سیوان احمدی
هر آنچە سخت و استوار است دود می شود و بە هوا میرود ، هر آنچە مقدس است دنیوی می شود ، این اصل شامل حال حقایق خود مارکسیسم کلاسیک هم می شود.
مارشال برمن
چنین نیست که در کنسپت کاپیتالیسم و مارکسیسم به مداحی و عنادورزی بپردازیم ، هر ایسمی زشتی و زیباییهایی را در رویکرد خود مستترانه داراست و می تواند در عملکرد زیانده یا سودمند باشد و البته کە روایی آن نیز به کاربرد و کارکرد متوجه سازی می شود به این مفهوم که هر آنچه از سطح تئوریک گذار می کند و در کانال برنامه و هدفمندی به پراکتیک و اجرا سازی و ایمپلمنتال نائل می شود را می توان ملاک ارزشمندی و کمال دانست اما چون کیفیت پدیدەها و کمیت های جامعەشناسنه ساینتیفیک مشخصی به نسبت عملکرد حکومتها و شیوه های سیاسی اداره کردن ندارد با حتمیت و بە ضرس قاطع نمی توان گفت که ساختار سیستمی را به نسبت عدم کارکرد متهم سازی شده بدانیم لیکن درمتد سنجشی عینیت گرایی اجتماعی بنا به کیفیت شاخصه های بیسیک مردم سالارانه ی زیستن در اجتماع می شود تمیز داد کە چنین بوده است و یا لاغیر .
اقتصادهای مدرن و لیبرال گرا و رادیکالیستانه و سابجنرهای این عقبه را در یک منظر گرد آوری شده می نگریم و در مقابل هر تأویلی از انشعاب و اصلیت و ماهیت سنت مارکسیستی را در چینش تضاد و تقابل بە آن و غالبا در عدم کارکرد واقعی و یا همراستایی ,کانسپتیکال باز نگری می کنیم.
God didn't die ; he was transformed into money
این گفته ی جورجوآگامبن فیلسوف ایتالیایی را می توان در سنت فلسفی قرن نوزدەهمی واکاوی کرد :
خدا نمرده است و به پول تبدیل شده است ؛ می تواند دیالوگی با آغازی هرمنوتیک مانند از نیچه باشد که پوست اندازی کرده است و خدای مرده به پولی تبدیل شده است که ریشه آنرا در سرمایه مارکس و در اندیشه های اقتصادیش جست وجو کرد و نه در تضاد با سنت آنتی تز در قبال وجود داشت تز و ایدئولوژی صرف و تام در( فلسفه سیاسی ) که خود این امر پارادوکسی در این بابت است و در برگیرندە ی نظریه ای تحت عنوان شی وارگی که توسط کارل مارکس ارائه شد می شود.
" نظریه بت وارگی کالایی مارکس امروزه بە چە روی مفهوم کاربردی خود را از کف داده می بیند زیرا نه فقط کالا و سیکل تولید بلکه سازوکار فروش و عرضه و تقاضا در راستای برده و بنده گرایی است و نه فقط کیسه دوزی بورژوازی برای سود بیشتر ملاک است بلکه وابستگی به گردش سرمایه ثروت و پارت جزئی تر از آن ( پول ) را در کنترل و به تابویی مقدس برای زیستن مبدل ساخته است.
سنت و صنعت و اقتصاد و سیاسات اقتصادی لیبرال با وسع و قدرت پوششی فراگیر به مطلبوبیت عوام و خواص ترقی یافته است و اقتصاد نئو لیبرالیستی همگام و همزمان به رشد و توسعه دست یافته اند که آنهم پرورش و ماندگاری در اذهان به صورت خمیرمایه ای به هر سمت شکل گیرنده به نام پول,که مبنای رادیکال لیبرال را در کاپیتالیست مدرن به سطوح ورای آن یعنی عادتمندی به سیکل پول مبدل کرده است , بدست آوردن ,نگاه داشت و خرج کردن پول مراتب عادت و وابستگی و عادیسازی این روندها را به زیستن در دنیای اکنون یا همان زیست پولی تزریق و سرانجام نهادینە ساختە است.
