یعقوب روا
در میانه تب جهانی جنبشهای کمونیستی و سوسیالیستی و جدال خطوط مختلف آن، قاسملو کسی بود که دیگر به باورهای مرسوم ذیل آرمان عدالتخواهی اعتقاد نداشت. او که خود را سابقا مارکسیست و کمونیست میپنداشت در تز "سوسیالیزم دموکراتیک" در قامت دموکراسیخواهی عدالتخواه ظاهر میشود. بهار پراگ، بهار فکری قاسلمو هم بود. اندیشەهای الکساندر دوبچک رهبر آزادیخواە چکسلواکی، همان کشوری که قاسملو در آن تحصیل کرده و استاد مهمترین دانشگاهش بود، سایه سنگینی بر جامعه و فضای روشنفکری و آکادمیک اندخته بود. دوبچک میگفت؛ سوسیالیزم ما باید سیمای انسانی داشتە باشد. او اگرچه در راس حزب کمونیست بود ولی دیگر معتقد به حکومت دیکتاتوری پرولتاریا و در واقع حزب کمونیست نبود. اصلاحات او در گشایش فضای روشنفکری، سیاسی، مطبوعاتی، اصلاحات اقتصادی و دیسانترالیزە کردن سیاست و بسط فدرالیزم چکسلواکی به مذاق حاکمان شوروی خوش نیامد. مردم که از کوتە زمان هوای آزادی بهرەمند شدە بودند، به یکبارە با حمله سخت و نظامی بلوک پیمان ورشو روبرو شدند.
در آن هنگام قاسملو استاد دانشگاه چارلز پراگ به همراه دیگر روشنفکران و آزادیخواهان با امضای بیانەای این حمله را محکوم و از آزادیهای موجود دفاع کردند. همین موضع گیری باعث اخراج او نە تنها از دانشگاە، بلکه کشور چکسلواکی شد. دکتر قاسملو همانند بهار پراگ عمیقا متحول شده بود. او فاصله زیادی با سوسیالیزم موجود پیدا کرد. عنصر بنیادین در تحول فکری قاسلمو نفی هرگونه دیکتاتوری و باور به دموکراسی بود. جوهرەای که تقریبا تمامی جریانهای چپ بلوک شرق و کشورهای جهان سوم از کوبا گرفته تا آلبانی و افغانستان فاقد آن بودند. در باور قاسملو سوسیالیزم نه نفی آزادیهای بنیادی انسان بلکه باید در خدمت تعالی فردی انسان و جامعه انسانی باشد. او مانند دوبچک اعتقاد داشت آزادی یعنی نفی هرگونه استثمار و مهرەگونگی و تعالی به فردانیتی قابل احترام. از این منظر هدف مبارزه انسانی نە تنها رهایی طبقاتی بلکه رسیدن به تعالی فردی بود. برداشتی رایکال و عمیق از آزادی انسان که مرز مشخصی با دمکراسی بورژوازی و تودە گرایی چپ داشت. در هر دو انسان دیگر نه آن موجود رها و آزاد بلکه آلت دست بود. گرچه آزدایهای اجتماعی و سیاسی و فردی مدنظر او تفاوتی چندانی با لیبرال دموکراسی نداشت اما در اقتصاد ضمن احترام به آزادی اختیار فرد در مداخله اقتصادی وظیفه دولت را فراهم ساختن زیرساختهای اقتصادی-اجتماعی برای نیل به جامعەای عاری از استثمار میدانست. مرز مشخص نظرگاه قاسملو با سوسیال دموکراسی وجه منفعلی آن با رشد سرمایه و ارزش افزوده بود.
