احسن حسنپور
در فرهنگ سیاسی ما روی مزدوران و خیانتکارانی که لباس انقلابی پوشیدهاند حساسیت وجود ندارد. دلیل امر این است که قلم به دستان ما مسائل را تئوریک میبینند و در تئوری سیاسی وجود خیانتکاران و مزدورها جدی گرفته نشده است. البته این مشکل علوم سیاسی است نه مزدوران !
برای نشان دادن اهمیت و نقش مزدوران یک مثال تاریخی را بررسی میکنیم: انقلاب روسیه!
رهبران انقلاب روسیه انسانهای معمولی نبودند بلکه خدایگان و غولهای تاریخ بودند. آنها در راه مبارزه با تزار انسانیت را در خود از بین بردند و به خدایگان تبدیل شدند. لنین رهبر انقلاب روسیه هرگز به معنای سنتی تشکیل خانواده نداد و از همسرش بچهدار نشد چرا که تعلقات عاطفی/ خانوادگی را مانعی در راه اهداف انقلابی میدید. لنین موسیقی گوش نمیداد چرا که معتقد بود اعصاب انسان را لطیف میکند و با اعصاب لطیف نمیتوان به انقلاب خدمت کرد. تروتسکی از دیگر رهبران انقلاب زمانی که در زندانهای تزار بود برای یخ نزدن و در اثر سرما نمردن یک راه داشت: پیاده روی ۱۲ ساعته در سلول انفرادی! کم ارزشترین چیزی که تروتسکی در راه انقلاب فدا کرد همسر و فرزندانش بود. استالین از دیگر رهبران انقلاب جایگاه بی رحمترین فرد تاریخ را از آن خود کرده است. آزف از رهبران انقلاب روسیه بود که در فاز مسلحانه خدمت میکرد و افتخار ترور عموی تزار و چندین عملیات موفق مسلحانه را به نام خود ثبت کرد. انقلابیون میگفتند تزار از سایهی او هم میترسد. مالینوفسکی از دیگر رهبران انقلاب بود که در مهمترین انشعاب حزبی تاریخ نقش محوری داشت. انقلابیون رادیکال را از محافظهکاران جدا کرد و خطرناکترین جبهه انقلابی را علیه تزار تشکیل داد. لنین که خود رهبر اسطورهای انقلاب روسیه بود شیفته مالینوفسکی بود و به جایگاه او حسرت میخورد.
حال اگر صفحه تاریخ را ورق بزنیم به قسمت جالب ماجرا میرسیم. از این پنج نفر انقلابی دو نفر مامور مخفی تزار بودند. دو نفر از این پنج نفر پلیس مخفی بودند که در جبهه انقلابی نفوذ کرده بودند و حتی به رهبری آن رسیده بودند.
هیچ صحنهای از تاریخ به این زیبایی حقارت عقل انسان در برابر تاریخ را نشان نمیدهد. حقارت عقل در برابر تاریخ !
اما این دو نفر کدام بودند؟
آزف انقلابی مسلح که عموی تزار را کشته بود پلیس مخفی تزار بود. عملیات مسلحانه موفقیت آمیزی هم که انجام داده بود طرح و نقش پلیس مخفی بود و به صورت مشترک انجام گرفته بود. این دو عملیات تروریستی موفق باعث شهرت آزنف شد و او را در ردیف رهبران انقلاب قرار دادند. بعدها هم که سرنخهایی نشان میداد او پلیس مخفی تزار است مردم میگفتند: رفقا باور نکنید اینها تبلیغات تزار است و قصد تخریب رفیق آزف را دارند.
دومی هم مالینوفسکی بود.
رومان واتسلاوویچ مالینوفسکی
( ۱۸ مارس ۱۸۷۶ - ۵ نوامبر ۱۹۱۸) یک سیاستمدار برجسته بلشویک پیش از انقلاب روسیه بود، در حالی که در عین حال به عنوان باارزشترین مامور برای اوخرانا، پلیس مخفی تزاری، کار میکرد. آنها به او لقب "پورتنوی" (خیاط) داده بودند.
