حسام احمدی
"نظم نوین جهانی" اصطلاحی است که در بسیاری از مراحل مختلف و حساس تاریخی برای توصیف تغییرات صورت گرفته یا تغییراتی که در آینده و در سطح جهانی و بخصوص در حوزههای سیاست بینالمللی، اقتصادی، امنیتی و حتی تغییر جغرافیای موجود در مناطق گوناگون لازم میباشد، به کار گرفته شده است.
به عنوان مثال، پس از جنگ جهانی اول و تشکیل جامعه ملل، "وودرو ویلسون" رئیسجمهور وقت ایالات متحده آمریکا اصطلاح "نظم نوین جهانی" را برای وضعیت نوینی از جهان توصیف کرد که با محوریت جامعه ملل، مسیر ایجاد نظامی را برای حفظ صلح و امنیت بینالمللی در پیش گرفت. به این معنا که اگرچه قبل از جنگ جهانی اول منافع ملی با تمرکز بر مفهوم "ملت" به عنوان رکن اصلی قدرت در کشورهای اروپایی از اهمیت برخوردار بود، اما شکلگیری امپراتوری آلمان در پی تلاشهای "بیسمارک" صدراعظم پروس و تبدیل شدن آن به قدرتمندترین کشور اروپایی از لحاظ نظامی و صنعتی منجر به بهم زدن توازن قوا در میان کشورهای اروپایی و بخصوص فرانسه و بریتانیا شد. همچنین این وضعیت به توسعه مستعمرات آلمان در آفریقا، تلاش برای شکلگیری ائتلافهایی در مقابله با قدرت روزافزون آلمان و همچنین ظهور نهضتهای مختلف ملی و انقلابی منجر شد. وضعیتی که در نهایت به جنگ جهانی اول، انقلاب اکتبر و شکلگیری نظم جهانی جدیدی با توجه به وضعیت حاصل شده از توازن میان قدرتهای مختلف انجامید. به بیانی دیگر، در قرن بیستم تغییرات مهمی در سطح جهان رخ داده است که منجر به دگرگونی ترتیبات استراتژیک و نظم سیاسی بینالمللی شده است. نخستین تغییر، ناشی از جنگ جهانی اول بود که به اضمحلال امپراتوریهای عثمانی و اتریش منتهی شد و نظم نوینی را در عرصه بینالملل پدید آورد. نظمی که نه تنها بر سیاست بینالمللی تاثیر گذاشت، بلکه تغییر جغرافیای سیاسی را در مناطق گوناگون به دنبال داشت. با این همه، تشکیل جامعه ملل پس از پایان جنگ جهانی اول و کنفرانس پاریس در ١٠ ژانویه ١٩٢٠ را میتوان نخستین تلاش فراگیر برای تشکیل یک مرجع بینالمللی به منظور حل اختلافات و پیشگیری از بروز جنگ گسترده دیگر دانست، هرچند اهدافی که دنبال میکرد را نتوانست به واقعیت تبدیل کند. دومین تغییری که توسط جنگ جهانی دوم صورت گرفت، سیستم دو قطبی را در عرصه بینالملل بوجود آورد. علل اصلی جنگ جهانی دوم عبارت بود از اشتباهات عهدنامه ورسای (٧ مه ١٩١٩) که ظاهراً به جنگ جهانی اول پایان داد، همچنین پیامدهای بحران اقتصادی سال ١٩٢٩ و از همه مهمتر رقابت سیاسی فاشیسم و دموکراسیهای غربی و مارکسیسم بود. تغییر سوم که در سالهای پایانی دهه هشتاد روی داد تاثیر عمده بر جغرافیای سیاسی جهان و سیستم بینالملل داشت. این تغییر موجب فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تاسیس شدن کشورهای جدیدی در نقشه سیاسی جهان شد. همچنین جنگ سرد که به دورهای از رقابت، تنش و کشمکش ژئوپلیتیکی بین اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش (بلوک شرق) و ایالات متحده آمریکا و متحدانش (بلوک غرب) بعد از جنگ جهانی دوم در بر میگیرد که دوره زمانی جنگ سرد از ۱۹۴۷ تا فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱ در نظر گرفته میشود. در رابطه با این دوره تاریخی میتوان گفت که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد ایالات متحدە آمریکا در راستای مدیریت و رهبری جهان توانست نقش بارزی را بازی کند. از طرف دیگر، اقدامات آمریکا در قبال حمله رژیم وقت عراق به کویت، توانست سیاست جدیدی را ارائه دهد که بر اساس آن جامعه جهانی تحت یک نظام نوینی قرار بگیرد که با نظم گذشته متفاوت میبود و این همان "نظم نوین جهانی" در آن زمان بود که به عنوان نظریەای مطرح و مورد استقبال بسیاری از رهبران کشورها قرار گرفت.
