کیوان درودی
عنصر پایه این تحلیل به تاثیر جنبش انقلابی "ژن، ژیان، ئازادی" در بعد زمینهسازی آن، برای آلترناتیوسازی پیرامونمحور در -جغرافیای- ایران است. چنانچه بپذیریم، برای نخستین بار -دستکم در دوره معاصر- این پیرامون بوده که -در جنبش ژینا- موجی از تحول ارزشی را به مرکز به جریان انداخته، نگرانی میراثداران نظام دولت-ملت آمرانه مدرن ایرانی، قابل درک خواهد بود. از آنجایی که اساس این قدرت مرکزی نتیجه اراده دولت وقت انگلستان بوده و فاقد فرآیند داخلی (مردمبنیاد) است؛ لذا همواره با تکیه بر عنصر زور از بالا به پایین، برای تداوم حیات نیازمند است. این زور البته، شامل برهمکنشی تمام دستگاههای نظام حاکم است. وقتی فرآیند آمرانگی عامل وجودی پیدایش بوده، به مرور به دلیل وجودی حیات آن نیز مبدل خواهد شد و به همین دلیل است که حامیان تداوم دولت-ملت برساخته انگلیس-رضاخان، همواره با خشونت کلامی، از خشونت (در معنای عام آن) دفاع میکنند. بنابراین مشخصه این قدرت مرکزی، نحیفسازی عمومی با تاکید بر پیرامون بوده است. جنبش ژن، ژیان، ئازادی به عنوان یک شیف پارادایم، موجی از تحول گفتمانی-عملی را از پیرامون به مرکز ایجاد کرد که چنانچه چنین تحولی را یک کانون قدرت نیرومند فرض بداریم؛ به جواب سوال اساسیمان مبنی بر چرایی تشدید سرکوب ملیتها دست خواهیم یافت. این کانون قدرت نوظهور، یک جبهه نیرومند مقابل پایگاه قدرت سنتی-سیاسی ایران قرار داد که علاوه بر توان هماوردی در حوزه عمومی -مشخصا خیابان- بر "اراده عمومی" استوار بود. اراده عمومی، دقیقا پاشنه آشیل حکومتی است که اشاره کردیم، فاقد فرآیند طبیعی داخلی-توافقی و بر پایه هدف مطلوب خارجی-دستنشاندگی است. پس از فروکش حضور خیابانی، جمهوری اسلامی با درک این شرایط، سعی دارد تمام نیروهای خواهان تداوم وضعیت صد سال اخیر -با اندک اختلافات صرفا ایدئولوژیک- را جذب کند. به عبارتی هدف از تشدید سرکوب پیرامون، جلب رضایت هواخواهان و منتفعان و معتقدان به "انباشت قدرت-ثروت در مرکز" است. به همین دلیل نیز، اخیرا میان نظرات فاشیزم مذهبی و فاشیزم هویتی، هیچ اختلاف ملموسی پیدا نمیشود. ترس از آنچه مرکزسالاران "گسل قومی" مینامند به وضوح خود را در لابهلای تحلیلها و چارهجوییهایشان نشان میدهد، ترسی که بیش از آنکه از فروپاشی یکپارچگی باشد؛ ناشی از تقسیم قدرت و ثروت است. موج اعدامهای روزانه زندانیان بلوچ، عرب و کورد در هفته گذشته، بخشی از این هدفگذاری تعمدی برای تعمیق شکاف است. شاید خواننده این سطور چنین راهبردی را واقعگرایانه نبیند؛ برای تبیین سادهتر باید تاکید کرد که این راهکار مطلوب نیست؛ بلکه یک دررو در موقعیت است. به این معنا که جمهوری اسلامی تقریبا مطمئن است با کشتارهای ٩٨ در احواز و قتلهای حکومتی جنبش ژینا در گیلانزمین، بلوچستان، کوردستان و لرستان، توان برقراری ارتباط -حتی به شکل سابق- را در سرزمین این ملیتها نخواهد داشت. لذا تمام سرمایه سیاسی خود را بر هواداران مرکزسالاری گذاشته تا بلکه با چاشنی عنصر پایهای "زور" سرکوب را تا حد نحیفسازی و انفعال