در سنت سنجشگری و فلسفه انتقادی باید بررسی کرد که چگونه کالاها بر ما آشکار می شوند. ثروت در جوامع امروزیی که شیوه ی تولید و توزیع کاپیتالیستی دارند بنا بە وضعیات اجتماع در شیوه های گوناگون عرضە می شود در این میان فنومناتیکی از کالا پدیدار می شود و توده عظیمی از کالاها آشکار می شود ؛کە کالاهای منفرد شکل ابتدایی آن ثروت به شمار می رود. اما مشاهدگر تبدیل پول به دو شکل همراستا هستیم یکی
خود پول دوم مقام خداگونه ی پول که به صورت متمم و مکمل به تکامل رسیده اند و به تعریف کالایی نیازمند نیست بلکە اشارە بەجایگاە ویژە ای است کە در تمامی جوامع بشری دارد بسیاری از مارکسیستها امروزه خواهان بازتعاریف جدیدی ازین مفاهیم بنیادی هستند که در اینصورت از مارکس و سنت مارکسی چیزی نخواهد ماند و در پسا مارکسیست و یا نئو مارکسیست نیز طبقه بندی نمی شود و نە درحد واسطی که تبیین کننده و روشن ساز باشد خواهد ایستاد و مبهم گونە در اتمسفر اذهان پیروانش بە پیشفرض زیستی ادامە خوهد داد زبرا امر واقع و خود واقعیات جوامع سوای داده های ایده آلیستی در صف و سیکل پول بسر می برند ، و نه در شیوه عادتپیشگی برای دریافت پول بلکه به شکل پولوارگی درجهت ادامه ی بقا وحیات نسول.
هربرت مارکوزه متقدم نیز در مجموعه مقالات مارکسیسم هایدگری می گفت: ما در جهان مصرف گرایی پرتاب می شویم. کالا ها بر ما آشکار می شوند برای مارکس کالاها دو سطح دارند سطح آشکار و سطح پنهان که از سطح آشکار باید به سطح پنهان رفت.
اما سطوح کالایی امروزه بستگی شدیدی به مقدار پول ورودی و خروجی خریدار و عرضه کننده دارد که در مجموعه های ثروتمندان به اعتیادی در جهت خرج کردن بدون لزوم تبدیل ماهیت یافته است و
در فروشدگان در اقشار زیرنظام دارایی پولی و خط فقر به نیازمندی فوری لاعلاج و در فروشندگان چند ساختار به سطوح آگاهی فردی استهزا و مجموعا بە بیشفروشی و سودهی بیشتر رسیده است. به این مفهوم که بتی به نام پول در حد توان و اندازه و کیفیت و حجم نه فقط در عرصه خرید بلکه عادت به وجود داشتن و واماندگی در تک ساحتی بودن را رقم می زند هر فردی در پله و سطح خود هم بند بودن با خود بیگانگی خویش را سنتز می کند و در تنهایی اش پول را با نگرش پرستندگی بینش می کند زیرا به وسع پولش می تواند به دنیا امروزین دسترسی داشته باشد و لایه به لایه در دنیای پیازین گرفتار می آید این همان آنین ورلد یا دنیای پیازی شکلی است که ارائه شده از فکریت پول محور است کشف این دنیا در لفافه به نهفتگی سرمایه و انباشت سرمایه و ثروت و پول سه رکن همتراز امروزین درآمده است که با پول و تبدیل شدن به بت و سپس همان نیز به مقام خدایی تغییر ماهیت و شکل و ذات می دهدکە نمونە های فراوانی در هم اکنون امروزی این خصیصە را میتوان مشاهدە و آنالیز کرد. (خودنویسندە)
که این زنگ خطر را فرانکفورتیسم بر عهده ی فلسفه ی خود نهاده بود که آسیب شناسانه بە نقد لیبلگرایی و برندیسیم و مارکتینگ و روش و شیوه های فروش و فرم های سرگرم سازی شخصی و جمعی و عدم داشتن آگاهی و درک سیاسی و از خود بیگانگی و ... در راستای وابستگی مصرفی و مصرفگرایی یعنی مکملی فراتر از وابستگی کالایی، آپدیت شده بروز داده بود. البته که با مخالفت و دوگمیت همیشگی حق به جانانه مارکسیستها و کمونیست گرایان به ظاهر مدعی همراه بود چون خود مارکس و مارکسیست را نیز تیز بینانه نقده کرده اند ,به طوری که نقدهایی سلبی و ایجابی را بر نتابیده اند گویا رسالتشان همین است که هر آنچه در هیبت موافقت با آراء شان نباشد و یا تاییدیه مارکسیستها را به همراه نداشته باشد و یا نقادشان باشد ,مردود می شمارند و همین یک عامل سهمگین پوزیتیویته دریچه ی هر گونه فضای نقادی و اصلاحیات را مسدود می کند و فکریتی جز این را هم نمی تواند با احتساب رشد نقدگیرندگی و یا نقد شوندگی شامل شود.
