کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

ادبیات انقلابی، یا انقلاب ادبیات؟

16:57 - 17 تیر 1402

بهار حسینی

ادبیات در غرب برعکس ادبیات معاصر ایران، مدام علیه حاکمیت و دولت جهانش را پدیدار نمی‌کند؛ به همین دلیل هنر و ادبیات در غرب نسبت به ادبیات معاصر ایران، پدیدارشناختی‌تر است. در سمبولیسم غربی جنگ با حاکمیت پنهان نیست؛ اما در سمبولیسم اجتماعی ادبیات ایران، مبارزه برای کسب حقوق از دست رفته یا تصرف شده منشأ خلق استعاره و نماد است. ادبیات معاصر ایران از یک نظر ادبیات از خود بیگانه است؛ زیرا مدام در جنگ با چیزی است که بیرون از اوست. این "دیگری" است که مشخص می‌کند ادبیات ایران باید با چه چیزهایی تخیل کند. خیره شدن به "دیگری دشمن"، درون‌نگری را از ادبیات ایران گرفته است. چرا که نه فرصت می‌کند به خویشتنش بنگرد و نه "دیگری" این اجازه را به او می‌دهد. بنابراین مدام حرکات مشکوک دیگری دشمن را نظاره می‌کند، اما این از خود بیگانه کاملا تحمیلی است.

شاعران ادبیات معاصر ایران از مشروطه تا کنون نقش اندیشمندان روشنگری را بازی کرده‌اند؛ به همین دلیل در این ادبیات مفاهیمی چون خرافات‌ستیزی، ظلم‌ستزی، نقد قدرت، قانون، آزادی، حق، عدالت و ... مفاهیم اساسی هستند. ادبیات ایران با یک پرش تاریخی به سمت معاصریت رفته است. به تعبیر دیگر ادبیات معاصر ایران، مدرن نشده یا معاصر نشده به سمت معاصریت جهان مدرن رفته است؛ یعنی همچنان که خود را مدرن کرده است به معاصریت نزدیک‌تر شده است. پیش از آنکه ادبیات معاصر، معاصر شود، فلسفه‌ی معاصریت و مدرن بودن در ایران طرح نشده بود. زیرا پیش از معاصر شدن نه روسو و ولتر داشت نه جان لاک و کانت. کانت می‌گفت که روشنگری یک نوع بلوغ است. روشنگری دوره‌ای است که انسان غربی می‌تواند از خویشتن خویش سخن بگوید. ادبیات معاصر این دوره بلوغ را طی نکرده است؛ به همین دلیل با فهم جدید از ادبیات هم به بلوغ ناگهانی رسید و هم به معاصریت. امر ناگهانی صیرورت را با  عصبیت همراه کرد. عصبیتی که نمی‌گذارد درونگری و خویشتن‌شناسی واقعی اتفاق بیفتد. آنکه تحقیر شده است باید مدام از خود دفاع کند و دفاع از خویشتن مانع خویشتن‌شناسی است. همین نابه جایی  است که ادبیات معاصر  ایران را مسئله‌دار کرده است. چنانکه از دیدگاه تاریخی و در مقایسه با رنسانس می‌توان به این نکته اشاره کرد که، والتر اولمان مورخ هلندی- بریتانیایی، نظریه‌‌پرداز قانون و اندیشه‌ی سیاسی قرون وسطی در پیشگفتار کتاب "بنیادهای قرون‌ وسطایی اومانیسم رنسانس" در نقد فهم کلیشه‌ای رنسانس به نکته‌ی بسیار مهمی اشاره می‌کند. او می‌گوید: "وقتی رویکرد غیر تاریخی بر موضوعی کاملا تاریخی تحمیل می‌شود انسان‌ها ساده‌لوحانه فکر می‌کنند که آن موضوع در خلأ شکل گرفته است!". چنانکه حکومت ایران اکنون حتی اقتصاد خود را اقتصاد مقاومتی می‌داند در حالی که بخشی عظیمی از ادبیات ایران علیه حاکمیت استعاره‌سازی می‌کند؛ یعنی مقاومت علیه مقاومت. این یعنی ادبیات حاکمیت، در تضاد با ادبیات انقلابی عامه‌ی مردم، و انقلاب ادبیات در طرح‌واره‌های نوین خیابان است. که می‌توانیم، این چرخش فکری را در زمینه انقلاب ادبی، "پله‌ی آهنی" نام بنهیم..

