل این فیلم چرا نماز جمعه شادروان شیخ عزالدین حسینی و تاکتیک افراد کاک شوان را به میان آوردەاند؟ تصور کنیم که چرا شلیک به گلدستەهای مساجد اهل سنت مجاز است به فرمان بروجردی؟ دستور او اجرای فرمان چه کسی است و چرا می‌گوید فقط در مسجدالحرام نمی‌شود جنگید؟ در جنگ ٢٤ روزه و مقاومت جانانه و معروف به "سنەی خوێناوی" (سنندج خونین) توسط زنان و مردان رشید و قهرمان این شهر چرا با سینمای ستمگر رژیم تعریف وارونه دارد؟ زدن سرنگ سمی آیا کار پرستاران و پزشکان کورد به مردم کورد بود؟ یا کار نیروهای رژیم در به قتل رساندن مبارزان زخمی دموکرات و کومله در مراکز درمانی و بیمارستان‌ها؟

حال در ذهن پرسشگر خودمان به برهان "علیت" و منطق در فلسفه سری بزنیم و آنقدر به قهقرا برویم تا عقل خود را به نتیجه مطلوب برسانیم و بدانیم که چرا جمهوری اسلامی این فیلم را با این روش غیر استاندارد و با المنتهای اهانتبار ساخته است؟ هدف چیست؟ اصلا چه منفعتی برای رژیم دارد و یا خواهد داشت؟

برای پاسخ به این پرسشها ذهن پرسشگرتان را آماده پرسش نمایید تا با هم، به همه صحنه‌های فیلم برویم و بر احساسات جریحەدارمان مسلط شویم تا  پاسخ منطقی خود را دریافت نماییم.

اجازه بدهید! در یک فلاش بک، فلسفه "جان لاک" و نظریه سه قوەی؛ مقننه، مجریه و قضاییه (در زمان لویی چهاردهم) را در ذهنمان بازنگری و باز تحلیل کنیم و بدانیم که بهشتی چگونه از آن بهرە جست و لجتمیسی و یا شرعیت گرفت!؟ چرا پس از قدرت گرفتن رژیم و غیر مستقل کردن آن سه قوه با طرح ولایت فقیه، بار دیگر بر  حکومت تک حزبی فائق آمدند؟ او از عدم تفکر فلسفی رقبا از جمهوری دمکراتیک در نوفل لوشاتوی پاریس به جمهوری اسلامی در تهران، چگونه ‌پارادایم شیفت کرد؟ پاسخ شاید خواب‌آلودگی اجتماعی در کشتی استبدادی با دیازپام مذهب‌هراسی و یک حرکت قوسی به تئوکراسی است. اکنون به فلسفه ملا صدرا و پاس گل مطهری در اخته کردن بنیان فکری دیگر ایدئولوژیستها در سال ١٣٥٧بیندیشیم تا بدانیم ملت چگونه به امت تبدیل شد و سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی چرا بدون نام ایران تاسیس شد و بار گرافیکی یک شاخه زیتون با هفت برگ و یک جوانه بر اطلس جهان چگونه سر از تشکیل سپاه قدس و نیروهای نیابتی در آورد؟ آیا بخش عمدە این دخالت‌ها از طریق صدا و سیما و سینمای رژیم نبود؟

حال به فلسفه جبر و اختیار اسپنوزا و تعریف اختیارگرایی طباطبایی در کمک به گسترش خمینیزم فکر کنیم. اکنون در ذهن خودمان پاپت‌هایی مانند آهنگران و کویتی و خون آشامانی مانند خلخالی را در اندیشه خودمان تحلیل کنیم تا ما را به لبخند یک پروتاگونیست بدون عیب و نقص و عاری از رفتارهای بد انسانی در مطلق‌گرایی برساند و بدانیم پخش مستندهای "روایت فتح" چگونه ما را به لبخند محمد بروجردی در سنە (سنندج) و در اندیشه پرسشگر، گره می‌زند؟

 

عدم سنخیت، پارادوکس داستانی و تحریف واقعیت‌ها

غریب یک فیلم ملودراماتیک است. شخصیت‌پردازی ندارد و احساس بر فضا و کارکترها حاکم است.تلفیقی از رمان دراماتیک و مستند است. اما در هر دو فضا خالی از ارزش هنری است. اگر از احساس فاصله بگیریم و درست قضاوت کنیم، این فیلم در بخش جلوهای ویژه، گریم، تدوین و صداگذاری با استفاده از افکتهای سرقتی، موفق عمل کرده است.

