داوود عثمانزادە
مقدمە
چندی پیش گزارشی از یک پژوهش کلان توسط کنیگز کالج لندن در رابطە با سطح پذیرش دیگرانی کە با ما، یا نزدیک ما، زندگی میکنند منتشر شد. بر اساس دادەهای این پژوهش، کە گویەهای مختلف را در کشورهای متفاوت میسنجد، در چندین سطح ایران بە عنوان نژادپرستترین کشور ظاهر میشود. با وجود انتشار چنین پژوهش مهمی، نتایج این پژوهش بازتاب زیادی در رسانەها و مراکز مطالعاتی فارسی¬زبان نداشت. این در حالی است کە هر رخداد مثبتی در دورترین نقطە جهان اگر کوچکترین ارتباطی با ایران داشتە باشد برای مدتها بە سرتیتر رسانەهای فارسی زبان تبدیل میشود و در شبکەهای اجتماعی نیز بخش اعظم محتواهای فارسی زبان را تحت تاثیر قرار میدهد. اگرچە نوشتار حاضر قصد تحلیل دادەهای پژوهش مذکور را ندارد، ولی این پژوهش بهانەای شد تا نژادپرستی ایرانی بە طور اجمال مورد واکاوی قرار گیرد. در این نوشتار تلاش میشود تا رابطەی دوسویەی ساختارها و کنشگران اجتماعی در رابطە با نژادپرستی ایرانی و تداوم آن نشان دادە شود.
نظریە شکل گیری نژادی: تقاطع ساختار و کنشگران
نظریه "شکل گیری نژادی" (Racial Formation)، کە توسط مایکل اومی (Michael Omi) و هوارد وینانت (Howard Winant) در دهه ١٩٨٠ در چارچوب ایالات متحده آمریکا مطرح شد، مکانیسمهایی را توصیف میکند که از طریق آن دسته بندیهای نژادی توسط نیروهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی شکل می گیرند. این نظریه هر دو سطح کلان، عوامل ساختاری و فرآیندهای سطح خرد را که در برساختن دستههای نژادی کمک میکنند، شناسایی میکند. شکل گیری نژادی، به طور مشخص، این موضوع را در نظر میگیرد که چگونه معانی و ادراکات نژادی محتوا و اهمیت مقولات نژادی را شکل میدهد. بنابراین، نظریه شکلگیری نژادی رویکردی جامع برای مطالعه نژاد و نژادپرستی ارائه میکند که تأثیر متقابل بین ساختارهای اجتماعی و تجربیات فردی را نشان میدهد.
نظریه شکل گیری نژادی پیشنهاد میکند که نژاد، به عنوان یک ساختار اجتماعی، توسط ساختارهای اجتماعی و بازنمایی فرهنگی شکل میگیرد. اومی و اینانت استدلال میکنند که شکلگیری نژادی یک "فرایند اجتماعی-تاریخی" است که از طریق آن هویتهای نژادی، بهعنوان لایهای از هویت جمعی، ایجاد میشوند، بە حیات ادامە میدهند و تغییر میکنند. به عقیده آنها، نقش نژاد عمیقاً در ساختارها و نهادهای مختلف تعبیه شده است که منجر به طبقه بندی و مبارزات سیاسی میشوند. آنها معتقدند که دولتها و دستگاەهای دولتی محل اصلی درگیریها و مبارزات نژادی هستند. فرآیندهای شکل گیری نژادی هم تحت تأثیر ساختارها و هم فرهنگ هستند که به طور جداگانه و در ارتباط با یکدیگر نقش کلیدی دارند.
در این نظریه، مفهوم "پروژه های نژادی" (Racial Projects) نقش حیاتی دارد. پروژههای نژادی تلاشهایی هستند که برای شکل دادن و توزیع منابع بر اساس خطوط نژادی انجام میشود. بنابراین، نژاد به عقل سلیم و راهی برای درک، توضیح و عمل در جهان تبدیل میشود. پروژەهای نژادی ابزارهایی را در اختیار کنشگران اجتماعی قرار میدهند تا خود و دیگران را در دسته بندیهای مختلف که سلسله مراتبی نژادی دارند شناسایی کنند.
نویسندگان اظهار میدارند که درک جامع از مقوله نژاد و در نتیجه نژادپرستی مستلزم یک رویکرد یکپارچه است. عدم اتخاذ چنین رویکردی منجر به درک ناقص موضوع میشود. برای جلوگیری از این نقص تحلیلی، نویسندگان پیشنهاد ایجاد ارتباط بین ابعاد کلان و خرد نژاد را مطرح میکنند. آنها یک رویکرد جایگزین برای دستیابی به این هدف ارائه میکنند. به موجب آن پروژەهای نژادی به عنوان ابزار ایدئولوژیک برای ایجاد پیوندهای لازم عمل میکنند. نویسندگان با تکیه بر نظریه شکلگیری نژادی توضیح میدهند که یک پروژه نژادی هم تفسیر، بازنمایی یا توضیح پویایی نژادی است و هم تلاشی برای شناسایی و تداوم منابع در راستای مرزهای نژادی فرضی. پروژەهای نژادی با پیوند دادن معنای نژاد در یک گفتمان خاص به سازمان نژادی ساختارهای اجتماعی و تجربیات روزمره مبتنی بر این معانی نژادی، پیوندهای لازم را ایجاد میکنند.