در باور او جامعه آرمانی سوسیالیستی نه یک جامعه بی طبقه بلکه جامعەای بدون استثمار بود. مشخصا هنگام طرح ایده سوسیالیسم دموکراتیک و تشریح آن به کاهش فاصله طبقاتی و نه حذف آن اشاره دارد. نظریات توسعه که در سالهای بعد مطرح و بر سرمایه انسانی و اجتماعی متمرکز شدند بیشترین تطابق را با تفکر قاسملو داشتند. او در ضمن تشریح "کورته باس" مشخصا میگوید برای پیادە سازی سوسیالیزم در کوردستان نیاز به بیست تا بیست و پنج سال زمان است و اشاره میکند اگر در طول مدت چند سال و به تدریج بتوان تفاوت دستمزدها را به یک به ده رساند این موفقیت بزرگیست.
جوهره "سوسیالیسم دموکراتیک" پیشرفت کوردستان از یک منطقه توسعه نیافته به یک سرزمینیست که مردمانش در آن احساس سعادت داشتە باشند، است. نیل به چنین هدفی جز به دست یازیدن به نظریات و راهکارهای توسعه ممکن نبود. توسعه ماهیتا چند بعدی است و قریب به اتفاق نظریات توسعه مبتنی بر بسط توسعه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... است. از اهمیت آزادی و دموکراسی نزدیک به لیبرال دموکراسی و تاکید فروان ایشان بر لزوم استقرار نظامی دموکراتیک که مبتنی بر مشارکت تمامی طیفها و جریانات سیاسی بوده، قابل استنباط است که ایشان بر توسعه سیاسی همانند توسعه اقتصادی در عین غیرمتمرکز شدن قدرت سیاسی تاکید موکد داشتەاند.
او که از جوانی به اروپا رفته بود بیشتر از هر کسی غیر اروپایی جوهره تغییر تفکر و زندگی اروپایی را درک کرده بود. او بخوبی درک کرده بود که جوهره پیشرفت هر جامعەای وجود اندیشەای انتقادیست. نقطه عطف رنسانس اروپایی شکل گیری تفکر انتقادی بر قبل از خود بود. آن تکانە بزرگ فکری که بر هر آنچه قبل از خود بود با دیده تردید مینگریست. ابتدا درک، سپس نقد و نهایتا رد میکرد و اندیشەای جدید را بر تل خاکستر تفکرات ژنده بنیاد مینهاد. این شیوە تفکر هر انسانی را مجهز به سلاحی میکرد که هیچ تفکری یارای مقابله با آن را نداشت. اندیشه نقاد ابتدا در فلسفه، هنر و ادبیات و سپس در علوم تجربی و رشتەهای دیگر نمود پیدا کرد. این سرآغاز مدرنیته و تولد انسان مدرن بود. بودلر میگوید: "مدرنیته شکلی از رابطه است که باید با خودمان برقرار کنیم. مدرن بودن یعنی خود را چنان که هستیم نپذیریم و علیه خویش قیام کنیم".
قاسملو در مواجهه با دنیا مدرن اروپایی بر علیه خود قیام کرد، خود را شناخت و خود را دوباره ترسیم کرد. اما او نه یک روشنفکر اروپایی با دغدغەهای کوچک بلکه خود را در قامت انسانی با مسئولیت تاریخی میدانست. او هر آنچه را از ماهیت پیشرفت دنیای غرب درک کردە بود به خدمت حل مسئله بزرگ دنیای زیستی خود در آورد. بدین سان با ساختار فکری منتقد و مدرن با مسئله "کوردستان و کورد" مواجه میشود.
او که در ابتدا سمپات حزب توده (متمایل به شوروی) و کمونیست بود به زودی علیه خود میشورد و در برابر اینکە کیست و چه میخواهد شروع به پرسشگری میکند.
