کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

هژمونی فرهنگی و فرهنگ هژمونی

10:25 - 22 مرداد 1402

سیوان احمدی

معلومات کشف تدریجی نادانی خودمان است

(ویل دورانت)

در زیر پوستەی مدنیت آنچه هجمه و تسلط است تزریق بیماری‌ها و امراض فرهنگی برای تسلط بیشتر حکام بر عوام است. با مردمی که با حکم حکام خود را محکوم می‌خوانند و در نمایی فراتر خود را محکوم و محدود به خواست نیروی متافیزیکی ورای دسترس و برساختی به نام خدا می دانند و می‌بایست در این برهەی زمانی در کمینەی حالت مقاومتی در صف مقابل دیکتاتوری، روشنگری را تجویز اتحاد در یک جبهە مشترک با دردی مشترک را در دستور کار قرار داد.

همان تصورات غلط از اخلاقیات و رفتار و همان تفاهیم باز تعریف نشده در اجتماعات امروزی است که فشارها و آشفتگی‌های فردی و جمعی را در زوایای پیچیده باز آفرینی می‌کنند و در سنتزهای گوناگونی در سطوح مختلف جامعه منتشر می‌شود برای یافت و شناخت و تجویز می‌بایست به تعاریف دانسته‌ها و نادانسته‌های مرتبط برخواست در این خصوص به تعاریف اجمالی فرهنگ و هژمونی و ارتباط چند وجهی به این کانتست می‌پردازیم.

   در ابتدا به فنومنولوژی مناسبات فرهنگی می‌پردازیم، از این باب ورود را اعلام می‌کنیم که به وضوح بسیاری از نشانه‌های روانی اجتماع و مرزبندی‌های آنها به خوبی شناخته شده نیست. در صورتی که مجموعەای از فرهنگ‌های غالب و مغلوب و ملموس در جریان است، بستر این موجودیت رفتاری نشاندهنده پروسەای عینی است که منجر به تبلور دادەهای ذهنی می‌شود. در این گذار متاسفانه دخل و تصرف و افزایش و کاهش دادەها و متغیرهای آن موجبات فرهنگسازی خودکامانه دیکتاتوری‌ها را فراهم می‌کند، تسلط قدرت حاکم بر عامەی مردم و ملیت‌ها و اتنیک‌ها و ادیان مناسبات تحکیمی و اثبات بر حق بودن و توجیه اشغالگری و میانبری برای ادامه دهندگی چیرگی و استیلای خویش است. فی‌الحال بە تشریح  مفاهیم و لازمەهای اجمالی در این خصوص می‌پردازیم.

فرهنگ (calture)

فرهنگ مفهومی وسیع از باورها، ارزش‌ها، و رفتارها اجتماعی بشر است که مطابق ارزش‌های اجتماعی و هنجار‌های موجود در جوامع بشری بوجود آمده است که شامل مجموعه‌ای از دانش‌ها، باورها، هنرها، قوانین، آداب و رسوم اجتماعی  و عادت‌های افراد در یک گروه و یا در یک جامعه می‌شود.

 ادوارد بارنت تایلور ( ١٩١٧– ١٨٣٢) فرهنگ را مجموعەای پیچیده‌ از دانش‌ها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد بەعنوان عضوی از جامعه خویش فرا می‌گیرد، تعریف می‌کند. هر منطقه از هر کشوری می‌تواند فرهنگ متفاوتی با دیگر مناطق آن کشور داشته باشد. فرهنگ از راه آموزش، به نسول بعدی منتقل می‌شود؛ در حالی که ژنتیک به وسیله‌ی وراثت انتقال داده می شود. همچنین فرهنگ راهکارهای شایع و رایج موجه در یک جامعه است برای رفع هرگونه نیاز واقعی یا غیرواقعی. فرهنگ همواره چون نرم‌افزار است و تمدن متشکل از آن و همچنین منشا ساخت سخت افزارهاست. بەعنوان مثال در شاخصترین حالت  ایجاد زبان و صحبت کردن لازمه ادامه عقلانیت بوده است و بشریت در تعامل و ارتباط نیازمند به آن بوده است.  همین حس نیاز آن را در بستر رشد قرار داده و به جرات می‌توان گفت بدون ایجاد زبان فکریت و علم و تمدن بشری امروزی وجود نمی‌داشت. فرهنگ از ارکان اصلی جامعه است که به قیاس تاریخی و بە درازای  زمان بازتولید می‌شود. از سوی دیگر با بینش واقعبینانه خواە و ناخواە جامعه دارای طبقات است و هر طبقه تاثیری بر عملکردهای جامعه می‌گذارد. در تولید فرهنگ جامعه وجود طبقات نقش شاخصی دارند و فرهنگ نیز در بازتولید طبقات نقش ایفا می‌کند.

