د. آزاد محمدیانی
جنگی که حماس آغازگر آن بود زمینەهای قبلی داشت که اصولاً درک این زمینەها میتوانست پیشبینی برخورد حماس و اسرائیل را برای ناظران و تحلیلگران سیاسی امکان پذیر سازد. آن چه در هفتم اکتبر اتفاق افتاد، انباشت موضوعاتی بود که هر لحظه بر میزان تخاصم و بغرنج کردن شرایط میافزود. به غیر از حماس بازیگران دیگری در صحنەی سیاسی منطقه وجود داشتند؛ کشور یا گروەهایی که مسئلەی فلسطین، آخرین دغدغەی آنان بوده و هست و هر کدام از نگاه منافع خود و برای رسیدن به مقاصد گروهی، جناحی و حتی ملی خود دست در این آتش دشمنیها برده و بر آن دمیدەاند. که مهمترین این نقش آفرینان جمهوری اسلامی است که با نگاهی متفاوت که ترکیبی از منافع سیاسی و ایدئولوژیک میباشد در رسیدن وضعیت به این نقطەی خطرناک یاری رسانده است. قبل از پرداختن به چرایی و چگونگی آن لازم است اشارەای به زمینەهای بروز جنگ بنماییم.
بعد از پایان ریاست جمهوری "باراک اوباما" و سر کار آمدن "دانلد ترامپ" سیاست ایالات متحدەی آمریکا به طور گستردەای در قبال اسرائیل و فلسطینیان دچار تغییر شد، به گونەای که رفتارهای بدون ضابطەی اسرائیل در قبال فلسطین و موضوع شهرک سازیها باعث افزایش تنش گردید، موضوعی که در دوران اوباما مورد انتقاد قرار میگرفت، به گونەای که تلاش او مهار کارهایی بود که حل مسئلەی فلسطین و اسرائیل را به تعویق یا حتی به خطر میانداخت، از همه مهمتر اقدام ترامپ در به رسمیت شناختن "بیت المقدس" یا "اورشلیم" به عنوان پایتخت اسرائیل نه تنها در راستای رسیدن به راه حلی اصولی برای صلح پایدار و حل یکبار برای همیشەی مسئله فلسطین و اسرائیل نبود بلکه هیزمی بود که بر آتش خصومت انداخت و باعث تقویت جناحهای تندرو و مخالف راه حلهای صلح آمیز مانند حماس و جهاد اسلامی شد. از طرف دیگر محاصرەی طولانی مدت غزه که از سال ٢٠٠٧ شروع شده بود علارغم مخالفت و توصیەهای سازمان ملل متحد و شمار زیادی از کشورهای اروپایی به پایان این حصر همچنان ادامه داشت و پیامدهای بسیار اقتصادی و اجتماعی برای مردم محصور در این باریکه داشت و باعث اوج گیری تنفر آنان نسبت به اسرائیل و تقویت جایگاه حماس در این منطقه گردید. از دیگر سو دخالتهای جمهوری اسلامی ایران در مسئلەی فلسطین و حمایت بی حدو مرز آن از گروههای تندرو فلسطینی چون حماس و جهاد اسلامی از یک طرف و تقویت جایگاه سیاسی و نظامی حزب اللـه لبنان از طرف دیگر در چهارچوب گفتمان مقاومت اسلامی شرایطی را فراهم ساخت که حماس اعتماد به نفس ورود به چنین جنگ خطرناکی را پیدا کند. طبیعتاً کمکهای بیشمار تسلیحاتی و مستشاری جمهوری اسلامی که بیشتر بر برنامەی موشکی و پهبادی متکی است این امکان را فراهم ساخت که حماس و بقیەی گروههای شبه نظامی تحت هژمونی گفتمان مقاومت جمهوری اسلامی در منطقه به این تحلیل برسند که توان مقاومت و حتی جنگ با اسرائیل را دارا میباشند، که این جنگ محصول این شرایط بود.
دخالت جمهوری اسلامی ایران در این جنگ به هر اندازەای بوده باشد، پرسش اساسی این است که وجود چه نگاه یا تفکری در حاکمان جمهوری اسلامی باعث گردیده تا مدافع اصلی این جنگ و حتی عامل آن باشند، سوالی که پاسخ به آن در یک مفهوم کلیدی در گفتمان سیاسی جمهوری اسلامی و یک اصل مهم در دکترین امنیتی آنها قرار دارد.
