زانیار حسینی
در بحبوحەی تشکیل خلافت اسلامی زیر لوای تئوری ولایت فقیە در ایران و در زمانی کە خمینی وعده حکومتی دمکراتیک بمانند دول اروپایی بلاخص فرانسه را داده بود، بعد از سبک و سنگین نمودن اوضاع و عمیقتر شدن تنشها در صحنه سیاسی بعد از انقلاب، بە یکبارە با کشیدن ترمز دستی ریا، دروغ و فریب اذهان عمومی، پا را فراتر گذاشت و از نیات و خواستەهای اصلی خود پردە برداشت و انقلاب را نە ماحصل مبارزات مردمی بلکە از خواستهای پروردگار و امری اجتناب ناپذیر پنداشت ( نماینده امام الزمان در غیبت وی)؛ ولی فقیه اول، رسیدن بە مقام انسانیت را در گرو پیروی تام از وی و دلخوش نبودن بە این مقدارها دانست.
زین رو اصحاب امام منقلب انقلاب نور، افکار از قبل تئوریزە شدە را وارد گفتمان و ادبیات سیاسی نمودند و بە پشتوانە قانون اساسی و نیروهای انقلابی خودجوش، حذف رقبا و فعالین سیاسی چپ و راست، و نعمت جنگ هشت ساله بە پیشوایی امام مستضعفین یکەتاز ساخت و پردازش ساختار سیاسی در ایران شدند. بە گونەای کە در محتوای مانیفست فکری خبری از راست و چپ در خارج از هاله اسلام سیاسی از نوع حکومت ولایت فقیە را متصور نمیدانستند. آمریکا، اسرائیل، غربیها، کشورهای عربی، کشورهای کمونیست و غیرە، ظالە و در زمرە گمراه کنندە و شدگان قرار گرفتند و ملتهای ساکن در ایران کە رهروان تلاشگر آرمانهای انسانی، حقوق ذاتی و ملی خود بودند بە ایادی و نوکران شیطان موصوف گشتند و بە جوخەهای اعدام و دادگاههای سرپایی سپردە شدند. اینان تنها راه رهایی مسلمین جهان را در گرو گوش جان سپردن بە سخنان، رهنمودها و برآوردە نمودن خواستەهای امام انقلاب میدانستند و بس؛ ساختاری کە تا بە اکنون مادە خام خشتهای چیدمان اساسی و محوریش را تشکیل دادەاند و بر سیاستهای کلان، دولتداری رژیم جمهوری اسلامی سایە افکنده و مبنای تفکر و تعقل مقلدان، منصوبان و نایبان خمینی شدە است و چنان بر آن پافشاری میکنند و باورمندانە درصدد برآوردن آرزوهای دیرین موسس ولایت فقیە هستند کە گویی تنها راه رستگاری بشر و اعتلای انسانیت همین است و بس!
در جنگ هشت سالە ایران و عراق، امام انقلابیون و متولی ولایت فقیە بعد از عملیات طریق القدس رو بە یارانش گفت کە فتح الفتوح انقلاب اسلامی، تربیت نوجوانان و جوانان است تا در برابر دشمنان ( تقریبا اکثر کشورهای جهان من جمله دیگر کشورهای اسلامی) از اسلام و انقلاب دفاع نمایند. در واقع بعد از تئوریزە کردن ولایت فقیە توسط خمینی، مراحل عملیاتی نمودن آن بر دوش سید علی خامنەای افتاد و صدور انقلاب نور، ابعاد عملی و جدی بە خود گرفت و از همان عنفوانها استارت خورد؛ تربیت نوجوانان و جوانان و بکارگیریشان در صدور انقلاب مسبب اشاعە جهاد تبلیغاتی و میدانی در حوزە خاورمیانە، آفریقا و بعضا برخی نواحی اروپا (در شکل و شمایل بنیادها و حوزەها) شد.
در باور آیت اللـە راه آزاد سازی قدس از کربلا میگذرد و اگر مسلمانان حواسشان جمع نباشد در دام شیطان بزرگ، صهوینیسم جهانی، کشورهای غربی و کمونیستها خواهند افتاد؛ هرچند کە خمینی در طول حیاتش نتوانست شاهد اشغال کربلا توسط سربازان امام زمان باشد اما در بازه زمانی کنونی نیروهای وابستە بە انقلاب نور، چنین فرمانی را اجابت نمودند و پیرو اجرای فرمان و خواستەهای خمینی ( امام بە دیار باقی شتافتە آنان)، تئوری هلال شیعی عرض اندام نمود و با هدف ایجاد شکاف هستە این انقلاب در جهت منفجر نمودن نور (انقلاب ما انفجار نور بود) کوشش نمودند تا تشعشعات و ترکشهای آن، اذهان و دستان دیگر نیروهای باورمند بە اساس اصول استقرار حکومت مستضعفین را بیش از پیش مسلح نماید و آنها را بە خواستەهای اصلیشان (اشغال ارکان قدرت در نواحی موردنظرشان تحت هر شرایطی) برساند.