مارکسیست زایش مجموعه اندیشەهای پسای خود را نیز درقالب اتیکت نهادن سطحی و لیبرالیستی نقادی محسوب می کند , فکریتی سمی که با عدم استقبال روشنگری تعمیمی از سمت فلاسفه سیاسی اقتصادی بە شیوە ای کە پوپولیسم اپورتونیستساختار در کنتست عوام لنگر انداخت، با چشمداشت بدون مفهوم از اپوزیت انگاری ساختارهای چپ آلیستی فراتر از واقع در افق پرونده های فلسفه سیاسی اقتصادی (در اپیستمە تاریخی) و تمهیدات سیاسی اجتماعی نامناسب که ایجاد و رواج و روال پولسازنده ی سرمایه را به مثابه ی زندگی بهتر داشتن باب کرد (آنهم بدون زیر ساخت لازم در قبال رویارویی واقعی) ,ماندگاری پول در رأس تمامی امورات معیشتی و برآیند آن در راسته ی نیازمندی کوتاه مدت و سلاخی بلند مدت به جوامع تحمیل و در هر سطحی به بردگی پولی سوق داده شد و رهنمون سازی پول بە جوامع استقبالگر تسهیل مسیر داد که خود آن در راستای تعیین نقش وخدمت و آماده سازی و آداپته کردن نسول های ایکس وای و زد و پسا زد درنظامهای نوین سیاسی اقتصادی و تعاملاتش با بشریت آینده است . اتهام اینجا بە قضایا ورود می کند کە بدون راهکار مناسب از سنگر مارکسیستیزم کە آنهم در پی نبود و یا کمبود سازوکار منطقی شکل می گیرد کە بە صورت عدم هماهنگی و سازماندهی خودواکانه از سمت مارکسیستها در راستای مبارزه ایدئولوژیکی و میدانی و پراکتیک جلوەگر شدە است و نه در صف آرایی جدی تر در تقابل ظاهر شده است و یا نه به اتخاذ بدیل همت گماردە است و نە حتی بە وادی ایجاد گفتمان گامی نهاده است زیرا سابجنرهای آن از
باز تعاریفات آن بیشتر از فهم کردن آن سر بر آورده است کە خود مارکسیست کلاسیک را هم بە زیر پرسش گری می کشاند. به روشنی می توان اشاره کرد که مارکسیست کارکرد منطقی را از لیست برنامه های خود حذف کرده است و گویی با تمامی فقدانات و نواقضش بدون ترمیم و دست خالی در راستای خدمتگذاری و یا دست کم همسوویی و هم
برآیندی بە تفاهمات لازم در جهت رشد کاپیتالیستی دنیای لیبرال و یا توسعە و تولید انبوە سیاستگذاریهای جوامع لیبرال کاپیتالی برآمده است کە این پروسە با مصالحە پذیری و گذار بە توتالیتری بودن و در یک میدان توپ زدن شکل گرفتە است .پوزیتویسم پلاریست مدار مارکسیستها عاملیت بنیادین چنین فکریتی را بنیان می نهد کە همیشە ایدئولوژی خود را غالب و نمایندە بر حق شمارو انگارە می کند و گونە ای بیمار گونە بە جزم اندیشی گرفتار می آید کە گویی هیچ راە پاسخ و چارە ای مورد نگرشی در دست نیست ، این حقیقت در هر جنبه ای از مارکسیست در ردیف پاسخگویی نیست و برای همەی تفکرات به همین منوال رفتار می کند دوگمیتی کە بە گفتەی فون هایک نگاە و دید منطقی را بە غیر منطقی بودن می کشاند،
این باور مفرط خود را در سایە ای از اتمسفر ایدەآلتیک و یا نهایتا مینیمالی فروکاستنده و مبهم گرفتار می آورد.
مشخصا سیستمهای راستگردی با تمام قوا نیز با پلنهای دستوری و ساینتیزمی همە جانبەی مسلح و با ابزارهای در دست بە پیش تاختند و بیکار ننشستند . پولی که برای آسایش و راحتی و رفاه بیشتر منصوب گردید را به آلترناتیو مولتی فورسی کە مرحلە بە مرحلە متکاملتر و بە زیست اجتماعات وارد شد مبدل ساختند البتە کە بە درازای تاریخ نیز شاهد همین فعلیت نیز بودەایم اما بدون مدافع جدی و یا وکالت بە رشد خود در جوامع ادامە دادە بود همین روند منجر بە تشکیل تشکلی از ساختار سرمایە بە شکلی از درد و درمان و دوست و دشمن و شخصیت و منزلت و شالودەی ممکنەی زیستن و بتی مدرن موتاسیون سیاسی اجتماعی یافت که در نهایت تحمیل و وابستگی و لازمه ی مبرم آنرا به صورت خدای امروزی
( پول ) رقم زد.
در استفاده از منابع و متون بە شیوه مستقیم استفادە نشده و بە صورت بازتعاریف بسته و استدلالی آوردە شدە است.
. سرمایه جلد اول، کارل مارکس
. دیالکتیک روشنگری ، آدورنو و هورکهایمر
. مجموعە مقالات هایدگری ،هربرت مارکوزە
. مقالات پراکندە و مختلف و مطالعات آزاد
سە یوان ئە حمەدی say1 2024\1\1