
شش نسل از روشنفکران فارس و تاکید بر ایجاد حکومت مرکزی قدرتمند
آسو صالح
پس از جنگ ١٢ روزه، داخل و خارج از کشور فضای سیاسی ملتهبی را تجربه کرده است و بخشی از دیدگاەهای سیاسی نیز در قالب بیانیەهایی منتشر شدەاند. نظرات و تفسیرهای ارائه شده را میتوان به طرق مختلف تقسیم بندی نمود. عمدەترین تقسیم بندی شامل حامیان جنگ، مخالفان جنگ و مخالفان رژیم در عین مخالفت با جنگ است. ولی به عقیدەی نگارنده، با توجه به نتایجی که هریک از این سه گروه از نوع نگاهشان به جنگ میگیرند، میتوان به قطع گفت مسالەی اصلی هر سه گروه، ماندن و ادامەی حکومت مرکزی قدرتمند در ایران، با هدف "نجات ایران از مساله ی تجزیه" میباشد.
می توان ادعا کرد، دلواپسان حکومت قدرمند مرکزی، به عبارتی هر سه گروه ذکر شده، به این صورت تحلیل میکنند: "حملات خارجی علیه رژیم ایران یا ماندن رژیم فعلی موجب تضعیف حکومت مرکزی میشود که به ایجاد خلا قدرت انجامیده و خود به نوبەی خود باعث ایجاد هرج و مرج و در نهایت میتواند به تجزیهی ایران بیانجامد." بنابراین حامیان جنگ معتقدند با جنگ علیه این رژیم و از بین بردن آن، میتوان دوباره یک حکومت مرکزی قدرتمند ایجاد کرد. مخالفان جنگ برعکس معتقدند این رژیم یک حکومت مرکزی قدرتمند است و سرنگونی آن از طریق عامل خارجی (جنگ) به خلا قدرت خواهد انجامید. گروه سوم یا به عبارتی مخالفان جنگ و مخالفان حکومت، تشابهاتی با هریک از دو گروه اول دارند، به عبارت دیگر این گروه معتقدند این رژیم یک حکومت مرکزی قدرتمند نیست، ولی برای ایجاد یک حکومت مرکزی قدرتمند، نباید از عامل خارجی (جنگ) کمک گرفت. همچنان که گفته شد، پس پشت نتیجه گیری هر یک از این سه گروه، ایجاد یا بقای حکومت مرکزی با هدف "نجات ایران" که "تجزیه طلبی" (بخوانید قدرت گرفتن پیرامون و ملتهای تحت ستم ایران)، آن را تهدید میکند.
پس از بیش از یکصد سال یا به عبارتی پنج نسل از روشنفکران مرکزگرا (بخوانید فارس محور)، نسل ششم این روشنفکران و سیاسیون، کماکان بر اصل "ایجاد حکومت مرکزی مقتدر" با هدف مقابله با تقسیم قدرت و قدرت گرفتن پیرامون، تاکید می کنند.
ناسیونالیسم فارسی و ایجاد حکومت مرکزی قدرتمند:
ناسیونالیسم فارسی (ایرانی) طی دو مرحلەی اصلی شکل گرفت و خود را سازمان داد. مرحله اول روشنفکرانی به اصطلاح ملی گرا که تحت تاثیر ناسیونالیسم آلمانی قرار گرفته بودند و نسخەهایی برای پیاده نمودن این نوع ناسیونالیسم پیچیدند. و حکومت مرکزی که بخشی از نسخەها را عملی کرد، برای مثال ایجاد "حکومت مرکزی قدرتمند" که به نوبه خود به تثبیت آن ناسیونالیسم انجامید.
همزمان با انقلاب مشروطه و پس از آن، یعنی چند دهه قبل از تشکیل جمهوریهای کوردستان و آذربایجان، برخی از کلیدواژەهای سرکوب "اقلیت"های ملی وارد ادبیات سیاسی شدند، برای مثال تمامیت ارضی و تجزیه طلبی. روشنفکران وقت بر “یک ایرانی کامل” با “زبان فارسی” و لباس و آداب و رسوم “فارسی”، در کنار ایجاد یک دولت “مرکزی قدرتمند” تاکید ورزیدند.
