کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

وقتی احادیث جای خود را به روایات فاشیستی می‌دهند

17:14 - 4 مرداد 1402

کیوان درودی

ایران مدرن به عنوان دولت‌ملت آمرانه (برساخته از بالا به پایین)، بر دو رکن اساسی مذهبی (شیعی) و فاشیستی-قومی (پارس‌سالار) بنا شده و این دو مبنا بر حسب موقعیت -اوج و زوال- جای خود را به قرائت دیگری از "ایرانیت" و "ایرانی‌بودگی" می‌دهند. وقتی پهلوی احساس کرد تکیه بر نهاد تشیع آخوندمحور چنان موثر است که حتی بر برکناری مصدق و توفیق کودتا ردی از خود بر جای می‌گذارد؛ دیگر هرگز با همان رویکرد ابتدایی اوایل به آن‌ها ننگریست. او البته در ابتدا تصور کرد که می‌تواند نهاد تشیع را از قدرت کنار بگذارد، اما بعدها متوجه شد که نیاز روایت فاشیستی او به احادیث -مطلوب- آخوند به عنوان تمام‌کننده حیاتی‌تر از آن است که بتواند موضعی رادیکال علیه‌اش اتخاذ کند.

جمهوری اسلامی ایران هم، به عنوان گفتمان موازی تجلی‌گر نهاد تشیع و همگون با نهاد سلطنت، همواره در بزنگاه‌هایی که از اقتدار کافی برخوردار نبوده، به ادبیات و مفاهیم فاشیستی قومی روی آورده است. واپسین نمونه این بهره‌برداری جمهوری اسلامی از فاشیزم متکی به قوم‌محوری فارس‌سالار، در ماه‌هایی بود که جنبش ژن، ژیان، ئازادی یا قدرت پیش می‌رفت و یکی پس از دیگری بر ایدئولوژی حاکم خط بطلان می‌کشید. آن‌ها برخلاف رویه سابق که مخالفان را "ضدانقلاب" خطاب کرده و با این رویکرد دست به سرکوب می‌زدند؛ به یکباره با چرخشی در ترمینولوژی، وام‌واژه‌های وارونه‌نمایی وضعیت را از فاشیست‌های قوم‌پرست گرفته و مخالفان را "ایران‌ستیز" نام بردند!

کلیت این دو بر مبنای منافعی شکل گرفته که از اساس با "منافع عمومی" یا در مفهوم متعالیترش، خیرِ عمومی در تضاد و تعارض ماهوی هستند. به عبارت دیگر دو نهاد سلطنت و شیعه‌گری، تنها بخشی از شبکه‌های متصل بهم قدرت‌اند که همواره از منافع عمومی به عنوان یک منبع تغذیه سود جسته‌اند.

چگونه می‌توان مدعی شد شاهی که با کودتا روی کار آمد، به دستور یک کشور دیگر تبعید شد و همانجا جان سپرد، ارتباطی با خواست و اراده عمومی داشته، در حالی که به گواه تاریخ حتی تا چند سال در برخی نواحی جغرافیای ایران، نام شاه مملکت اسمی ناشناخته بود.

همانگونه که جمهوری اسلامی بر امواج سیل خروشان اعتراضی ۵٦ مسلط شد و این کار نه با تلاش و اقناع، بلکه با توسل به خشونت عریان انجام گرفت و ٤۵ سال گذشته با حاشیه‌امنیتی که نهاد موازی همگون (سلطنت فاشسیتی) برایش خلق کرد به حیات ادامه داد. اعتراض به این دو رویکرد البته، کاریست که احتمالا تنها در درازمدت جواب می‌دهد، یعنی هنگامی که به تلاش طرفداران دموکراسی مفاهیمی مانند مذهب و میهن همچون دو قلمرو عمومی از انحصار و قبضه سلطنت و روحانیت بیرون می‌آید.

هنگامی که در تعریف و همچنین شناخت یک نیروی جمهوری اسلامی ایران، اختلافی به نسبت دوری و نزدیکی به "مرزهای مقدس" دیده می‌شود، لازم است بار دیگر سوال کنیم اساسا "امنیت" و "امنیت ملی" در ایران چیست و چگونه وارونه‌سازی شده و این دو چه ارتباطی با ادعای نمایندگی منامع عمومی دارد. گفتمانی که همان نیروی سرکوبگر در تهران و قم و ..را در "مرزهای مقدس" -مثلا بلوچستان- "مرزبان میهن" نام می‌برند.

عقلانیتی که ممکن است اتفاقا کردستان را به دلیل مقاومت بستاید، اما در جایی که لازم ببیند در حد اشد شایسته تنبیه بداند. جایی که می‌گوید من فقط می‌خواهم مبارزه کنم، تقدیر و تشکر و در جایی که می‌گوید من هم، همچون دیگر انسان‌ها و گروه‌های اجتماعی انگیزه و مطالبات و حقوق خود را همراه و همزمان با دیگران مطرح می‌کنم؛ به شدت سرکوب می‌شود. در واقع اساس مسئله بازتعریف نقش و عاملیت مردم در تمام سطوح است و اینکه اساسا چرا در یکصد سال گذشته دو نیروی وکالتی، بدون اثبات وکالت! آن را به طرق مختلف به انحصار درآورده و از آن، یک مالکیت جعلی برساخته است.