رضا دانشجو
حکومتهای خودکامه و دیکتاتور صرف نظر از بعضی از تفاوتهای جزئی دارای ویژگیهای یکسانی هستند. رفتارشناسی دیکتاتورها به خوبی نشان میدهد که به شکل حیرت انگیزی همەی آنها از لحاظ روانشناسی رفتاری دارای شخصیتی کم و بیش یکسان بوده و هستند و زمان و مکان تاثیر چندانی بر این موضوع نداشته و ندارد. کتاب "نقد و تحلیل جباریت" اثر "مانس شپربر" روانشناس معروف آلمانی است که به تحلیل رفتاری دیکتاتورها میپردازد. او که این کتاب را قبل از اینکه هیلتر جهان را به جنگ دوم جهانی بکشاند نوشته است به طرز حیرت انگیزی پیش بینی میکند که در نهایت او خودکشی خواهد کرد!
محسن رنانی استاد دانشگاه در نقد این کتاب تحلیل جالبی دارد ،او می نویسد:
"شپربر" نشان میدهد که چگونه شخصیت روانی یک جبار به تدریج و در طول زمان تحول مییابد بهگونهای که جبار به تدریج دچار سادیسم (دیگر آزاری) و در مراحل بعدی دچار مازوخیسم (خودآزاری) میشود.
در واقع از نظر "شپربر" جباران بیمارانی هستند که بیماریشان در هیاهوی تودهها، برای خودشان و برای دیگران مخفی میماند و به همین علت فرصت درمان نیز از آنها ستانده میشود!
"شپربر" معتقد است اعتیاد به دشمن تراشی و ایده "دشمن انگاری هر کس با ما نیست" از سوی جباران محصول ترس عمیقی هستند که در وجود آنها نهفته است.
او از قول افلاطون مینویسد: "هر کس میتواند شایسته صفت شجاع باشد الا فرد جبار!
"شپربر" نشان میدهد که چگونه ترس در طول زمان به نفرت تبدیل میشود و آنگاه تودهها برای ارضای حس نفرتشان از عدهای، جباری را یاری میکنند تا آنان را نابود کند و بعد دوباره زمانی میرسد که تودهها به علت نفرت از همین جبار، او را به کمک جبار دیگری از میان برمیدارند!"
او به زیبایی نشان میدهد که چگونه جباران با ساده کردن مسائل پیچیده زندگی، راە حلهای عامه پسند میدهند و اصلا هم نگران عدم قابلیت اجرای این ایدههای خود نیستند چرا که آموختەاند وقتی راه حلشان به نتیجه نرسید بهراحتی میتوانند با انداختن مسئولیت این ناکامی به گردن دشمنان فرضی به اهدافشان برسند!
"شپربر" البته تحلیلاش را معطوف به شخصیت سیاسی خاصی نمیکند اما برخی مثالهایش را از رفتار دیکتاتورهای زمانهاش (استالین و هیتلر) میآورد.
با این حال، زیبایی این کتاب به این است که وقتی نام هیتلر و استالین را حذف میکنیم و نام هر دیکتاتور دیگری را میگذاریم میبینیم چقدر تحلیل تازه است، گویا اشپربر آن را همین دیروز و برای تحلیل رفتار دیکتاتورهای این زمانه نوشته است!
در واقعیت نگاه عمیق و موشکافانه "مانس شپربر" این حقیقت را روشن میسازد که این ویژگیهای رفتاری را میتوان به هر دیکتاتوری در هر زمانی نسبت داد.
بحران آفرینی و دشمن تراشی یکی از مهمترین ویژگی دیکتاتورهای خودکامه برای بقای تاج و تختشان بوده و هست. هیلتر که در اعتراض به نظم دیکته شده ظالمانه توسط بریتانیا و فرانسه و پی ریزی نظم نوین، اروپا و جهان را درگیر فاجعه جنگ جهانی دوم کرد به خوبی میدانست که وجود این دشمن فرضی چقدر برای بقای حکومت او لازم است. سالها خفقان در اتحاد جماهیر شوروی در سایه ترس از نفوذ امپریالیسم به استالین اجازه میداد تا سرپوشی بگذارد بر ناکامیهای سیاسی و اقتصادی کمونیستها. دوران مک کارتیسم در آمریکا به بهانه نفوذ کمونیسم روایت دیگری از این ماجراست جایی که اینبار در دنیای به اصطلاح آزاد افکار مخالف سرمایەداری به مسلخ رفتند.
بحران آفرینی و دشمن تراشی در جمهوری اسلامی حتی به قبل از روی کار آمدن این رژیم غیربشری برمیگردد. اولین بحران تراشی رژیم ولایت فقیه به حادثه دلخراش آتش زدن عمدی سینما رکس آبادان در مردادماه ۵۷ برمیگردد که به قصد بدنام کردن رژیم سابق توسط طرفداران خمینی انجام شد و بر اثر آن سیصد و شصت نفر زنده در آتش سوختند!