بە طور خلاصە، بر اساس نظریە شکل گیری نژادی، نژاد و نژادپرستی توسط ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایجاد میشوند، در نهادهای دولتی جامعە تعبیە میشوند، و از طریق پروژەهای نژادی بە سطح خرد راە پیدا میکنند. بدین گونە، چنین معانی و ادراکات درونی شدە نژادی در جریان زندگی روزمرە تداوم مییابند و بر ابعاد مختلف حیات اجتماعی تاثیر میگذارند. بە معنایی دیگر، نژاد و نژادپرستی در تقاطع بین ساختارهای اجتماعی و کنشگران ایجاد میشود و تداوم مییابد.
نژادپرستی ایرانی
برای ردیابی نژادپرستی ایرانی باید بە قبل از تولد ایران بە عنوان یک دولت مدرن رجوع کرد. در طول قرون هجدهم و نوزدهم، نخبگان حکومتی قاجار، همزمان با اوج تاریخ نگاری ناسیونالیستی و ظهور اندیشەهای نژادی در اروپا، با اروپا مواجە شدند. شرقشناسان نیز از قبل بسترهای معرفت¬شناسی را فراهم کردە بودند. در این میان نوشتههای نویسنده فرانسوی آرتور دو گوبینو، یکی از بانیان نظریههای نژادی، و فیلسوف آلمانی فردریش ماکس مولر، که بین اروپاییها و غیراروپاییها تفاوت قائل شد، بسیار تأثیرگذار بود. در اوایل قرن بیستم، نخبگان دربار قاجار به نویسندگان ناسیونالیست اروپایی مانند گوبینو روی آوردند که کتاب او درباره ایران بر نظریەهای نژادی در مورد برتری آریاییها تأکید داشت- کتابی کە چندین بار بە زبان فارسی ترجمە شد. دو تن از روشنفکران قاجار، میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی، با معرفی مفهوم برتری آریایی، زمینه ساز ناسیونالیسم ایرانی شدند. حلقه ملی گرایان ایرانی برلین نیز که در طول جنگ جهانی اول شکل گرفت، به طور قابل توجهی تحت تأثیر افکار نژادی اروپا بود. آنها شالوده فکری ناسیونالیسم ایرانی را گذاشتند و تأثیر ماندگاری داشتند. تفسیر نژادی از هویت ایرانی با ادعای برتری نژادی آریایی و مأموریت تمدنی به تاریخ و "روح" ایرانی نیز کشیده شد.
اگرچە، ابتدا نژادپرستی ایرانی وجەای کاملا نخبەای داشت، ولی بتدریج ازطریق دولت مدرن و نهادهایش بە یک پروژەی نژادی و بخشی از هویت جمعی ایرانی تبدیل شد. بدینگونە، فرآیند شکلگیری نژادی در ایران پایەگذاری شد. در این میان، حلقه برلین نقشی اساسی در شکلگیری، اشاعە و نهادینەکردن نژادپرستی ایرانی ایفا کرد و متعاقباً بر سیاستهای دولت در دوران پهلوی تأثیر گذاشت. بعد از شکلگیری دولت مدرن در دوران رضاخان شکلگیری نژادی بە پروژەای نژادی تبدیل میشود. تغییر نام پارس به ایران و تأکید بر میراث آریایی آن، نشاندهنده اشاعه ناسیونالیسم نژادی ایرانی/فارسی در زمان رضاخان بود. نظام آموزش عمومی و کتب درسی تعاریف نژادی از ایران را ترویج میدادند، سیاستهایی کە تاکنون نیز ادامە دارند. اهمیت حلقە برلین و نقش اساسی آن در ایجاد ناسیونالیسم ایرانی، با برجسته کردن عناصر نژادی نهفته است. عوامل مؤثر در این تغییر عبارت بودند از جست و جوی علل شکستهای قاجار، نیاز دولت مدرن به برساخت هویت ملی واحد، رواج ایدئولوژیهای نژادی در اروپا و تاثیرپذیری بنیانگذاران ناسیونالیسم ایرانی از این اندیشەها، نهادینه شدن اندیشەهای ناسیونالیستی و تأثیر سیاستهای نازیها و رادیو زیسن کە توسط وزارت پروپاگندە آلمان نازی بە زبان فارسی در ایران نیز راەاندازی شدە بود.