حزب اللـه لبنان، جنبش مقاومت اسلامی بە اختصار حماس، گردانهای فاطمیون، زینبیون، ابوالفضل العباس، لواء ذوالفقار، حزب اللـه سوریە، کتائب امام علی، کتائب سیدالشهداء، حرکت النجبا و بیش از بیست گروه دیگر مسلح بنیادگرای اسلامی، فرزندان خلف خمینی و تحت لوای ولایت فقیە، عملا به بازوهای عملیاتی ساختار برون مرزی رژیم ولایت فقیه بدل گشتەاند کە از آنها بە عنوان بازوهای اختاپوس یاد میشود کە اساسا در دو محور اصلی انجام وظیفە مینمایند؛ یکم آموزش و اشاعە مبانی ولایت فقیە (محوریت اسلام گرایی، ضد آمریکایی و صهیونیستی، و ضد کمونیستی) و دوم پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی در خارج از مرزهای سرزمینیاش (دستیابی بە تسلیحات بروز نظامی، جذب افراد بیشتر، تامین امنیت مسیرهای قاچاق، ایجاد ناامنی برای احزاب و سازمانهای اپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی و غیرە). در این بین حزب اللـە در لبنان و حماس در فلسطین بیشترین نقش را بازی کردەاند؛ گاهی در قالب متحد و بعضی اوقات هم مثال بازوان رژیم.
امواج صدور انقلاب نور کم و بیش بە اکثرا کشورهای همسایە رسیدە است و برخی گروهها با الگو و بهرە برداری از تئوری و شیوەهای ارائە شدە از سوی خمینی و یارانش، حمام خونها بە راه انداختەاند بدون آنکە اهداف معین، واقع گرایانە و خواستەهایی درخور مشروعیت داشتە باشند کە گاهی اوقات زمینە ساز دست درازی کشورهای فرصت طلب، سوداگران قدرت و حتی ظهور و حضور برخی از گروههای مافیایی یا جنایتکار در منطقە شدە اند. لیکن آنچە مهم است فاز بعدی صدور انقلاب پس از بعد سیاسی آن کە همان انفجار تجارت انقلاب نور است نە چیز دیگری!
در بازه کنونی کە موج حملات حماس و واکنشهای اسرائیل بە مبحث روز مبدل گشتە است، احتمالا پرسشی کە با آن مواجهە می شویم چنین باشد کە حملات حماس و جنگ با اسرائیل مشروع است یا در قالب فعالیت های تروریستی قرار میگیرد؟
با گذری در راهرو مقررات ناظر بر حقوق بشر و حقوق ملتها در سالن حق تعیین سرنوشت و اقدام برای بدست گرفتن حق حیات سیاسی-اجتماعی بایستی گفت کە هر ملتی حق دارد بر طبق اصول بنیادین در رابطە با حق حاکمیت خود بر سرزمین مادریش وهمچنین حق تعیین سرنوشت و بدست گرفتن اریکە سرنوشت خویش اقدام کند کە جغرافیای مشخص، شاخصهای نژادی، زبانی، فرهنگی، تاریخی، دینی در آن جغرافیا از وجوە اشتراکات بسیار و تاریخی خبر میدهد. تازەترین چنین نمونەای در حکم پروندە کوزو در دیوان بین المللی دادگستری پیشنهاد شد کە بە سنتها و فرهنگ، ملیت، پیوندها و میراث تاریخی، حس هویت و نزدیکی، زبان، خواست تشکیل دادن یک مردم و رنج دستە جمعی قابل مشاهدە است. از این رو هر ملتی در صورت وجود تهدید بر پیکرە حق تعیین سرنوشت و یا حقوق اصلی و اصیل انسانی، ملی و سیاسی، مشروعیت حق دفاع از ملت، خاک و حقوق بر حقەی خود را دارا می باشد کە منطبق بر موازین بشری و قانونی است و در این راستا حتی حق دست بردن بە سلاح نیز برای چنین ملت و مردمانی محترم و جایز برشمردە شدە است و چنین اقداماتی مشروع و قانونی تلقی شدە است و اساسا در زمرە یک وظیفە حیاتی و انسانی قلمداد میشود. بایستی بە این مهم توجە نمود کە چنین حقوقی تنها در راستای دفاع از حقوق ملی، انسانی و همچنین در جهت بدست آوردن حقوق مذکور قابل پذیرش و مشروع قلمداد شدە است.