فاز دوم بحران تراشی و دشمن فرضی به تسویه حسابهای سیاسی اوایل استقرار جمهوری اسلامی برمیگردد که طی یک برنامه هماهنگ و با چراغ سبز و همکاری هاشمی رفسنجانی و علی خامنەای کشتار بسیاری از سران رژیم در حوادث مشابه بمبگذاری و ترور ظاهرا توسط سازمان مجاهدین و برخی گروەهای کوچک کشته شدند. به طرز عجیبی تمام کسانی که مورد هدف قرار گرفتند کسانی بودند که از نزدیکان خمینی به حساب میآمدند و آینده سیاسی رفسنجانی و خامنەای را تهدید میکردند، بهشتی، مطهری، رجایی و…
فاز سوم پروژه بحران تراشی و دشمن تراشی و در واقع مهمترین اقدام رژیم که با همدستی و همراهی دیکتاتور خودکامه عراق صورت گرفت تحمیل جنگی هشت ساله به مردم ایران وعراق و در مقیاس بزرگتر خاورمیانه بود . چه خمینی دجال و چه صدام ملعون بهتر از هر کسی آگاه بودند که این جنگ جز نابودی و ضرر هیچ نفعی برای هیچ از دو کشور نخواهد داشت اما هر دو دیکتاتور در پروژه دشمن تراشی برای تحریک احساسات ملی گرایانه و ارائه تصویری وطن دوست از خود نیاز به راه اندازی جنگی بین دو گاه خیر و شر داشتند تا نقش خیر را بازی کنند. جنگی که به کشته شدن میلیونها انسان بی گناه و نابودی بسیاری از زیر ساختهای دوکشور انجامید تا دو دیکتاتور خودکامه کمی بیشتر در قدرت بمانند.
پایان جنگ و روی کارآمدن علی خامنەای پروژه بحران تراشی وارد فاز جدیدی شد، به جرات میتوان گفت دشمن پرتکرارترین واژەای است که از زمان روی کار آمدن خامنەای توسط او استفاده شده است. بحران تراشی و ایجاد درگیری در کشورهای همسایه بخش دیگری از این سناریو است، کشته سازی و درگیرکردن احساسات کور ناسیونالیستی.
بمبگذاریهای متعدد در نقاط مختلف کشور در بزنگاەهای تاریخی به قصد ایجاد بحران و دشمن تراشی و سرکوب مخالفان بخش دیگری از سناریو است که که بارها و بارها تکرار شده است. بمبگذاری در حرم رضا امام هشتم شیعیان، بمبگذاری در رژه نیروهای مسلح در مهاباد ، بمبگذاری اخیر در حرم شاه چراغ در شیراز و…
بمبگذاریهایی که بطور واضح همگی در بازەهایی زمانی رخ دادەاند که رژیم ناتوان از کنترل شرایط جامعه و پاسخ به نارضایتیهای مردم بوده است، در واقع ایجاد احساس همدردی با کشته شدگانی بیشتر اوقات هم غیر نظامی بودەاند این فرصت را به رژیم میدهد تا ضمن انحراف افکار عمومی از واقعیتهای جامعه به دلیل فضای احساسی حاکم بر جامعه تا مدتی هرچند کوتاه مردم را با خود همراه ببیند.
اما آنچه جمهوری اسلامی از درک آن عاجز است شرایط متفاوت جوامع ایران است، نسل آگاهی که دیگر به راحتی نمیتوان حقیقت را وارونه تحویلش داد، نسل آگاهی که در انقلاب ژینا نشان داد تا چه اندازه نسبت به حقوق و وظایف خود آگاه است، اگر زمانی در این سرزمین والدینی بودند که عکس خمینی را در ماه میدیدند اینک پاره کردن عکس خمینی تفریح نوەهایشان در مدرسه است. شلیک بسوی مردم، آخرین برگ دفتر زندگی جمهوری اسلامی است، این تنها تاکتیک باقی مانده برای رژیم است، دوست و دشمن هم نمیشناسد، چه معترضانی که در خیابان مرگش را فریاد میزنند، چه کسانی که برای زیارت به یک مکان مقدس میروند. رژیم میداند این سناریو تا چه اندازه نخ نماست، اما برای کسی که در سراشیبی سقوط در حال افتادن است هر ریشه سستی هم حکم درختی تنومند را دارد، اما رژیم نمیداند که زیر این پرتگاه رودخانه بزرگی در خروش است رودخانەای پر از خشمی مقدس حاصل سالها ظلم و ستم. رودخانەای که هر آن در حال بزرگتر شدن و بالا آمدن است، یکروز به ناگاه طغیان خواهد کرد و این جرثومه سیاهی و تباهی را فرو خواهد بلعید. جمهوری اسلامی سقوط نمیکند، ساقط میشود. سرنوشت دیکتاتور پیر مرگ عادی نیست، افتادن به دست انقلابیون و دادگاه مردم است.