بزرگترین رخدادی که از انقلاب مشروطه به بعد در ادبیات ایران اتفاق افتاد این بود که فراروایت متن مقدس دچار فروپاشی شد. ادبیات معاصر رابطه‌ی بینامتنی خود را با متن مقدس قطع کرد و آغازی بود بر تولید این مفهوم که، هر چیز در ایران سیاسی است. چنانکه، جای خود را به جعل پیشگویانه داد! اشعار پیشگویانه‌ی شاه نعمت‌الله در انقلاب ٥٧ مشروعیت پیشگویی صوفیانه را تبدیل به مشروعیت‌سازی ایدئولوژیک کرد! "بودریار" وانموده‌ی جعل را متعلق به دوره‌ی رنسانس می‌دانست اما تاریخ جعل با تاریخ هویت برابری می‌کند. بخشی از اپیستمه‌ هر عصری از افسانه‌های جعل تغذیه می‌کند. چنین است که "والتر اولمان"، مورخ "هلندی- بریتانیایی" نظریه‌‌پرداز قانون و اندیشه‌ی سیاسی قرون وسطی در پیشگفتار کتاب "بنیادهای قرون‌ وسطایی اومانیسم رنسانس" در نقد فهم کلیشه‌ای رنسانس به نکته‌ی بسیار مهمی اشاره می‌کند. او می‌گوید: "وقتی رویکرد غیرتاریخی بر موضوعی کاملا تاریخی تحمیل می‌شود انسان‌ها ساده‌لوحانه فکر می‌کنند که آن موضوع در خلأ شکل گرفته است." بنابراین عجیب نیست که در دهه‌ی هفتاد شمسی، همانطور که کتاب "قبض و بسط تئوری شریعت" دکتر سروش منتشر می‌شود، دیوان حافظ به مثابه‌ی "رمز کل" یا "حافظه‌ی ملت ایران" مطرح گردد. یا اینکه بسیاری از شاعران معاصر نثر قدیم ایران را به عنوان رتوریک یا ابزار رتوریک‌سازی به کار گرفتند. با همین رویکرد بود که زبان ترجمه‌ای تورات وارد شعر معاصر شد. فروغ فرخزاد در مجموعه شعر "تولدی دیگر" تحت تأثیر تخیل آخر الزمانی است. او برای بازنمایی این تخیل، از زبان توراتی کمک می‌گیرد. رگه‌های این نوع تفکر را حتی می‌توان در داستان "یکلیا و تنهایی او" اثر تقی مدرس هم یافت. شاملو با آن که توجه کمتری به تلمیحات سامی و اسلامی داشت، اما زبان شعری خود را با نثر کهن بازسازی می‌کرد. در دهه‌ی چهل شاعران "شعر دیگر" رابطه‌ی محتوا و فرم در زبان تصوف را نادیده گرفتند تا زبان بلاغی عرفان را به مثابه‌ی فرم و زبانیت ساختاربخش در آورند. اخوان هم زبان آرکائیک را به خدمت گرفت. حتی تلمیحات و روایات دینی ایران باستان را تبدیل به تصاویر ناسیونالیستی کرد!