ازینرو برای تشخیص بە دارا بودن مشروعیت یا عدم مشروعیت چنین واقعە و حملەای، بایستی بە این حرکت و حرکتهای قبل تر از آن نگاهی همە جانبە انداخت تا منجر بە درک بهتری گردد کە براستی فعالیتهای سیاسی-نظامی حماس در راستای احقاق حقوق ملی و انسانی مردم فلسطین است یا اهداف، خواستها و مسائل دیگری را دنبال مینماید. چرا کە حماس تنها گروه فلسطینی حاضر در صحن سیاسی فلسطین نیست و گروههای بسیار دیگری من جمله گروه شناختە شده فتح سالیانیست در رابطە با مسائل و مناقشات فلسطینیها و اسرائیلیها سر برآوردەاند و بە فعالیتهای وسیع سیاسی و نظامی پرداختەاند و حتی میتوان مدعی عملکرد بسیار بهتر فتح در عرصە داخلی، منطقەای و بین المللی شد؛ فتح مهمترین و بزرگترین گروە در کنفدراسیون احزاب فلسطینی موسوم بە سازمان "ساف" است اما همچون سازمان حماس با وجود مبارزات گستردە از بدو تاسیس تا بە کنون بە عنوان سازمانی تروریستی شناختە و ردە بندی نشدە است! حال آنکە با وجود اختلافات عمیق و حتی درگیریهای داخلی در این بیست سال دست کم دو بار با هم اعتلاف کردەاند و اما در این جنگ خبری از همراهی آنان با حماس نیست.
آیا حماس کە خود را مدعی اصلی در مناقشە فلسطین و اسرائیل میداند و دولت خودگردان فلسطین را تماما ازآن خود میپندارد، چگونە چنین حملاتی را مشروع قلمداد میکند! در اینجا میبایست بە چند موضوع اشارە نمود:
اول: اینکە حماس با متوسل شدن بە زور، درگیریهای داخلی با فتح، اقدامات مخربانە و اقدام بە بیرون نمودن سازمان فتح از نوارە غزە، ارکان قدرت را بە نفع خویش قرق نمود.
دوم: حماس بیش از ١٦ سال است کە تنها یکەتاز عرصە سیاسی غزە شدە است اما با ایجاد ساختاری هم شکل و شمایل اربابشان در تهران، بجای تلاش در جهت ایجاد تشکیلات دولتی منطبق با خواست مردم فلسطین، ایجاد ساختارهای ضروری برای جامعە و بهبود اوضاع بە وسیله کمکهای میلیارد دلاری از جانب دیگر کشورها و در نظر گرفتن منافع واقعی مردم فلسطین، عملا نواحی تحت کنترل خود را بە یکی از بزرگترین زردخانەهای تسلیحات نظامی بدل کردە است و دلیل ناتوانی در سر و سامان بخشیدن بە اوضاع داخلی را مربوط بە محاصرە شدید اسرائیل میداند؛ بە جز فراهم آوری منابع گسترش تسلیحات سازی و دپو چند ده هزار راکت، خمپارە و دیگر تسلیحات نظامی!
سوم: در مبحث منابع، یافتەهای جدید خبر از وجود منابع عظیم نفتی و گازی در این منطقە پر تنش و شیشەای مانند میدهد؛ جالب اینکە این مسئلە در دیالوگ اکثر تحلیلگران و مفسران جنگ غایب است؛ منابع عظیمی کە بە لحاظ اقتصادی میتواند نقش بزرگی در این منطقە بازی کند و حتی تعیین کننده فرجام جنگ باشد.
چهارم: بە نظر نمیرسد چنین حملە گستردەای در آکواریوم خاورمیانە و در این بازه زمانی کە هیچ حرکتی جدی و تاثیرگذاری از هیچ یک از طرفین جنگ رخ ندادە است توجیه سیاسی و حقوقی داشتە باشد؛ چنین حملەای در این ابعاد وسیع و با چنین عملکردهای غیر حرفەای بە اسرائیل، قبل از آنکە در قالب حملات پیش دستانە یا دفاع مشروع از نوع پیش دستانە باشد، بیشتر چهرەای تروریستانە بە خود گرفتە است. حملاتی کە تاکتیکهایش، کشتار کورکورانە غیر نظامیان برای ایجاد رعب و وحشت، گروگانگیری و ربایش فلەای مردمان مدنی، اقدامات خشونت آمیز و ویران کردن آن بە طور گستردە در شبکەهای اجتماعی علیه مردم عادی و بی دفاع اسرائیل باشد نە نظامیان، مناطق نظامی و استراتژیک اسرائیل؛ بە گونەای کە بیشتر بە شیوە حملات داعش شباهت پیدا کردە است تا یک حزب سیاسی مسئول حاکم و پیشاهنگ یک ملت مظلوم با خواستەهای مشروع.