در همان ابتدای فیلم، داستان از واقعیت چگونه رفتن بروجردی به کوردستان فاصله می‌گیرد و یک طرح بزرگ و لشکرکشی هوایی و نظامی را رومانتیک فردی و مهاجرت خانوادگی (آنهم بدون اسلحه) جلوه می‌دهد. کاک شوان در این فیلم رهبری کوملە را بە عهدە دارد و در نهایت بدست یک زن کورد کشته می‌شود. در صورتیکە کاک شوان فقط یک فرماندە بودە و در مافوق وی، شکوهبانان؛ کاک فوئاد و کاک صدیق کمانگر رهبری کوملە را بر عهدە داشتەاند. کاک شوان هرگز در پاریس نبودە و در نهایت در اثر ترکش راکت در یک بمباران هوایی، در راە آزادی جان بخشیدە است. دیالوگ کاک شوان در فلاش‌بک بە پاریس و اشارە بە بنی صدر، ذهن بینندە را بە شکوهبان دکتر عبدالرحمان قاسملو می‌برد و این نە از روی اشتباە، بلکە عامدانە است. درست در یک صحنه کوتاه و یک جهش خیال‌پردازانه اینبار نه در ذهن بلکه در نگاه  بروجردی دو انگشت بریده با یک انگشتر شبیه به انگشتان و انگشتری قاسم سلیمانی در دستان یک کورد قرار دارد، چرا؟ چون تعریف یک خواب در فضای خیال و تعقیب سوژه در یافتن سر نخ کلاف معما است!؟

ترانەهای فیلم صرف‌نظر از عبور غیرحرفەای از قوانین کپی رایت، چە در ساوند افکت‌ها و چە در ترانەها، نیز در مغایرت زمانی هستند. زیرا آن ترانەها، از سال ١٣٦٢ به بعد توسط استاد ناصر رزازی اجرا و منتشر شدەاند. علت جنگ هم در پاردکسی عجیب است!

در میانە دیالوگها: در جایی با سرهنگ ارتش موضوع؛ صحبت از تمامیت ارضی و ملی‌گرایی ست. تا رژیم قادر باشد میان کورد و فارس اپوزسیون خود ایجاد شکاف عمیق کند. اما در قسمت دیگر هدف؛ کمک بە مردم کورد و جلوگیری از ریختن خون انسان و حفظ جانهاست.

از نگاه نویسنده فیلمنامه، به قتل رساندن زن حامله توسط پرستار کورد و نجات دادن نطفەی دشمن توسط دکتر کژال بار معنایی خصمانه بسیار دارد، کژال نماد زن فرهیختە و آگاە بە زمان کورد است، وی پزشک است و خواستە او "مردە باد و زندە باد نیست" فقط می‌خواهد زندگی کند. غافل از آنکە نماد زن کورد، غرور میهنی و شکوه و سربلندی را بر خفت و خواری در اسارت و بندەگی ترجیح می‌دهد و زنی است که فقط می‌خواهد زندگی کند. همان زن گرفتار در حیله توتالیتاریزم و متعلق به قشر خاکستری هانا آرنت است. این شیادان سینماگر گویا فراموش کردەاند که شجاعت و مطالبەگری زنان کورد برای مردم جهان شناختە شدە است. خلق پلان عروسی در ابتدای فیلم حکایت به فنا بردن حیات و صلح است. کاستیوم، در تهیه لباس‌های کوردی اینبار متفاوت‌تر از دهەهای گذشته عمل کرده و از عقب‌مانده جلوه دادن، (در مقایسە با گذشته) فاصله گرفته است. شلیک شوان به سر تازه داماد پیامش فقط کشتن او نیست بلکه شلیک به "جامانه" و نماد پیشمرگەهاست، با این مفهوم که کوردها همدیگر را قتل عام می‌کنند و باید بهانەای در کار باشد تا در مرکز بر آنها حکم برانند.

در همین پلان کینه و خصومت سینمای رژیم بە اوج خود رسیدە، همه خطوط قرمز را رد می‌کند و اعضای مسلح کومله به شیوەای ددمنشانه و بربریک به مهمانان عروسی حمله می‌کنند. حتی قابلمەهای بزرگ غذا را با لگد و استفادە از چوب و چماق و قنداغ اسلحه می‌ریزند تا نان و خون در هم آمیخته شدە و آنها بە مقصد پلید خود در شعارهایشان دست یافتە باشند.

در واقع آنتاگونیست پنهان در زیر آستین کینه و تنفر رژیم "زن، زندگی، آزادی" است، گذشته بهانه است و پروتاگونیست ایدەی مقابله با آن فلسفه، باطل کردن غرور و جنس مطالبه‌گری کورد توسط جاش کورد، با ترفندهای گوناگون می‌باشد.

در فیلم غریب زنان کورد در دو گروه خیر و شر بسیار بیشتر از گذشته ایفای نقش کردەاند.

محمد بروجردی از یک کورد سپاهی سیلی می‌خورد و صبورانه کلامی بر زبان نمی‌آورد اما در پی سیلی دوم. دست جاش کورد را می‌گیرد و دستش را در یک قدرت نمایی اغراق‌آمیز پایین می‌برد تا وی را هم شکست داده باشد، هم اجازه تشکیل سپاه خود را به آنها نداده باشد و قلدرانه بگوید شهر کلانتر دارد.

این قوم الظالمین بی شرم، در فریب سینماگری‌شان کلام کاک شوان را در سخنرانی خود برای مردم به تمجید از "مائو و مائوئیسم" گره زدەاند تا توانسته باشند قحطی و کشتار و خیانت حزبی در کشور چین را یادآوری، تعریف و به احزاب کورد نسبت دهند.