البتە، ذکر این نکتە مهم است کە تنها منبع و تجلی نژادپرستی ایرانی در رابطە با آریایی-گری نیست. بنا بە تعریف، نژادپرستی به عنوان تبعیض علیه گروەهای اجتماعی نژادی¬شدە یا جوامع تصوری عمل میکند. در این راستا، نژادپرستی از گفتمان نژادی برای ایجاد گروەهای همگن بر اساس تفاوتهای طبیعی و فرهنگی کلیشەای و قطبی شده استفاده میکند. سپس این تفاوتها سلسله مراتبی شده و به صورت منفی ارزیابی میشوند. متعاقباً، گفتمان نژادی این تفاوتها را طبیعی بازنمایی میکند و آنها را به ویژگیهای ظاهراً ذاتی مرتبط میدهد و تفاوتهای قدرت و طرد شدن را توجیه میکند. این ساختار اجتماعی طبیعیسازی شامل ویژگیهای ثابت و غیرقابلتغییر با ویژگیهای اجتماعی، فرهنگی یا ذهنی مرتبط است. با توجە بە این تعریف، ایرانیان در یک فرآیند تاریخی-اجتماعی طی شکلگیری نژادی تصوری از هویت جمعی را درونی کردەاند کە در آن – تحت تاثیر روایتهای برتری طلبانە نژادی – خود ایرانی بە عنوان یک موجود تکینە، خاص، و متفاوت و برتر از دیگران غیر ایرانی تعریف و درک کردەاند کە دارای خلقیات، ویژگیها و صفات فراتاریخی و ذاتی هستند. این درحالی است کە با توجە بە تعریف هویت و لزوم وجود دیگری برای "خود"، دیگرانی پستتر نیز در این رابطە تعریف و تصور میشوند کە فاقد این ویژگیهای ذاتی و طبیعی مثبت هستند.
در همین رابطە، ناسیونالیسم نژادی ایرانی/فارسی با توسل بە پروژەهای نژادی بە عنوان ابزار ایدئولوژیک از یک سو و سیاستهای استعماری از سوی دیگر، منابع متفاوت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، و اجتماعی را همسو با مرزهای نژادی فرضی توزیع کردە است. برای نمونە، منابع طبیعی و سرمایەهای مختلف بلوچستان، کوردستان و سایر ملل غیرفارس دیگر توسط واحد استعماری ایرانی فارسی غارت شدە و در ایران سرمایەگذاری میشوند. آنچە توانایی توجیە چنین غارتی را ایجاد میکند پروژەهای نژادی است کە بە عنوان ابزاری ایدئولوژیک نە تنها بسترهای پذیرش چنین امری را فراهم میکند، بلکە آن را بە عنوان امری مقبول، مطلوب و طبیعی نیز جلوە میدهد.
شاید کنشگران ایرانی در مواجهە با گذارە بالا دچار آشفتگی شدە و آن را انکار کند. دلیل چنین امری آن است کە منابع طبیعی و سرمایەهای مذکور از جنبەهای دیگر ملموستر باشند. بەعبارتی دیگر، شاید چنین اموری خارج از ادراک و نظام معنایی کنشگر ایرانی رخ دهند. ولی راهی برای آزمون ادعاهای مذکور وجود دارد کە از ادراک کنشگر ایرانی میگذرد، و آن نیز مواجهە کنشگران ایرانی با حق تعیین سرنوشت غیرفارسهاست. بدین ترتیب کە از آنها دربارە حق تعیین سرنوشت و حاکمیت مستقل ملتهای غیر فارس سوال شود. بە دلیل اینکە چنین پرسشی ادراک و نظام معنایی، یا بە عبارتی دیگر منابع و صورتبندیهای گفتمانی، کنشگران ایرانی را درگیر میکند آزمونی مناسب برای اثبات پروژەهای نژادی ایرانی است.
نمونەهای متعددی وجود دارد کە وجود پروژەهای نژادی را در ایران بە وضوح نشان میدهند. حملە ایرانیان بە پرچم و نمادهای کوردستان در جنبش ژینا در دایاسپورا، تهدیدها و تشهیرهای ایرانیان بە کوردستانیان و جنبش رهایی بخش کوردستان، نحوە پوشش خبری رسانەهای فارسی از تحولات کوردستان، سیاست نامگذاری و نحوە ارجاع بە نام ژینا، بازنمایی تحولات کوردستان در رسانەهای غربی توسط ایرانیان، استدلالهای مهمانهای طیفهای مختلف سیاسی ایرانی در شبکەهای فارسی زبان برای مخالفت با حقوق ابتدایی ملتهای فرودست¬شدە غیر فارس، تحلیل و تفسیرهای اساتید دانشگاەهای ایران و روشنفکران ایرانی از وضعیت کوردستان، امتناع استفادە از واژە ملت برای اشارە بە غیرفارسها وغیرە.
همە نمونەهای مذکور با سیاستهای حاکمیت ایرانی در یکصد سال اخیر یک مخرج مشترک دارند، و آن نیز تجلی نژادپرستی ایرانی در هر دو سوی پیوستار است. از طرفی، حاکمیت سیاسی با همەی نهادهایش تعابیری نژادپرستانە از خود و دیگران تعریف، تجویز و اعمال کردە است؛ از طرفی دیگر نیز کنشگران اجتماعی در سطوح مختلف تعابیر نژادپرستانە مذکور را در رفتارهای خود بە نمایش میگذارند. بدین گونە نژادپرستی ایرانی در تلاقی این ساختارها و کنشگران اجتماعی معنی یافتە، و بە حیات خود ادامە میدهد.
منابع نوشتە بالا نزد "کوردستان میدیا" محفوظ میباشد.