برای مثال روزنامه "ایران نو" که در سال ١٢٨٨ منتشر میشد، شامل مقالات متعددی در حمایت از تمرکز سیاسی در مرکز است. در یک یادداشت در مجلەی "ایرانشهر" چاپ برلین و بعنوان یکی از پایگاەهای روشنفکران فارس که تحت تاثیر ناسیونالیسم آلمانی بودند، آمده است: "هرگاه در خارج، از یک مسافر ایرانی ملیت او را بپرسند، وی نام زادگاه خود را خواهد گفت، نه نام افتخار آمیز کشورش را. ما باید فرقەهای محلی، لهجەهای محلی، لباسهای محلی، مراسم و آداب و رسوم محلی را از بین ببریم.” (ایرانشهر، ۱۱ آذر ۱۳۰۳، صص ۱ و۲)
ماهنامەی "آینده" نیز در یادداشتهایی در سال ١٣٠٤، به ضرورت سرکوب خواستەهای ملتهای ایران پرداخته و بر لزوم ایجاد دولت مرکزی و هویت ملی واحد تاکید کرده است. در یکی از سرمقالەهای آن تحت عنوان “مطلوب ما: وحدت ملی ایران” اینگونه آمده است: “ایده آل ما وحدت ملی ایران است… این بیان شامل دو مفهوم است که عبارت از حفظ استقلال سیاسی و “تمامیت ارضی ایران” باشد… در تمام مملکت زبان فارسی عمومیت یابد، اختلافات محلی از حیث لباس، اخلاق و غیره محو شود. کورد، لر، قشقایی، عرب، ترک و ترکمن و غیره هر یک به لباسی ملبس و به زبانی متکلم نباشند… به عقیده ما، تا در ایران وحدت ملی از حیث زبان، اخلاق، لباس و غیره حاصل نشود، هر لحظه برای استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ما احتمال خطر است. اگر ما نتوانیم همه نواحی و طوایف مختلفی را که در ایران سکنا دارند یکنواخت کنیم، یعنی همه را به تمام معنا ایرانی نماییم، آینده تاریکی در جلوی ماست… باید هزارها کتاب و رساله دلنشین کم بها به زبان فارسی در تمام مملکت به خصوص آذربایجان و خوزستان منتشر شود. اسامی جغرافیایی غیرفارسی را باید تبدیل کرد و…” (آینده، ۱۱ خرداد ۱۳۰۴، صص ۵ و ۶)
دولتهای مرکزی که از شعار “ایجاد دولت مرکزی قدرتمند” که توسط روشنفکران داده میشد بسیار خشنود بودند و در پی اجرا کردن نسخه روشنفکران برآمدند. بنا به نوشتەی یرواند آبراهامیان در کتاب "ایران بین دو انقلاب"، در دوره رضا شاه، شمار باسوادان “فارسی زبان” نیز افزایش و با تعطیل شدن اندک مدارس و انتشاراتی متعلق به جمعیت غیرفارس، شمار باسوادان غیرفارسی زبان کاهش یافت. در سال ۱۳۰۷، مجلس لباسهای "محلی" را غیرقانونی و افراد مذکور بزرگسال را به پوشیدن لباسهای مدل غربی موظف کرد. در همین سال، اسامی برخی مکان ها تغییر یافت، مثلا عربستان به خوزستان، بندرانزلی به بندر پهلوی، بخشی از کوردستان به آذربایجان غربی، ارومیه به رضائیه، استرآباد به گرگان، علی آباد به شاهی، سلطانیه به اراک و محمره به خرمشهر تبدیل شدند. این سیاستها چنان پیش رفت که در اوایل دهه ۲۰، بودجه اختصاصی تهران بیست برابر بودجه آذربایجان غربی بود، در حالی که جمعیت آذربایجان غربی سه برابر تهران بود.
سیاستهای یکسان سازی، تشکیل حکومت مرکزی قدرتمند و سرکوب خواستههای ملی، و در برابر آن مقاومت ملتهای تحت ستم با شیوەهای مختلف مبارزه، همچنان ادامه یافت تا به امروز میرسیم!
یک قرن بعد و حکایت همچنان باقیست:
بیش از یک قرن پس از انتشار اولین مقالات در "ایران نو" در راستای سرکوب خواستەهای ملتهای تحت ستم ایران و ایجاد حکومت مرکزی قدرتمند می گذرد. این درحالیست که دمکرات ترین و آزاداندیش ترین روشنفکران فارس، همچنان در برابر "خطر تجزیه"، بر ایجاد حکومت مرکزی قدرتمند تاکید میکنند.
در پشت کلید واژه ی "نجات ایران"، "ایجاد حکومت مرکزی قدرتمند" و در پشت این اصطلاح، سرکوب خواستههای ملتهای تحت ستم نهفته است. این روشنفکران کماکان پس از یک قرن، وجود مسالەی ملی در ایران را انکار میکنند و در برابر خواستەهای ملتهای تحت ستم، راه حل سرکوب از طریق ایجاد "حکومت مرکزی قدرتمند" را پیشنهاد میکنند. بیش از یک قرن از تولد مفاهیمی مانند "تجزیه طلبی" و "تمامیت ارضی" میگذرد، در این مدت بیان خواستههای ملی و هویتی بر اساس این مفاهیم جرم انگاری شده و سپس سرکوب شدەاند.
به نظر میرسد پس از یک قرن از سرکوب ملتهای غیرفارس ایران، زمان آن رسیده که مسالەای به نام مسالەی ملی در ایران پذیرفته شده و برای حل آن از حکومت مرکزی قدرتمند که در واقع ریشه در ناسیونالیسم دیگر ستیز و برتری طلبی آلمان نازی دارد، عبور کنند.
پس از دهەها از تکرار عباراتی مانند تمامیت ارضی و تجزیه طلبی در برابر طرح خواستەهای ملتهای تحت ستم، وقت آن رسیده که برای "نجات ایران" نه از راه سرکوب، بلکه از راه اعتراف به کثیرالملله بودن ایران اقدام نمود. ایجاد یک حکومت مرکزی قدرتمند، چه از طریق عامل خارجی و چه از طریق شورش داخلی، تا زمانی که بر ستون سرکوب دیگر هویتهای ملی استوار باشد، به نوبەی خود مهمترین تهدید برای ایران است.
پس از یکصد سال، یا به عبارتی پس از حضور چهار نسل از روشنفکران، زمان آن رسیده است که به بازاندیشی پرداخته و مفاهیمی مانند "ایران" را به گونه ای دیگر تعریف کنند، جغرافیایی برای همه بدون در نظر گرفتن هویت ملی مردمان آن.