این که آثار چه فیلسوفان و اندیشمندانی را باید ایرانیان بخوانند، باز به سیاست و مقاومت برمی‌گردد. نیما نمی‌خواست سرنوشت شعر نو این‌گونه شود. اما مارکسیست‌ها وظیفه‌ی شعر نو را مقاومت سیاسی دانستند. شاملو می‌گفت من برای زیبایی‌شناسی شعر نمی‌گویم. حتی آن‌هایی که براساس زیبایی‌شناسی شعر می‌گفتند در جدال با شعر سیاسی ساختارآفرینی می‌کردند. در دانشکده‌های ادبیات رشته‌ی ایدئولوژیکی تاسیس کرده‌اند به نام "ادبیات پایداری". ادبیاتی که از ارزش‌های انقلاب دفاع کند. در حالی کە کل ادبیات معاصر ایران "ادبیات پایداری" است. ادبیات مارکسیستی تماما ادبیات پایداری است. ادبیات اسلامی تماما ادبیات پایداری است. سوالی که پیش می‌آید این است: وقتی از ادبیات پایداری می‌گوییم منظور ما ادبیات کدام گروه و صنف است؟ پارادوکس ادبیات پایداری در ایران حتی خود ادبیات ایران را مسئله‌دار کرده است؛ یعنی مقاومت بخشی از ادبیات ایران علیه بخش دیگر. بخشی در برابر دشمن بیرونی ادبیات مقاومت است بخشی علیه دشمن درونی. سه چهره‌‌ی فوق‌العاد‌ه‌ای که در قتل‌های زنجیرەای کشته شده‌اند( غفار حسینی، محمدجعفر پوینده و محمد مختاری) همه به گونه‌ای گرایش به جامعه‌شناسی ادبیات داشته‌اند. این نشان می‌دهد، ارزش هر انقلاب ادبی و ادبیات انقلابی، ابتدا از مسیر جامعه‌شناختی هر عصر می‌گذرد و عقل جامعه‌شناختی درونی، نزد آنانی ست که در هرج و مرج یک جامعه‌ی رو به انحطاط اخلاقی در یک مرز جغرافیایی زیسته باشند، به همین دلیل است که اندیشمندان غربی هرگز نتوانسته‌اند رویای ایرانیان را پیشگویی کنند. گمانه‌هایی که اکنون اسلاوی ژیژک درباره‌ی رخدادهای اخیر می‌زند چیزی در حد گمانه‌زنی‌های میشل فوکو است. زیرا به قول کاپوشینسکی نه فوکو از شرایط زندگی در ایران خبر داشت و نه اکنون ژیژک خبر دارد! در عصر امروز بیش از هر زمان دیگری سیاست عین ادبیات است و زیبایی‌شناسی چیزی جز ادبیات نیست. و ادبیات نه فقط به مثابه هنر، بلکه به مثابه هر زبان سیاسی است. در الهیات توبه، جای تولید گفتمان ادبی نیست! ناصر خسرو توبه کرد تا گسستی در شعر فارسی اتفاق افتد. این توبه را می‌توان همان توبه‌ی عقل دانست. سنایی توبه کرد تا شعر مدحی را تبدیل به شعر صوفیانه کند. بنابراین توبه در ادبیات ایران نقد قدرت نبوده است. یا غزالی، که کمر فلسفه‌ی اسلامی را شکست! اما اندیشه او نشان می‌دهد که توبه‌ی غزالی یک توبه‌ی صرفا فردی نبود بلکه یک توبه استراتژیک، سیاسی و چند وجهی بود. توبه‌ای که گفتمان تصوف را پیش انداخت و کل ادبیات ایران با این توبه ساختار ویژه‌ای گرفت. اما انقلاب ادبی او هم لزوما در راستای نقد قدرت نبود.

بنابراین، نه ادبیات انقلابی، نه انقلاب ادبی، لزوما طرح‌واره‌ی نقد قدرت نمی‌توانند باشند، چون آنچه تاریخ نشان داده، این دو نگرش، جامعه مدنی را چند پاره‌ی عقیدتی کردند و تولید یک رویکرد جامعه‌شناختی مبنایی برای تغییر قدرت نبوده اند. بد نیست اشاره کنیم کە تعریف "ادوارد سعید" از ادبیات هم در عین حال کاملا سیاسی است، او هم مثل نظریه‌پردازان تاریخ‌گرایی نو، فرقی بین هنر، ادبیات و تاریخ نمی‌بیند. چنانکه ایلیاد و اودیسه، صرفا یک هویت یونانی نیست، یک حماسه‌ی تماما غربی ست. فرهنگ غرب در هر دوره‌ای به شکل ویژه‌ای اسطوره‌های یونان و رم را به یاد آورده است: در عصر انقلاب و سوژه‌مندی انسان‌ها اسطوره‌ی پرومته را به یاد آورده و در عصر مرگ سوژه و نیهیلیسم به اسطوره‌ی سیزیف معطوف شده است، تا در هر دوره، با حفظ اصالت فرهنگی، تغییری ساختاری جهانشمول به تناسب هر عصر انقلابی ادبی تولید کند با حفظ اصالت جامعه‌شناختی.

بنابراین با زیبایی‌شناسی سیاست است که گفتمان هنر و زبان استعاره، نماد و رمز، به مثابه نشانه‌شناسی ادبی و دایره‌المعارف مفهوم ادبی هنر اعتراضی شکل می‌گیرد، نه صرفا فرهنگ لغت حماسه و اعتراض. آزادی انسان فقط در عمل نیست؛ انسان آزاد کسی است که در تأویل هم آزاد باشد؛ زیرا این تأویل است که امر ناپیدا و نامکشوف را آشکار می‌کند. و ادبیات، یک رویکرد ذاتا انقلابی ست! یک هنر ذاتا انقلابی.