ام القراء بودن جهان اسلام و صدور انقلاب اسلامی در نگاه حاکمان اسلامی جدید ایران دو تا دشمن اصلی داشت؛ غرب به سرکردگی آمریکا و نوچگان آن در منطقه و جهان اسلام یعنی حکومتهای غیر دینی نزدیک به غرب جهان، در واقع این نگاه، اسرائیل را به عنوان دست پروردەی آمریکا و اشغالگر سرزمینهای اسلامی توصیف میکرد که تنها راه نجات اسلام و فلسطین را در نابودی آن و اخراج کامل آمریکا و غرب هم به لحاظ فیزیکی و هم به لحاظ گفتمانی و اندیشەای از این منطقه میدانست، به طوریکه دشمنی با آمریکا و اسرائیل از همان سال های اول سرکار آمدن حکومت اسلامی تبدیل به ایدئولوژی حکومتی این نظام اسلامی گردید، لذا طی این چهاردهه در حال پیشبرد سیاست خارجی خود بر این اساس بوده است، سیاستی که بر مبنای آن نه در منطقەی تحت هژمونی آمریکا دوست پایداری برای جمهوری اسلامی وجود دارد نه در سطح جهانی توانایی تنظیم دقیق سیاستهای خود را بر اساس منافع ملی داشته، زیرا ستیز با آمریکا و اسرائیل اولویت سیاست خارجی آن بوده است. بنابراین در این چهارچوب تلاش نموده در غیاب حکومتهای همسو، گروههای شبه نظامی را ایجاد یا حمایت کند که در این قالب فکری و ایدئولوژیک قابل تعریف هستند؛ که مهمترین و نزدیکترین به آن حزب اللـه لبنان است، گروهی شیعه که معتقد به ولایت فقیه بوده و خود را تالی و پیرو تام و کمال جمهوری اسلامی میداند، جهاد اسلامی به عنوان گروهی اسلامی که نزدیک به خوان المسلمین بوده اما تحت تأثیر جمهوری اسلامی و نظریات سیاسی خمینی در همان سال های ابتدایی به حکومت رسیدن جمهوری اسلامی تشکیل شد و حماس که علارغم اینکه گروهی اسلامی اهل سنت و در همان چهارچوب فکری اخوان المسلمین است که قرابت فکری زیادی با جمهوری اسلامی هم ندارد، اما به لحاظ دشمنی با اسرائیل میتواند در گردونەی گروههایی قرار بگیرد که مشمول حمایت جمهوری اسلامی هستند، البته غیر از این گروهها میتوان به حوثیهای یمن و گرو ههای کوچک کم تإثیرتر دیگر در سراسر جهان اسلام اشاره کرد که همپیمانان فکری جمهوری اسلامی میباشند، همپیمانانی که در خدمت یکی از مولفەهای ایدئولوژی حکومتی جمهوری اسلامی یعنی دشمنی با اسرائیل و آمریکا هستند.
اما اصل بنیادین دکترین امنیتی جمهوری اسلامی که در کنار آمریکا و اسرائیل ستیزی کاتالیزورهای شروع جنگ حماس و اسرائیل هستند، گزارەی "عمق استراتژیک" است، در واقع بعد از اینکه جمهوری اسلامی به فکر صدور انقلاب فرو رفت و در این راستا دشمنی با برخی از کشورهای منطقه و غرب بخصوص آمریکا و اسرائیل را بخشی از ایدئولوژی حکومتی خود قرار داد، همواره این تصور در ذهن آنها وجود داشته است که آنها ناگزیر به جنگ با این دشمنان هستند، برای این که این جنگ کمترین آسیب را به ایران یه بهتر بگوییم جمهوری اسلامی برساند، حکومت یک دکترین امنیتی را طراحی نمود که در آن سرمایه گذاری بزرگی برروی گروههای نیابتی که همپیمانان ایدئولوژیک جمهوری اسلامی هستند، کرد، کسانی که حاضراند با دشمنان جمهوری اسلامی که در تلقی آنها دشمنان جهان اسلام هستند بجنگند، بنابراین طی این سالها این حکومت دست به تجهیز و به روز کردن نظامی و تسلیحاتی آن ها زده و این گروهها را در مهمترین بخش نظامی خود یعنی برنامەی موشکی و پهبادی سهیم کرده و بخشی از تکنولوژی و تسلیحات خود را به آنها واگذار کرده است تا توان دفاع را داشته و عمق استراتژیک جمهوری اسلامی را معنی ببخشند، دکترینی که هزینەی گزافی برای حکومت اسلامی ایران داشته است. در واقع جان کلام گزارەی عمق استراتژیک جنگ در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی و صیانت از امالقرای جهان اسلام و پیشوای جنگ با استکبار جهانی است.
به غیر از عدەای از فرماندهان نظامی سپاه و مقامات درجه چندم جمهوری اسلامی وقتی سخنان حاکمان این حکومت از خامنەای گرفته تا رئیس جمهور و دیگر مسئولان ارشد را تحلیل محتوا کنیم به این نکتەی کلیدی خواهیم رسید که تلاش بسیار زیادی وجود دارد که جنگ را از مرزهای ایران دور نگه داشته و نگاهها را به سمتی ببرند که کمترین خطری را متوجه آنها و حکومتشان بنماید. در چنین شرایطی دور از انتظار است که جمهوری اسلامی و بخش زیادی از گروەهای نیابتی تحت امر آن بخواهند زمینەی جنگی فراگیر و منطقەای با حضور مستقیم جمهوری اسلامی را فراهم سازند، حتی ادبیات کسی چون "حسن نصراللـه" بیشتر از هرچیزی متمرکز بر این مسئله بود که حاشیەی امن جمهوری اسلامی را حفظ کند، که البته این دقیقا در چهارچوب همان دکترین عمق استراتژیک آن است. در واقع حسن نصراللـه و دیگر گروههای نیابتی و تحت هژمونی جمهوری اسلامی به این دلیل تسلیحات و کمکهای مالی و مستشاری میگیرند که به نیابت از جمهوری اسلامی در منطقه به جای جمهوری اسلامی بجنگند و منافع آمریکا و اسرائیل را تهدید و مورد هدف قرار دهند. حتی عدم دخالت مستقیم حزب اللـه لبنان در این جنگ به این دلیل میتواند باشد که مشارکت آن امکان حمله به ایران را در پی خواهد داشت، بنابراین تصمیم بر عدم مشارکت در جنگ گرفته شد، لذا تا جایی که اوضاع تحت کنترل جمهوری اسلامی و گروهها تحت نظر آن باشد تلاش خواهد شد که از گسترش جنگ به داخل خاک ایران جلوگیری به عمل آید، که البته به این معنی نیست که جهان این مهم را درنیافته و اسرائیل و آمریکا پی نبردەاند که این اقدامات در چهارچوب دکترین امنیتی جمهوری اسلامی میباشد، بلکه تا کنون ارادەی آنها بر مماشات با این حکومت و عدم جلوگیری از بروز جنگ مستقیم با آن بوده است که البته نمیتوان انتظار داشت این سیاست دایمی خواهد بود.