پیرامون -ولو درکوتاهمدت- ادامه دهد. حمایت تمامقد فاشیستها و رسانههای فارسی فعال در خارج ایران، از اعدام حبیب اسیود، زندانی سیاسی و رهبر جریان سیاسی "حرکه النضال" نشان داد که نوعی "درک مشترک" از تهدیدات موجود میان شاخههای مختلف تفوقطلب خواهان تمرکز قدرت ایجاد شده است. این درک مشترک چنانکه اشاره شد، ترس از نیرومندسازی شکلگیری تحول از پیرامون است که ممکن است در صورت مهیا شدن زمینههای لازم، در مدتزمان کوتاهی نقطهقوت و تنها عامل تداوم موجودیت دولت-ملت برساخته را درهم بشکند. این نیرو نه تنها ناشی از برتری عددی، بلکه منبعث از ارزش، هنجار و بایستههای جامعهپذیری است که میل آشتی با قوه قهریه صِرف سابق ندارد و از هر نظر به ابراز هویت و موجودیت ملی، مذهبی، طبقاتی، جنسی فارغ از ارزشهای حاکم، تمایل دارد. لذا ظرفیت گسترش پایگاه اجتماعی آن، بسیار چشمگیر است. خواننده فراموش نکند که دستکم در حال حاضر، مولفه گذر زمان با توجه به افزایش تدریجی معترضان و پیوستنشان به کانون ارزشهای تازه، به نفع دموکراسیخواهان است. در حال حاضر این اعدامها دستکم در این مقطع باعث جلب رضایت تندروهای فاشیست در داخل و خارج از ایران شده و جمهوری اسلامی از اینکه روند تدریجی کنونی اضمحلال دستگاه حاکمیت و نیرومند شدن جبهه مقابل، به نوعی به تضاد و تعارض اجتماعی تبدیل شود؛ بدون شک خشنود خواهد بود. در حال حاضر هنوز حبابهایی در بین ملیتها وجود که جمهوری اسلامی گوشهچشمی بر روی آن نیز دارد.
با این وجود شاکله این راهبرد (گریزراه) جدید، سرکوب شدید پیرامون و رادیکالی کردن فضا در مرکز است تا به این طریق، پرستیژ از دسترفته در پیرامون را با جلب حمایت زورسالاران و منتفعان مرکز، جبران کند. زورسالاری که تمام اختلافات سابق با جمهوری اسلامی را -حتی بر سر تروریست خواندن سپاه پاسداران- کنار گذاشته و تا جایی پیش میروند که گزینه "اعدام سیاسی" را نیز جزو ملزومات اقتدار دولت مرکزی -حال و آینده- جا میزنند. همچنین، از اخراج سفرای جمهوری اسلامی با عبارت کلیشهای "ایرانستیزی" تعبیر میکنند! البته بر کسی پوشیده نیست که پیشتر نیز، حتی مقولهای مثل تدریس به زبان مادری به عنوان "تهدید امنیت ملی" قلمداد میشد؛ اما -مخالفان ایدئولوژیک- جمهوری اسلامی دستکم در نقد دستگاه سرکوب و دیپلماسی، شجاعتی کموبیش به خرج میدادند که این هم، در حال حاضر کنار گذاشته شده است. به هر روی، جنبش پیرامونی ژن، ژیان، ئازادی، با انسجام و اتحاد بین ملیتها و همچنین، نزدیکی به اقلیت دمکراسیخواهان مرکز، میتواند با چاشنی اقبال عمومی از ارزشهای خود، به کانون قدرتی وسیع و شبکهای قدرتمند علیه هیمنه ساختار دولت-ملت به غایت آمرانه مسلط تبدیل شود. به یاد داشته باشیم که نقطه قوت این جنبش، در نهایت تحول ارزشی-هنجاریست و این ظرفیت همانگونه که اشاره شد با تمایلات نوین جامعه پیوندی معنایی دارد و به تبع آن، میتواند گزینه زمان را به پلی ارتباطی تبدیل کند تا تعمیق این شکاف را به فرصتی تاریخی برای برقراری حکومتی توافقی و مبتنی بر تلورانس و مشارکت را فراهم آورد.