تعاملی رفتاری متمم و مکمل وارانە در بستر اجتماعات هژمونی

 این اصطلاح از واژه یونانی هگمونیا یا  "هژمون" گرفته شده که به معنای "رهبر" یا صرفا "تسلط بر دیگری" است. یونانیان باستان از این اصطلاح برای بیان تسلط سیاسی - نظامی یک شهر بر شهر دیگر استفاده می‌کردند   

 توصیف چنین است:  نفوذ و تسلط فرهنگی یک گروه اجتماعی بر گروهی دیگر، چنان‌که گروه مسلط یا فرادست درجه‌ای از رضایت گروه تحت سلطه یا فرودست را به‌دست می‌آورد و با "تسلط داشتن به اعمال زور صرف" تفاوت دارد. در هژمونی فرهنگی، طبقە دارای قدرت (طبقه حاکم) می‌کوشد تا تمامی باورها و شیوه‌های فرهنگی و سبک زندگی و بنیادهای اعتقادی خود را در بطن جامعه جاری کند و انواع دیگر ویژگی‌های فرهنگی از جمله "هویت اقلیت"  را به ترتیبی از بین ببرد که خواست آنان نیز باشد.

سلطه فرهنگی کلیه ظرفیت‌های معنوی یک فرهنگ را با قدرت فیزیکی برای معرفی خود بەعنوان فرهنگ غالب بسیج می‌کند و می‌کوشد تا فرهنگ‌های دیگر را با رضایت خودشان و بیشتر با همکاری خودشان تضعیف، مغلوب و یا نابود سازد. انگیزە این اقدام ممکن است ایجاد وابستگی زبانی، فرهنگی، هنری و غیره باشد و عمدتا  به مقاصد سیاسی انجام می‌شود. تسلط بر فرهنگ‌های دیگر با "رضایت خودشان"، مهم‌ترین وجه تفاوت این نوع سلطه‌گری با انواع دیگر آن است سلطە فرهنگی یا هژمونی فرهنگی، ارزش‌ها و اعتقادات ملی یا مذهبی مردم را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و از دیگر انواع سلطه (همچون سلطه‌های نظامی و سیاسی) خطرناک‌تر و نامرئی‌تر است در هنگام اجرا و انجام سلطه فرهنگی، یک فرهنگ، جایگزین فرهنگ دیگر می‌شود.

بدین ترتیب بەوضوح می‌توان مشاهدەگر این بود که با ورود فرهنگسازی فرادست و برنامه ریزی‌های گسترده و مختلف برای راەاندازی فراتر با هدف مصادره به مطلوب بودن و قابلیت بهرەوری از آن در جهت اشاعه و ادامەی تسلط قدرت خویش و غلبه بر قشر فرودست که ممکن است متنوع و مشتمل بر چندین فرهنگ باشد  آنرا به "آسیمیلاسیون" سوق دهد.