در حال حاضر، علیرغم همەی تغییرات فوق الذکر در تاریخ به عنوان بخشی از "تغییر نظم نوین جهانی"، اما اظهارات بسیاری از سران کشورها حاکی از آغاز یک تغییر جدید است و بر اساس این اظهارات جهان به نظم جدیدی نیاز دارد که تغییراتی همچون گسترش تنش میان قدرتهای جهانی، جنگ میان روسیه و اکراین، آرایش نظامی-امنیتی، بحرانهای اقتصادی و در شرایط فعلی جنگ نیابتی که حماس علیه اسرائیل آغاز کرده است را میتوان آغازی برای پایان دادن به شرایط موجود قلمداد کرد. در این رابطه میتوان به سخنان "ولادمیر پوتین" رئیسجمهور روسیه اشارە کرد که در یک سخنرانی تلویزیونی در آغاز جنگ با اوکراین گفت که "جهان به نظم جدیدی نیاز دارد". در ماەهای اخیر، "سرگئی لاوروف" وزیر امور خارجه روسیه نیز همین اظهارات را بیان کرد. صدراعظم آلمان "اولاف شولتس" در سخنرانی خود در سازمان ملل از نظم جهانی صلح سخن گفت که باید به امپریالیسم و استعمار نو غلبه کند. او با اشاره به جنگ اوکراین گفت که تنها انتقاد لفظی از روسیه کافی نیست و باید با همکاری و مشارکت بیشتر کشورها پا را فراتر گذاشت. همچنین، در آغاز حملات گروه تروریستی حماس به اسرائیل که منجر به کشته شدن و گروگان گیری تعداد زیادی از شهروندان اسرائیلی شد، "بنیامین ناتانیاهو" نخستوزیر این کشور در سخنان خود ضمن تاکید بر پایان دادن به گروه تروریستی حماس نیز به تغییر نقشه خاورمیانه اشاره نمود. آخرین مورد در این رابطه را میتوان سخنان "ابراهیم رئیسی" در نیکاراگوئه مورد توجه قرار داد که به نظم نوین جهانی اشاره کرد.
سوالی که در این باره مطرح خواهد شد این است که آیا "نظم نوین جهانی" که طی بیش از یک سال گذشته تا امروز از آن صحبت میشود میتواند به گسترش صلح و امنیت در سطح جهان کمک کند؟ یا اینکه این گفتمان به گونهای زمینه سازی برای جنگ ایدئولوژیها در خاورمیانه میباشد.
برای پاسخ به این سوال باید ایده و مفهوم "تغییر نظم جهانی" را در سیاست آمریکا و بخصوص در افکار رهبران ایالات متحده از "وودرو ویلسون" تا "جرج بوش" را به خوبی درک کرد. آنچه را که جرج بوش آن را به نکات کلیدی برای ایجاد یک نظم جهانی جدید میداند نکاتی نظیر:
١- تغییر کاربرد تهاجمی زور و حرکت به سمت حاکمیت قانون.
٢- تبدیل ژئوپلیتیک به توافقنامه امنیت جمعی.
٣- استفاده از همکاری بینالمللی به عنوان باورنکردنیترین قدرت، میباشند، که در این رابطه ایجاد جامعه ملل بعد از جنگ جهانی اول و ایجاد سازمان ملل متحد بعد از جنگ جهانی دوم را بخشی از دستاوردهای این ایده میتوان قلمداد کرد.