او به عنوان یک انسان کورد چه کسی بود؟ این مهمترین سوالیست که انسان کورد در صد سال اخیر با آن روبروست. او این پرسش بنیادی که در واقع شیوە مواجهە انسان کورد با دنیای پیرامون و درک مسئله خود بود را ارائە می دهد. ابتدا در کسوت یک آکادمسیت با "کوردستان و کورد" و سپس بعنوان فعال سیاسی گزارش کمیته مرکزی به کنگره سوم حزب دموکرات کوردستان و نهایتا بعنوان یک رهبر سیاسی برنامه مشخص "سوسیالیزم دموکراتیک" را مطرح میکند. او با متدولوژی آکادمیک و پژوهشها فراوان علمی مسئله کورد و کوردستان را مطرح میکند. کورد را بعنوان ملتی مستقل و کوردستان را سرزمینی اشغال شده که مردمانش اختیار حاکمیت بر سرنوشت خویش را از دست دادەاند، معرفی مینماید. او حل مسئله ملی کورد را مسئلە بنیادی حرکت و جنبش کوردستان معرفی میکند و بازگرداندن حق تعیین سرنوشت به ملت کورد را وظیفه اصلی جنبش آزادیخواەی کوردستان میداند و سوسیالیزم دموکراتیک را بعنوان سیستمی در خدمت سعادت ملت کورد فرموله میکند.
نگاه انتقادی او در تمامی آثارش کاملا مشهود است. او با نقدی رادیکال در گزارش کمیته مرکزی به کنگره سه حزب دموکرات بیرحمانە گذشته را نقد میکند. نقطه ضعفها را بدست میدهد و کژیها را مشخص و در نهایت نقشه راه را تبیین میکند. شاید کمتر نقدی مانند آنچه قاسملو میگوید باشد که جمهوری کوردستان را چنین موشکافانە و ظریف جراحی و پاتولوژی کرده باشد. نقاط مثبت و منفی آنرا مشخص و علل شکست و عدم تداوم حرکت را نمایان ساخته باشد. دربارە حزب هم با همین نگاه به نقد پیشینه میپردازد و نقشه راه آینده را به کنگره ارائه میدهد. چنین روش تفکری در واقع در زمانه خود میان رهبران سیاسی کورد کاملا بدیع بود. او ذهنی مدرن و نقاد داشت که دیگران فاقد آن بودند. در تلاطم و التهابات جهان چپ و سردرگمی چپهای کوردستان در بین خطوط مختلف او راه راست را پیدا کرد.
او به روشنی بر این عقیده بود که مبارزه ملت کورد برای رفع ستم ملی بر هر مبارزەای دیگر ارجحیت دارد و مبارزه طبقاتی را دلیلی بر تضعیف مبارزه ملی نمیدانست. نقطه برخورد او و بعضی از کهنه هم قطارانش در کنگره چهارم حزب این نکته او بود؛ مبارزه با امپریالیسم جهانی وظیفه جنبش کوردستان نیست! همین یک خط تحول عظیمی در سیاست حزب دموکرات و جنبش کوردستان را موجب شد. او حرکت در فضای سیاسی جهانی، منطقەای و کوردستان را از منظر حل مسئله کورد میدید. اما گرچه عمیقا با "ناسیونالیسم تنگ نظر" مخالف بود، همپیمانی قشرهای زحمت کش و استثمار شده جامعه را با قشر متوسط شهری که اصطلاحا "خردە بورژوازی شهری" مینماید، ضروری میداند. او در گزارش برای کنگره سوم حزب صراحتا اعلام میکند در روند مبارزه باید به خواستەها و دغدغەهای اقشار و طیفهای مختلف جامعه بخصوص طبقه زحمت کش و استثمار شده، باید توجه ویژه داشت. او هرگونه همپیمانی با نیروهای مرتجع و کهنه پرست را رد و حتی آنرا مضر میداند.
در آخر تنها میتوان گفت کە اندیشەهای قاسملو و شیوه تفکر و مواجهە با مسئلە کورد و کوردستان بسیار بنیادی، اصولی و نظام مند و هنوز معتبر است.
***
پینوشت: در میانه تب جهانی چپ، طیفها و جریانات مختلف کمونیست و سوسیالیست حتی از لحاظ فورمیک و ظاهری هم قابل شناخت بودند چنانکە حتی بعضی از آنها سیگارهای مخصوص میكشدند و با مظاهر آنچه به زعم خود بورژوازی بود دوری میکردند حتی سیگارشان. کنت یک برند سیگار آمریکائیست!