   در فرایند فرهنگ‌پذیری، تغییر هدف‌دار زمانی اتفاق می‌افتد که یک گروه، سلطه بر دیگری را از طریق اشغال نظامی یا کنترل سیاسی برقرار می‌کند. فرایندهایی که در اثر تغییر هدف‌دار اتفاق می‌افتند عبارتند از آسیمیلاسیون اجباری، یعنی جایگزینی کامل یک فرهنگ توسط دیگری و مقاومت در برابر فرهنگ حاکم. از آنجایی که تغییر هدف‌دار بر اعضای فرهنگ میزبان با توسل بە اهرم فشار تحمیل شده ‌است، کمتر احتمال دارد که اثرات آن در دراز مدت حفظ شود. همگون‌سازی در واقع شدیدترین حالت فرهنگ‌پذیری است؛ اکتساب ویژگی‌های فرهنگ حاکم را تا حدی که گروه همگون شده غیرقابل تشخیص از دیگر اعضای جامعه شوند، شامل می‌شود. با اینکه همگون‌سازی ممکن است از طریق اعمال زور یا داوطلبانه انجام گیرد، به ندرت موجب جایگزینی کامل فرهنگ قومی و نژادی حاکم می‌شود اما بسیار متأثر در روند ایجاد اقشار مطیع و منفعل از آن سود می‌برند.

 از نظر بوردیو فرهنگ نقش محوری در پویش‌های سلطه اجتماعی دارد و جزیی از سازمان اجتماعی سلطه است. فرهنگ نه به صورت کلی یا انتزاعی، بلکه در میدان خاصی تولید می‌شود و طبقات و گروەهای ذیل در تقابل و مبارزه دایمی با یکدیگر از طریق بازتولید فرهنگ خود هستند. همچنین معتقد است؛ تمام اشتغال‌های فرهنگی را در حوزه روابط قدرت قرار می‌دهد. از نظر وی، سلطه، با بازتولید فرهنگ طبقات متوسط سعی در بازتولید و حفظ ساختار سلطه دارد تا ذایقەها، ترجیحات، معیارهای فرهنگی و سبک زندگی خود را به مطلوب‌ترین آنها در اذهان بدل و بدین ترتیب مسلطشان سازد. لیکن سلطه طبقه در هالەای از ابهام پنهان می‌شود. چنانکه الگوهای فرهنگی مسلط بەمثابه بازتاب دهنده قریحه برتر دیده می‌شوند. بوردیو مدارس را به منزله یکی از اصلیترین سازوکارهای نهادی بازتولید طبقه می‌داند. از نظر وی مدارس و سایر نهادهای فرهنگی، نابرابری وسلطه را ازطریق تبدیل تمایزهای طبقه اجتماعی به تمایزات آموزشی و فرهنگی بازتولید می‌کنند.

    در دیدگاه نظریه کلاسیک که "دیگ ذوب" هم نامیده می‌شود. فرایندی متوالی است که در آن هر نسل بیشتر از نسل قبل شبیه فرهنگ غالب می‌شود و با محرومیت قومی-نژادی و آسیمیلاسیون چندبخشی همگون‌سازی فرهنگی به نحوی شدید در خدمت قدرت هژمونی کننده قرار می‌گیرد تا هژمونی شونده را به نهایت وابستگی و ورطه اضمحلال بکشاند.

 "ژان پل سارتر" در مقدمه کتاب "دوزخیان روی زمین" اثر "فرانتز فانون" آنجا که به روشنفکرسازی غرب برای کشورهای شرقی اشاره می‌کند واژه آسیمیلاسیون را به‌کار برده است. ذوب‌شدگی فرهنگی و تعامل فرهنگی دو بخش از هژمونی و آسیمیلەگی به شمار می‌آید که با دو دیدگاه آنالیز می‌شوند یکی در معایب و یکی در مزایا و این از بینش سیاسی استقلال حکومی و خواست و خواستگاه یک یا چند ملیت برمی‌خیزید که آیا با هژمونی تن به آسیمیلگی زدەاند و آن را انتخاب کردەاند یا خیر. اما در بینش فرادست و فرودستی می‌توان به صراحت دم از انحلال و به ورطه نابودی کشاندن یک ملت و ملیت و اتنیک و فرهنگ و زبان زد.