پنجم: با نگاهی بە نظم نوین جهانی، شکل گیری عرف نو بین المللی در روابط کشورها و خواستەهای ملتها بعد از جنگ جهانی دوم، بیشتر شاهد پیشرفت تغییر راهکارهای نظامی بە راهبردهای دیپلماتیک، و رشد و گسترش آن بودەایم. هر چند رویە پذیرش عملی و اعمال تکریم و احترام بە حقوق ملتها و اقلیتهای تحت ستم آهستە و کندتر از پذیرش اصول حاکم در منشور سازمان ملل و الحاقیەهای بین المللی میباشد وهنوز هم منافع سیاسی در بعضی موارد بلاخص در رابطە با اوضاع شیشەای مانند و تنشهای خاورمیانە با حقوق اساسی پایمال شدە بعضی از ملتها و تفاوتهای ملی، نژادی، زبانی و غیرە ارجحیت دارد و آهنگ همسان سازی منافع سیاسی با منافع حقوقی بسیار آهستە و کند بە پیش میرود اما با توجه بە پیویستگی آن میتوان بە صراحت بە این نکتە اشارە کرد کە نابود سازی و محو یک کشور (نە دولت سیاسی حاکم ) از روی نقشە و جغرافیای این کره خاکی، افکار و خواستەای موهوم و جنون آمیز میباشد؛ همچنان کە محو و نابود سازی یک ملت یا یک اقلیت ملی یا اتنیکی توهمی بیش نیست. چرا کە چنین عرفی در مناسبات بین المللی و اذهان عمومی جهانیان حتی در حد تئوری هم هیچ جایگاهی ندارد و تنها در چیدمان گفتمان ادبیات سیاسی حاکمان کنونی تهران و غزە بطور صریح و در آنکارا بە طور ضمنی مانندش را میتوان یافت.
ششم: اسرائیل با شروع عادی سازی روابط با کشورهای خاورمیانە و تلاش در جهت صلح و بە رسمیت شناختە شدنش از سوی این کشورها، خواستە یا ناخواستە، عملا بستر شکل گیری کشور فلسطین را نیز مهیا میکرد؛ چە غیر از اینکە یکی از خواستەهای کشورهای عرب تشکیل کشور فلسطین است. حال آنکە با حملە غافلگیر کنندە حماس در این شرایط کە گامهای اولیە صلح فی مابین اسرائیل و اعراب برداشتە میشد، چنین درخواستهایی در معادلات و مناسبات سیاسی، بیش از پیش پیچیدە تر میشود.
هفتم: از همان روزهای نخست (تشکیل دولت اسرائیل) تا بە کنون، این اولین باریست کە اسرائیل در عرصه بین الملل توانستە است چهرە مورد ظلم واقع شدە و قربانی تروریسم را در ابعاد جهانی بە خود بگیرد و پشتوانە سیاسی، معنوی و بعضا نظامی کشورهای جهان را با خود همراه سازد بە گونەای کە هر پاتک و واکنشی از سوی اسرائیل در رابطە با حماس را جایز دانستەاند؛ در چنین حالتی دود رفتارهای غیر متعارف و تروریست گونە حماس بیشتر بە چشم چە کسانی غیر مردم فلسطین خواهد رفت!
آنچە کە مسئلە را بغرنج تر میکند نە رفتارهای نامتعارف جنگی کە رنگ و بوی جنایت جنگی بە خود گرفتەاند، بلکە بە گروگان گرفتە شدن مردمان فلسطین توسط حماس است کە همچون سپر انسانی در جهت پروژە کشتە سازی بە خوراک دستگاههای تبلیغاتی بعضی دولتهای منطقە، من جملە رژیم آخوندی تبدیل شدەاند.
شکی نیست کە استراتژی حماس از این حملە تاکتیکی گستردە و برق آسا تا بە اکنون تنها برای کشتار غیر نظامیان، گروگانگیری، ارعاب جمعی و ربایش افراد مدنی بودە است اما چنین پلنی چگونە بە اتاق فکری حماس راه پیدا کردە است و یا اینکە حماس بە چە دلیل حاضر شدە است کە دست بە خودکشی سیاسی درین ابعاد وسیع بزند!
براستی بایستی چنین پرسش ریشەای و مهمی را از کە پرسید کە چە کسی شیشە خاورمیانە را تکان دادە است؟