بروجردی جاش پاسدار خود را در مقابل لگد زدن به یک محکوم شده به اعدام محاکمه می‌کند تا بایستد و آن محکوم به اعدام لگدی به وی بزند!؟ گیرم که بروجردی خیلی عادل و جوانمرد بوده است که اینگونه نیست. اما کشیدن جسد باقر زحمتکش اهل روستای تین و سالار کامیارانی در شهر کوچک کامیاران به دنبال اتومبیل سپاه پاسداران، دفن آنها زیر زبالەهای شهر و متعاقب آن، دریافت پول بنزین اتومبیل و گلوله برای کشف محل جسد و دفن مجدد آنان و سپس شلیک به سنگ قبر این شکوهبانان و باقرها و سالارهای دیگر دستور کدام ناجوانمرد و ناانسان بود؟

در فیلم غریب زن حامله یک بار توسط کاک شوان تهدید به مرگ می‌شود که با قرار گرفتن اتومبیل ارتش با پرچم جمهوری اسلامی در دوربین "قناس" و حضور بروجردی نه تنها مانع از شلیک به آن زن حامله می‌شود بلکه باعث می‌شود که گروه شوان از منطقه فرار کنند. در پلان دیگر گروه شوان در صدد تیرباران نمودن چند جاش هستند که زن جوانی از فرصت استفاده نموده و اسلحه یکی از نیروهای شوان را تصاحب می‌کند. در این صحنه شوان قول می‌دهد که به وی کاری نداشته باشد تا زن حامله را فراری دهد. اما در مقابل قول خود مسئول نیست و زن مذکور را با دست بستە و شلیک از پشت سر بە قتل می‌رساند.

در اینجا نویسنده نامتعهدانه اصرار داشته است که  نفرت‌انگیزی را بسیار پر رنگتر جلوە دهد و در یک پلان تکراری و شعاری دیگر بیرحم‌ترین نیروی جوان شوان، با عصبانیت و تلخ‌زبانی بە وی می‌گوید: اون زن حاملە بود !؟ حاملە! و شوان مانند یک رباط بدون هیچ احساس انسانی عکس‌العمل خونسردانە و معمولی از خود نشان می‌دهد. در حاشیه فیلم یک زن پیشمرگ موهای زن دیگر کورد را وحشیانه با قیچی می‌برد، در صورتیکه این اتفاق برعکس بوده و موهای سر پیشمرگ زن اسیر کومله را در پی قبول نکردن حجاب زدەاند تا مجبور شود مقنعه بپوشد.

در صحنەی دیگر فیلم، پس از مشاهده قتل عام از "پی -او -وی" بروجردی، سرهنگ ارتش به داخل آب می‌رود جسد زن حامله را می‌بیند. در مقابل جسد رها شدە آن زن حاملە در آب برکە، زانو می‌زند. ناگهان قرآن کوچکی در مقابل جسد می‌بیند، (جای سوال نیست زنی که دستانش از پشت بسته بودند و لباس کوردی‌ای که بر تن دارد هم جیب ندارد!؟ پس آن قرآن کوچک چگونه آنجاست؟) به هر حال سرهنگ آنرا بر می‌دارد، می‌بوسد، کلاە خود را از سر بر می‌دارد و به آن جسد تحیه نظامی می‌کند، چرا؟ تا گفته باشند جنگ بین پیشمرگ مسلمان و پیشمرگ کافر رخ داده است، بروجردی مسیح کوردستان است و ارتش و سپاه در مسئله ملی‌گرایی انحرافی مخرج مشترک دارند، نیز بگویند احزاب کورد دشمن مال و ناموس کوردها هستند و حتی به زن حامله دست‌بسته هم از پشت شلیک می‌کنند. این در حالی است که عکس شکوهبان ریحانه حامله که پهلویش را ترکش موشک آنها شکافت و وانیار نشکفته غنچه در مجلات و روزنامەهای جهان چاپ و تیتر خبرها شد.

این سینماگر قصاب‌ها شاید فراموش کردەاند که جسد دختران شکوهبان دمکرات و کومله را بر روی بیل مکانیکی (لودر) قرار می‌دادند و در مقابل چشم کودکان و پیر و جوان و حتی خانواده و اقوام آنها در شهر می‌گرداندند تا زهر چشم بگیرند!؟ "نگارنده این متن  آن صحنه را با چشمان خود در سن ۱۰ سالگی و در شهریور سال ۱۳۶۳ در شهر جوانرود مشاهده کرده است" آنها گویا بیاد ندارند که در پاوه چه کردند؟ و در سنندج، بر انسانی که پایش در گچ بود، چگونه بدون محاکمه شلیک کردند و بصورت گروهی آنها را اعدام و تیرباران کردند!؟

در پایان سخن کوتاه گویم؛

فلسفەی شما "تکفیر و تدبیر و تطهیر" بود و کوردستان را ویران کردید!؟

خاک بر سرتان !

با فلسفەی "زن، زندگی، آزادی" چه می‌کنید؟