خودنگری introspection

در جغرافیای محدود به خاک کشور ایران که چند ملیتی بودن و چند زبانی را شاهدیم در طول تاریخ سراسر پر فراز و نشیب‌اش تا به اکنون در دورەهای حکومتی مختلف و در ادوار سیاسی قدرت‌ها و سلسلەهای گوناگون فشار و پیاده کردن فرهنگ غالب را از طریق قدرت فیزیکی و ایجاد همگن‌سازی را به وضوح می‌توان دید با پیدایش صفویان و اشاعه و گسترش فرهنگ مذهب شیعی و به رسمیت شناختنش بیشترین توجه به شیعیون صورت گرفت و به مرور سنگ  تفاوتهای ملیتی و قومیتی نهاده شده در ادوار بعدی نیز کم و بیش هژمونی غالب حکومتی خود را نمایان کرد اما تا حدودی به آسیمیلگی نیانجامیده بود. با پیدایش دوره رضاخانی و بنای پهلوی فرهنگ هژمونی و هژمونی فرهنگی با زور و جبریت قدرت حکومتی هژمونی  دیکتە شدە غربی، انگلیسی (از سری پلن ریزیهای مستعمراتی) اعم از کشف حجاب و یا متحد الشکل کردن لباس مردان و زنان به گونەای با مخالفین و منتقدین و موافقین صورت گرفت در همین راستا و به موازات آن فرهنگ پان فارسیسم و مباحث ملی‌‌گرایی و فارسپروری در راس امور شکل گرفت و همین سر منشا فاشیسم قومیتی حکومت فارسی بر دیگر ملل غیرفارس شد و سنترالیسم رضاخانی در فضای آشفته آن هنگام ایران موجبات توجه بیشتر به مرکزیت فارس و محوریت و در حاشیه قرارگرفتن ملیت‌ها  و اتنیک‌ها و به رسمیت نشناختنشان بود که با سرکوب‌های شدید توام با نزاع در چهار گوشه ایران شدت گرفت با اعدام و کشتار آزادیخواهان غیرفارسی و شورش‌های محلی ملت‌های غیرفارس چون برخواستن نهضت جنگل با سرکردگی میرزا کوچک خان و اسماعیل خان سمکو و بعدها قاضی محمد در کردستان و در دیگر ولایات نیز  از جمله آذربایجان و مناطق  عرب‌نشین و بختیاری و بلوچستان با رهبرانی چون شیخ خزعل بختیاری و بعدها جعفر پیشەوری و دادشاه...همراه بود.

در دوره محمدرضا فرزندش ذوب کلاسیک هژمونی را برای یک کشور چند ملیتی با یک زبان رسمی فارسی آغاز کرد و با وقوع انقلاب سفید و بسیاری اصلاحیات دیگر در همین راستا  تهاجم فرهنگی و سلطه فارسیسم بر کلیەی مؤسسات آموزشی و اجتماعی و مدارس و اقشار و طبقات غیرفارس چون بار سهمگینی سنگینی کرد. با ورود جنبش‌های شاهنشاهی و برتر دانستن فرهنگ پارسی ملی‌گرایی تک ملیتی را باب کرد و این چنین به این روند ادامه داد تا اینکە هژمونی با روی کار آمدن جمهوری اسلامی و سیاست‌های و رفتار جمهوری اسلامی در همراستایی با فاشیسم مذهبی عقیدتی و ولایت فقیه و حزب‌الله به نقطه اوج خود رسید. فرهنگ اسلامی و گسترش هلال شیعی در داخل و خارج از مرزهای ایران دست به کار شد و با پلن ریزهای گوناگون حذف فرهنگ‌های غیرفارس و غیرمذهب رسمی کشور که شیعه دوازدە امامی است در انزوا و بی‌مهری قرار داد یعنی با تیغەای دو لبه به ساقط کردن هر آنکس و هر آنچه غیر از خودی‌ها بود روی آورد با پاکسازی و یکدست‌سازی آن هم از طریق ایجاد ارعاب و فشار و زندان و اعدام‌های دستەجمعی و در نهایت با پروپاگاندا و نفوذ دستگاه حاکمه و تشدید دروغ‌های سازمان‌یافته در دول مختلف‌اش که همگی از یک سر چشمه سیر آب می‌شدند و آن هم بنیادگرایی اسلامی نظام بود نیز با عوام‌فریبی یا همان دماگوژی ( توطئەسازی و شایعەپراکنی و رواج دروغگویی سازمان یافته) به قلەی هدفش نزدیک شد.