نکات ذکر شده بیانگر آن است، تغییراتی که در آینده احتمال رخ دادنشان وجود دارد را نمیتوان ناشی از گسترش تروریسم و بخصوص "تروریسم مدرن" به عنوان تهدیدی جدی بر امنیت جهانی دانست و نقش حکومتهایی مانند "جمهوری اسلامی" که طی نزدیک به نیم قرن گذشته نقش اساسی را در صدور تروریسم و ایدئولوژی خود تحت عنوان "صدور انقلاب" را در سطح جهان داشته است نادیده گرفت. تلاش رژیم اسلامی برای دستیابی به سلاح شیمیایی از یک سوی و سر گرفتن دوباره موضوع استفاده از سلاح شیمیایی به عنوان تهدید کردن دیگری از طرف کشورهایی مانند روسیه، آمریکا، کره شمالی و غیره از سوی دیگر، تهدیدی جدی علیه صلح و ثبات و امنیت در جهان محصوب میشود که بخشی از این تنشها را میتوان از عدم صلاحیت سازمان ملل به عنوان قدرتمندترین نهاد بینالمللی در شرایط فعلی نام برد، که برخی قوانین تصویب شده توسط این نهاد بینالمللی را در میدان عمل کم رنگتر از گذشته توصیف میکنند.
همچنین گسترش ایدئولوژیهای مذهبی رادیکال و شکلگیری چشمگیر گروەهای افراطی و مسلح در برخی از نقاط جهان و بخصوص در خاورمیانه که تحت حمایت کشورهایی مانند ایران و ترکیه میباشند را میتوان بخشی دیگر از بحرانهای فعلی به حساب آورد که تهدید اساسی علیه آزادی، امنیت، حقوق بشر و استقرار دمکراسی در این منطقه میباشند. به همین دلیل میتوان اینگونه برداشت کرد، نیروهایی که به دلایل ايدئولوژيک نمیتوانند قوانین بینالمللی در راستای حفظ حقوق بشر را رعایت کنند، تهدید اساسی بر اعتبار سازمانهای حقوقی بینالمللی و مانع نقش آنانها در راستای ایجاد ثبات در منطقه نام برد که شرایط بسیاری از کشورهای عربی مانند عراق، سوریه، یمن، نیجریه، لیبی، لبنان، تونس، مصر، فلسطین و غیره را دست خوش نکات ذکر شده دانست. از طرف دیگر، گسترش چشمگیر این بی ثباتی در منطقه و شدت گرفتن و طول کشیدن جنگ میان اسرائیل و حماس به احتمال زیاد میتواند جبهەهای دیگری را برای پیواستن به این جنگ باز کند که در نهایت منجر به تغییرات اساسی در خاورمیانه خواهد شد، تغییراتی که بازیگران اصلی و طراح و دکترین واقعی جنگهای نیابتی در منطقه که ایران و ترکیه بخشی اساسی از آن هستند را به میدان بکشد.
در پایان، هرچند پیشبینی دقیق این تغیرات از لحاظ زمانی و مکانی کار چندان آسانی نیست، ولی با این حال میتوان گفتمان "نظم نوین جهانی" که بار دیگر به موضوعی جدی تبدیل شده است، برای استقرار صلح و ثبات وگسترش دمکراسی در جهان و بخصوص در خاورمیانه نمیتواند حل مسئله ملتهای تحت ستم را نادیده بگیرد. که در این رابطه چشم پوشی جامعه بینالمللی از حقوق و آزادیهای بیش از سی میلیون کورد طی یک قرن گذشته خود با منشور حقوق بشر متناقض بوده و تعهدات نهاد و سازمانهای بینالملی در قبال بشریت را زیر سوال برده است. از سوی دیگر و آنچه را که به تنشهای موجود مربوط میباشد حاکی از آن است که هر گونه اقدام جدی برای پایان دادن به شرایط فعلی و ایجاد نظمی نوین منجر بە کابوسی برای گروهای افراطی و کشورهایی مانند ایران و ترکیه که حامی بی ثباتی و جنگهای نیابتی در منطقه هستند میباشد. بخصوص در رابطه با جمهوری اسلامی که عامل اصلی بی ثباتی و تروریسم در منطقه است، هر گونه واکنش و مداخله مستقیم این رژیم در تنش میان گروهای نیاباتی تحت حمایتش با اسرائیل میتواند آتش جنگ را به داخل ایران منتقل کند که در واقع تنها حوزەای و میدانی میباشد که جمهوری اسلامی در آن احساس ضعف و عدم حمایت میکند و میتواند پایان این رژیم را به دنبال داشته باشد.