او یک سخنران برجسته بود، قد بلند، موهای قرمز، چشمان زرد و صورتی با جای آبله، "تنومند، با رنگ پوست روشن، پرانرژی، پر هیجان، مصرفکننده سنگین الکل، و یک رهبر مستعد برای مردان انقلابی بود."
مالینوفسکی در استان پلوتسک، لهستان، که در آن زمان بخشی از امپراتوری روسیه بود، متولد شد. والدین او کشاورزان لهستانی بودند که در حالی که او هنوز کودک بود درگذشتند. او بین سالهای ۱۸۹۴ تا ۱۸۹۹ به خاطر چندین سرقت محکوم شد، که سه سال از آن را در زندان گذراند و همچنین به تلاش برای تجاوز جنسی متهم شد. در سال ۱۹۰۲، او با جعل هویت یکی از بستگانش که نامی مشابه داشت، به ارتش امپراتوری روسیه پیوست. مالینوفسکی از ابتدا بەعنوان یک عامل اوخرانا درون آن لشکر فعالیت کرد و از همرزمان و افسران خود گزارش تهیه میکرد. او در پایان جنگ روسیه و ژاپن از خدمت در ارتش مرخص شد و به سنت پترزبورگ نقل مکان کرد.
در سال ١٩٠٦، او بەعنوان تراشکار شغلی پیدا کرد و به اتحادیه کارگران صنعت کار پترزبورگ و حزب کارگری سوسیال دموکرات روسیه (RSDLP) پیوست. در ابتدا، او تمایل داشت از منشویکها حمایت کند که به خودمختاری اتحادیههای کارگری اعتقاد داشتند، تا بخش بلشویک که میخواستند کنترل اتحادیه را در دست بگیرند. او بەعنوان فعال اتحادیه پنج بار دستگیر شد، اما هر بار مدیران او در اوخرانا (پلیس مخفی تزاری) موجب آزادی او بدون برانگیختن شک و شبهه شدند. او در سال ١٩١٠ از سنت پترزبورگ تبعید شد و به مسکو نقل مکان کرد. در اینجا، برای اولین بار، حقوق ثابتی به عنوان "مخبر" دریافت کرد تا به درآمد خود به عنوان تراشکار اضافه کند و توسط مدیر اوخرانا، اس. پ. بلتسکی، مامور شد تا اطمینان حاصل کند که بخشهای مختلف RSDLP هرگز مجدداً متحد نشوند. بنابراین، مالینوفسکی به بلشویکها پیوست. در ژانویه ١٩١٢، او برای شرکت در کنفرانسی که ولادیمیر لنین در پراگ برگزار کرده بود تا جدایی نهایی با منشویکها و ایجاد یک سازمان بلشویک جداگانه را نهایی کند، به پراگ سفر کرد.
او چنان تاثیر خوبی بر لنین گذاشت که به عضویت کمیته مرکزی انتخاب شد و برای نمایندگی بلشویکها در انتخابات آتی دومای چهارم انتخاب گردید، که در نوامبر ١٩١٢ به عنوان برجستهترین نماینده طبقه کارگر در آن انتخابات برگزیده شد. او در عین حال پردرآمدترین مامور اوخرانا بود، سالانه ٨٠٠٠ روبل درآمد داشت، ١٠٠٠روبل بیشتر از مدیر پلیس امپراتوری.
او رهبری گروه شش نفره بلشویکها (که دو نفر از آنها ماموران اوخرانا بودند) را بر عهده داشت و معاون سوشیال دموکراتها در دوما بود. بەعنوان یک مامور مخفی، او به فرستادن چندین بلشویک مهم (مانند سرگو اوردژونیکیدزه، ژوزف استالین، و یاکوف سوردلوف) به تبعید در سیبری کمک کرد.