دولتی که با چنین حکومتی دست به کار شود قطعا به انکار و فرهنگ‌سازی همگون روی می‌آورد و نمی‌شود راه حلی را بجز براندازی در نظر داشت زیرا در طی این چهل و چهار و اندی سال عمر جمهوری اسلامی نشان داده است به هیچ عنوان حاظر به پیادەکردن دموکراسی و بە رسمیت‌شناختن و اعطای آزادی بی قید و شرط و حتی اصلاحیات و حکومت رفورم گرا هم نیست.

در جنبش‌ها و قیام‌های اخیر نیز طی بارها ایجاد رعب و حشت به صورت مسئلە فرهنگی كشف حجاب دست یازید و با برخورد خشونت باری نسبت به فرهنگ غیر شیعی رفتار خود را نشان داده است. مسئلە عدم و ممنوعیت لباس‌های محلی و ملی و قومیتی را با نهایت شرمساری باب کرده است و به رعایت حجاب اجباری ساماندهی جدیتری داده است که در کنش با مخالفین واکنش بسیار وقیحانەای نشان داده است. ایجاد یاس و ناامیدی کی از رسالت‌های چینن توتالیتری فاشیست‌مدار است که به تمامی ارکان‌هایی یک یا چند ملیت هجوم می‌آورد و هژمونی غالب را مسلط می‌گرداند با محیط زیست و زیستگاه میلیون‌ها انسان نابودسازی و حذف فیزیکی و ایجاد دشواری و سختی و در تنگنا قرار دادن را شروع می‌کند که مراسم، آداب و رسوم فرهنگی هر قوم در این فشارهای سیلاب‌گونه مغروق شوند. موسیقی،  ادبیات،  اشعار و رقص‌های محلی و مهم‌تر از همه زبان هر ملت و ملیت و در نهایت فرهنگ هر ملت را با تندی و رذالت نشانه می‌رود و آن را خدشەدار می‌کند. روزهای اخیر با ترویج  عقاید فاشیستی شیعی به حجاب اجباری که خط قرمزی است برای نظام جنبه تقدس و روحانی داده است که هرکسی که دیگری را ارشاد کند از مزایای بهشت موهومی بهره خواهد برد و پا را از این فراتر گذاشته و با مکانیزەکردن ماشین هژمونی و تبدیل ساختن آن به ماشین سرکوب به دیکتاتوری اسلامی شیعی روی آورده است با عنایت به این  نکته از فلسفه نیچه که میگوید: هر آنچه مرا نکشد قویترم می‌سازد  در تمام وجوهات و زوایا به هستی و قدمت و ملیت، فرهنگ، آداب و رسوم هر ملیتی حملەور شده است. از تاریخ  پیشین و گذشتگان ایرانی در هر ملیت و قومیتی بر آشفته می‌شود و کوشش فزایندەای در جهت از همپاشیدگی و ایجاد هژمونی چند ملیتی در جغرافیای ایران می‌کند و فرهنگ بدیل خود را در پنل خود درآوردیش جایگزین خواهد کرد که به صورت فرهنگ دایره خودی‌های مرتبط و متصل به نظام ولایی برنامەریزی می‌کند. هنگامی که از غالبسازی ایدئولوژی غالب سخن به میان می‌آید و هژمونی را پیش می‌کشیم ورود این ستم مضاعف فرهنگی را نباید به حیطه شخصی و فردیت  نادیده بگیریم و می‌بایست در مقابل‌اش با توانمندی قد علم کرد تا به حیطه عموم و فراتر از حد به ملیتی روا داشته بشود پیش از هجوم به حریم خصوصی و فراملیتی بودن هژمونی و آسیمیلاسیون باید به صف می‌ایستادیم زبان مادری و حفظ آن یکی از اصلیترین راەهای مقابله در جبهەی اپوزیسیون هژمونی فرادستی است.

