آگری اسماعیلنژاد
ایران کنونی محصول دو مقطع زمانی است:
یک: حاصل تلاش تورکان صفوی برای تشکیل یک دولت شیعه در قرن شانزدهم میلادی است.
دو: حاصل تلاشهای رضاخان و همراهانش برای تشکیل یک دولت فارسی_شیعی در اوایل قرن بیستم است.
در واقع دو پایه ناسیونالیزم ایرانی یعنی تشیع و زبان فارسی هر دو خواست تحمیلی دولت بر مردمان جغرافیای ایران در دو مقطع زمانی متفاوت بوده است، و بر همین اساس هم دولتها استراتژی امنیت تعریف میکنند.
دولت مستقر در جغرافیای ایران در روابط بینالمللی تا قبل از جنگ جهانی اول در دو نقش ظاهر شده است:
١: اداره کننده یک منطقه محافظتی برای عدم دسترسی روسیه به هندوستان در این نقش از طرف بریتانیا مورد حمایت قرار میگرفت.
٢: از قرن شانزدهم تا اواسط قرن ١٨ نقش ابزاری تهدیدی علیه دولت عثمانی را داشته است.
پس از جنگ جهانی اول و شکلگیری اتحاد جماهیر شوروی نقش دولت و جغرافیای ایران در سیاست بینالمللی بدین شکل تغییر یافت:
١: تامینکننده امنیت نفت برای بریتانیا و بعدها اقتصاد کشورهای بلوک سرمایهداری
٢: حائلی برای جلوگیری از گسترش بیشتر مرزهای اتحاد جماهیر شوروی
در دکترین تامین امنیت دولت ایران صرفنظر از نوع حکومت، شیعهگری یکی از پایههای آن است ، این مقوله در جمهوری اسلامی محرزتر است، اما قبل از جمهوری اسلامی از صفویه به بعد بخشی از سیاست رسمی دولتهای مستقر در ایران بوده است.
در واقع اگر بخواهیم این بخش را جمعبندی کنم؛ باید بگویم که دولت ایرانی دکترین امنیتی خود را براساس حمایت از اقلیت تشیع در جهان اسلام و بازی کردن نقشی که ابرقدرتهای جهانی برای آن تعریف کردهاند، بنیاد نهاده است.
در مقاطع مختلف بین این دو پارادیم رفتار دولت حاکم بر ایران در رفت و آمد بوده است و برای مثال دولت پهلوی دوم در زمانی که تلاش کرد با فشار بر کنسرسیوم نفت درآمد خود را افزایش دهد، در سطح داخل و خارج از ایران تلاش نمود، به عنوان یک دولت حامی تشیع ظاهر شود و بر همین اساس سرکوب مذهبیون در داخل را کاهش داد و با شبکه تشیع در منطقه ارتباطات وسیع برقرار کرد.
اما پارادیم شیعهگری در رژیم جمهوری اسلامی بە استراتژی اصلی تبدیل شده است، بطوری که جمهوری اسلامی حمایت از گروههای شیعه مذهب در سراسر جهان اسلام را در قالب سیاست صدور انقلاب اسلامی تعریف کرده و آن را به استراتژی اصلی سیاست خارجی خود تبدیل کرده است.
البته استراتژی حمایت از اقلیت تشیع در جهان اسلام برای حاکمان ایران به قدرت نرمی نیز در سطح روابط منطقهای هم تبدیل شده است و در عمل این استراتژی اهرمی کاربردی برای کسب منافع بیشتر حداقل در سطح خاورمیانه است.
نکته حائز اهمیت در استراتژی حمایت از اقلیت تشیع در سطح جهان اسلام این است که این استراتژی از طرف جامعه تشیع ایران مورد تایید است و در واقع جزء محدود رفتارهای حاکمیت ایران است که مشروعیت اجتماعی را هم در پی داشته است.
در واقع در شرایط کنونی یکی از کارتهای موثر جمهوری اسلامی در سطح سیاست بینالمللی میزان مشروعیت رژیم در بین اقلیت تشیع در جهان اسلام است، این مسئله با قدرت گرفتن طالبان در افغانستان با چالش جدی روبرو شده است، چون طالبان جدید تلاش میکند، دکترین امنیت خود را بر اساس نمایندگی بخشی از اهل سنت و ناسیونالیزم پشتون تعریف کند، که هر دو مورد برای جمهوری اسلامی یک تهدید کلان تلقی میشود؛ به دلیل اینکه دیگری ناسیونالیزم پشتون دری_شیعه مذهب است که جمهوری اسلامی هم نماد هر دو هویت است و هم در سطح سیاسی، امنیتی و فرهنگی میخواهد هر دو هویت را در منطقه نمایندگی کند.
در اینجا مقولهای دیگر مطرح میشود و آن نقش حمایتی جمهوری اسلامی از دریهای شیعه مذهب در افغانستان در صورتی که جمهوری اسلامی بمانند شیعههای لبنان از آنها حمایت کند، با طالبان وارد تنش غیرقابل کنترل خواهد شد و در صورتی که در برابر تبعیض آنها سکوت کند، با افکار عمومی شیعه در سطح جهان روبرو خواهد شد.
همزمان با این مسئله، در تمامی چهارصد سال اخیر کشورهای که در غرب جغرافیای ایران واقع شدهاند، از طرف حاکمان وقت ایران به عنوان کلان تهدید امنیتی تلقی شدهاند یا به تعبیری دیگر حاکمان چهارصد سال اخیر دشمنیهای استراتژیک خود را بیشتر با کشورهای واقع در غرب جغرافیای ایران تعریف کردهاند و این وضعیتی را ایجاد کرده است که زیرساختهای نظامی در شرقی ایران قدرت ، انسجام و تراکم غرب را نداشته باشند و باتوجه به وسعت جغرافیای ایران مسلما زیرساختهای موجود در غرب نقش اساسی در تنش نظامی با طالبان نخواهند داشت.
بر همین اساس جدا از تمامی چالشهای بزرگ و کوچکی که جمهوری اسلامی با طالبان دارد، این گروه، جمهوری اسلامی را با یک بنبست کلان استراتژی امنیتی روبرو کرده است و از لحاظ سخت افزاری هم در شرایط کنونی که تنش در غرب ایران علیالخصوص تنش با اسرائیل افزایش یافته است و همزمان بحران اقتصادی تاروپود اقتصاد ایران را در برگرفته است، امکان روبرو شدن با طالبان برای جمهوری اسلامی تقریبا وجود ندارد.
پس میتوان گفت که طالبان در آینده نزدیک در صورت ماندگاری جمهوری اسلامی ساختار دکترین امنیت این رژیم را تغییر خواهد داد، اما جمهوری اسلامی از روبرو شدن مستقیم با آن خوداری خواهد نمود.