در نوامبر ١٩١٢، مالینوفسکی به دیدار لنین در کراکوف رفت و از او خواسته شد که با منشویکها متحد نشود. مالینوفسکی با خواندن یک سخنرانی آشتیجویانه در دوما این درخواست را نادیده گرفت تا هرگونه شک و شبههای را از خود دور کند. در ٢٨ دسامبر ١٩١٢، او در یک جلسه کمیته مرکزی در وین شرکت کرد. او لنین را متقاعد کرد تا یک مامور اوخرانا (میرون چرنومازوف) را به جای نامزد پیشنهادی استالین، بەعنوان سردبیر پراودا( مهمترین روزنامه انقلابی متعلق به حزب) منصوب کند. رژیم تزاری مصمم بود تا حزب را تفرقهزده نگه دارد، به این معنا که گروههای آشتیجو و طرفدار حزب هدف تخریب قرار میگرفتند، در حالی که لیکویداتورها و ریکالیستها تشویق میشدند.
(در تاریخ حزب کارگری سوسیال دموکرات روسیه (RSDLP)، "لیکویداتورها" و "ریکالیستها" دو گروه متفاوت بودند که نقش مهمی در اختلافات درون حزبی داشتند:
١- لیکویداتورها (Liquidators)
این گروه به اعضایی از RSDLP گفته میشد که خواستار حل و فصل قانونی و تعطیلی سازمانهای حزبی زیرزمینی و تمرکز بر فعالیتهای قانونی و اتحادیههای کارگری بودند. آنها معتقد بودند که باید رویکرد بیشتری به سیاستهای قانونی داشته باشند و از مبارزه مسلحانه و فعالیتهای زیرزمینی دوری کنند.
٢- ریکالیستها (Recallists) این گروه خواستار بازگشت نمایندگان انتخاب شده توسط حزب به کمیته مرکزی بودند، که به نظر آنها به شکل نادرست یا غیردموکراتیک انتخاب شده بودند. آنها میخواستند کنترل دموکراتیک بیشتری بر روی تصمیمات حزبی داشته باشند و اغلب با لیکویداتورها همکاری میکردند.
این دو گروه بخشی از چالشهای درونی و تفرقهانگیز RSDLP بودند و در نهایت منجر به تضعیف و تقسیم حزب شدند.
زمانی که ژولیوس مارتوف، رهبر منشویکها، برای اولین بار در ژانویه ١٩١٣ مالینوفسکی را بەعنوان جاسوس محکوم کرد، لنین حاضر به باور این اتهام نشد و از مالینوفسکی حمایت کرد. او این اتهام را در مقالهای با امضای "Ts"، که مخفف تسدرباوم، نام واقعیاش بود، نوشته شده بود. استالین با تهدید خانواده و نزدیکان مارتوف، اعلام کرد اگر منشویکها مالینوفسکی را محکوم کنند، پشیمان خواهند شد. این نوع از واکنشها نشان میدهد که چگونه اتهامات جاسوسی میتوانستند در محیط سیاسی متشنج آن زمان به سادگی نادیده گرفته شوند یا با تهدیدات و فشارهای شخصی سرکوب شوند.
تلاشهای مالینوفسکی به اوخرانا کمک کرد تا سرگو اوردژونیکیدزه را در ١٤ آوریل ١٩١٢، یاکوف سوردلوف را در ١٠ فوریه ١٩١٣ و استالین را در ٢٣ فوریه ١٩١٣ دستگیر کند. استالین در یک مهمانی جمعآوری کمک مالی بلشویکها دستگیر شد، که مالینوفسکی با قرض دادن یک کت و کراوات ابریشمی او را متقاعد کرده بود در آن شرکت کند. مالینوفسکی در حال صحبت با استالین بود وقتی که کارآگاهان او را دستگیر کردند، حتی مالینوفسکی فریاد زد که او را آزاد خواهد کرد. این رفتارها نشاندهنده مهارت مالینوفسکی در نقشآفرینی و فریب دادن همراهان خود بود، حتی هنگامی که به نفع اوخرانا عمل میکرد.