تباهی در باورها و افول اخلاقیات در نتیجه وضعیت استهلاک اقتصادی موجبات فاصله طبقاتی و تفکیک‌سازی دو قشر مذکر و مؤنث اجتماعات و چگونگی ترویج فرهنگ قدغا و تضاد در مقابل جنس مخالف و حتی برخوردهای ضد اجتماعی با دگرباشان و..." از دیدگاه مدرنیت نگریستن " را شامل می‌شود نمونەای کوچک از تهاجمی گسترده است که با هجمه به فرهنگ آشکارا انجام می‌دهند بحران‌سازی‌ها و چندگانگی ارزش‌ها و ایجاد ضد ارزش‌هایی برای نابودی هویت فردی و جمعی نزدیکی از آن حربەها بوده و هست بە طرزی کە همین منوال و روال است ما به بردگی و فرودستی روی می آوریم.

بنا به گفته هانا آرنت انتخاب بد بدتر حائز اهمیت نیست اما این روند عادی‌سازی و عادت‌کردن به آن است که مهم است و به تدریج با آسیب‌های جدی بر بدنەی فرهنگ عمق فاجعه عمیق‌تر می‌شود تا ایجاد الیناسیون( از خود بیگانگی ) به‌معنای احساس جدایی یا بیگانگی از خود و گروهی که در اکثریت است بەوقوع می‌پیوندد این واژه به‌طور خاص در دست‌ نوشته‌های فلسفی١٨٤٤ مارکس بیان شده است، با افزایش هژمونی و قدرت حکام از خودبیگانگی با ویژگی‌های مشترک در ذهن فرد بوجود می‌آید و بەطور نامنظم در حالت اپیدمی و بعدها پاندمی شده در سطح اجتماع  باز نشر می‌شود و بدین ترتیب فرهنگ افسردگی‌ها و آلودگی‌های روانی موجبات تخریب اخلاقیات و رفتاهای فردی و انتقال فرهنگ بە اکثریت تعادل نسبی فرهنگی جامعە را بر هم می‌زند و سبب جایگزینی فرهنگ غالب بر گروه مغلوب می‌شود  و همان عامل بنیادینی در فرهنگ امروزی را شامل می‌شودکە موجبات آشفتگی و پریشانی در اخلاقیات فردی و جمعی شدە است و به کاتالیزوری در جهت پروسه هژمونی فرادست می‌انجامدکە  در مجموع به آگاهی کاذب اصطلاحی  از انگلس کە آن را سناریویی می‌نامد که در آن طبقه فرودستان عمدا ایدئولوژی طبقه حاکم را تجسم می‌بخشد انگلس این آگاهی را "کاذب" می‌نامد. زیرا طبقه خود را به سمت اهدافی می‌کشد که به نفع‌اش نیست.

آگاهی در این زمینه، توانایی طبقه را برای شناسایی سیاسی و ابراز اراده خود منعکس می‌کند. طبقه فرودستان آگاه است نقش اصلی را در جامعه ایفا می‌کند و به دلیل وحدت کافی در اندیشه و عمل می‌تواند اراده خود را ابراز کند. "آگاهی کاذب" یا "آگاهی دروغین" در برابر آگاهی طبقاتی یا "آگاهی راستین" کاربرد دارد ، و همین نکتە آغازگر هژمونی گستردە تری را در سطح اجتماع بازی می کند.

  متاسفانە آسیبی از جنس تفرقه درباب چندگانگی فرهنگی در جنبش ژینا نیز کارگر بود بە ظاهر ملی‌گرایان مرکزگرای فاشیست باور کە ملیتی بە جز فارس را بە رسمیت نمی‌شناسند بە میدان آمدند ( بماند کە تا حدودی ممکن است از برنامەهای خود رژیم تهران باشد ) کە یادآور هژمونی و استیلای پان فارسیسم دورەی شاهنشاهی بر دیگر ملل غیر حاکم و فرهنگ‌هایشان بود کە بانی مشاجرات و رویارویی در محیط‌های مجازی شد بە گونەای کە فرهنگ فارسی ارجح شمردە شد و دیگر ملیت‌ها متهم بە اتیکتهای تجزیەطلبی و غیرایرانی و اجنبی خواندە شدند در این خصوص می‌بایست گفت که در دوران‌های پیشتر بە لحاظ فرهنگی ابتدا به تضعیف و انحلال فرهنگ از طریق فاکتورها و عوامل بنیادین آن میهن‌پرستی و اتونومی پرداخته بودند و سپس به جایگزینی فرهنگی مطبوع فرادستی و یکسان‌سازی خودشان انجامیدە بود اشاره واضحی بکنیم. در خصوص پروژهای بسته شایعەسازی و شایعه پراکنی همگام با آموزش پرورش گزینش شده از جانب حکومتی تئوکرات و هژمونی‌ساز در لایەهای مختلف شبکەهای مجازی بیشترین  مانوردهی را دارد که به جرات می‌توان به باورها و مجموعە فرآیندهای اشاره کرد که حکومت با نهایت ارتش سایبری خود به تمامی سطوح فرهنگی هر ملت فشارهای مستقیم و غیرمستقیم را وارد می‌سازند چنین ساختاری که در سطحی گسترده با نابودی فرهنگ دیگری قدرت خود را تحمیل می‌کند نباید انتظار احترام و توجه داشت و این  در صورتی که همدستی خودآگاهانه و یا ناخودآگاه ما را نیز لحاظ کرده و از آن نهایت استفاده را می برد.

 در نهایت

   مهمترین شیوه و مکانیسم دفاعی درونی در قبال هژمونی فرهنگی عدم قبول و امتناع از پذیرفتن فرهنگ دیکته شدەای غالب و عدم‌ذوب شدگی است و که خودمان در بازتولید آن مقصریم و بارها به اشتباه در آن وادی گام نهادەایم  من الجمله رد باورهایی منفعل چون باور به کارما و منتظر این بودن که تسلیم به هستی و کائنات باشیم که احقاق حق بکند و به جای مطالبەگری به پاسیوبودن عادت بورزیم. همچنین ترویج حکمت و مشیت اسلامی بەعنوان تقبل قضا و قدر الهی در باور اسلامی و واگذاری سزا و جزای ظالمین و حکام به شکل قبول قسمت و خواست خدا در باور عامه به خود متافیزیکی خداست. گرایش به اصالت فرهنگ ناسیونالیستی و توجه به ریشەهای آن از ملزومات اکتیویت این بخش از مقابله است در مبحث اهم و اعم  هژمونی می‌توان به مبارزه جبهەای اپوزیسیون  در سطوح مختلف فرهنگی اجتماعی و سیاسی در همین راستا پرداخت. در مکانیزم دفاعی بیرونی می‌بایست از انجمن‌ها، N.G.Oها ,سازمان‌ها و احزاب اپوزیسیون بەصورت فعالانه به مبارزه فرهنگی سازمانیافته و برنامەریزی شده بر علیه هجوم همه جانبەی هژمونی چنانچە به پا خواستە بودند با تلاش و جدیت فزایندەتری بە مقابلە گام بردارند کە این مهم مستلزم اتحادی فراگیر و آلترناتیو مبارزاتی در قبال هژمونی است" را می‌طلبد.

 از آنتونیو گرامشی:

 آنکه زنده است به راستی نمی‌تواند شهروند باشد و موضع‌گیری نکند. بی‌تفاوتی کاهلی است انگل وارگی است زندگی نیست از این روست که من به شدت از آن بیزارم.

....

منابع :

 در استخراج از منابع بصورتهای باز تحلیلی و از منابع مختلفی تهیه و تدوین شده است

-  "ه  مثل هژمونی" از پری اندرسون، از پژوهشهای پژوهشگر علوم اجتماعی علی وفقی،  استاد دانشگاه دانشگاه تهران

-  پراکنده مقالاتی از کتاب (هژمونی و استراتژی سوسیالیستی)، ارنستو لاکلائو، گرامشی، محمد رضا زمردی

-  جامعه‌شناسی فرهنگی لی بک اندی بنت ترجمه از  دکتر غلامرضا حداد