در ژوئیه ١٩١٣، مالینوفسکی طرح فرار سوردلوف و استالین از زندان را لو داد و به آنها خیانت کرد. به زودی پس از ناکامی این طرح فرار، استالین به دیدگاه مارتوف تمایل پیدا کرد و به شدت مظنون شد که مالینوفسکی یک جاسوس اوخرانا است، که سالها بعد تأیید شد و این موضوع به بیاعتمادی آتی استالین به همرزمانش دامن زد. این رویداد نشاندهنده نقطه عطفی در روابط درونی بلشویکها بود و به تقویت بدبینی استالین نسبت به اطرافیانش منجر شد.
در ٨ مه ١٩١٤، مالینوفسکی مجبور شد از دوما استعفا دهد زیرا معاون جدید وزیر کشور روسیه، معتقد بود که داشتن یک مخبر در چنین موقعیت برجستهای ممکن است باعث رسوایی شود. لذا به او ٦٠٠٠ روبل پرداخت شد و دستور داده شد که کشور را ترک کند. او به لنین در کراکوف پیوست، جایی که یک کمیسیون بلشویک به شایعات مبنی بر اینکه او یک جاسوس پلیس است رسیدگی کرد. علیرغم شهادتهای نیکولای بوخارین و النا ترویانوفسکایا، که هر دو مدعی بودند در مسکو به ترتیب در سالهای ١٩١٠ و ١٩١٢ با خیانت مالینوفسکی محل اختفای آنان به پلیس اطلاع داده شده است، کمیسیون ادعای مالینوفسکی مبنی بر اینکه او زمانی که پلیس با تهدید به افشای اتهام قدیمی تجاوز به عنف او را تحت فشار قرار داده بود، مجبور به استعفا شده بود را پذیرفت.
وقتی جنگ جهانی اول آغاز شد، او در یک اردوگاه اسیران جنگی توسط آلمانیها اسیر شد. لنین، که هنوز از او حمایت میکرد، لباس برایش فرستاد و راجع او گفت: "اگر او یک جاسوس باشد، پلیس از آن کمتر سود برد تا حزب ما". این به مخالفت شدید او با منشویکها اشاره دارد.
محاکمه و محکومیت رومان مالینوفسکی، که به خیانت به بلشویکها و همکاری با اوخرانا (پلیس مخفی تزاری) متهم بود، از جنبههای کمتر شناخته شده تاریخ بلشویکها است. اطلاعات مربوط به جزئیات دقیق محاکمه او محدود است، اما آنچه که میدانیم شامل موارد زیر است:
١- شناسایی و دستگیری: در سال ١٩١٨، پس از بازگشت به روسیه و تلاش برای پیوستن به شورای پتروگراد، مالینوفسکی توسط گریگوری زینوویف شناسایی و دستگیر شد.
٢-محاکمه کوتاه: محاکمه مالینوفسکی به سرعت و به صورت کوتاه انجام شد. این محاکمه تحت شرایط انقلابی و در دوران بحران و هرج و مرج پس از انقلاب اکتبر انجام گرفت.
٣- محکومیت: مالینوفسکی به خاطر خیانت و همکاری با اوخرانا به اعدام محکوم شد. اتهامات او بر اساس فعالیتهای جاسوسی و نفوذ در بلشویکها به نفع پلیس مخفی تزاری بود.
٤- اعدام: او در نوامبر ١٩١٨ توسط یک گروه اعدام به تیرباران محکوم شد. اعدام او نشاندهنده پایانی برای یکی از پیچیدهترین و دراماتیکترین داستانهای جاسوسی در تاریخ بلشویکها بود.