بهار حسینی
مخالفت روز افزون با سلطه حکومت اسلامی در ایران، در مواجهه با قدرت بازدارندگی این حکومت از طریق نفوذ در اراده دموکراتیک ملت قرار گرفته است. خصوصا با توسل به توان تزلزل ناپذیرش در سرکوب مردم فرودست، به اتکای تولید دیوانسالاری دینی و برتری عقیده بر اراده ی آزاد، استمرار یافته. اراده ی جمعی ملل ایران، در جهت براندازی این حکومت، نظمی ست بدیل، با پیدایش اهداف و ارزش های متفاوت و آرمان های تازه مردان و زنانی که در برابر قدرت استثمارگر دینی، به نفی تاریخیِ آن برخاسته. این قدرت محرکه ی ویرانگر ملی، در دیوارهای به ظاهر تسخیر ناپذیر حکومت، نشانه هایی از شکاف فزاینده هویدا نموده است. این روند کنشمندی ملل، از طریق مخالفت با فساد گسترده دولتی و حکومتی، و در ضدیت با جمهوریت جعلی اسلامی در مراجعه به نظارت استصوابی که علیه دموکراسی مطلق است، ایجاد گردیده است. نظام حاکم، وقتی به این نتیجه می رسد که اراده ی فردی ولی فقیه در برابر اراده جمعی ملت تضعیف شده است، سرکوبی تازه تر از طریق برتری حضور ملت بر فرد اصلح برای تایید حکومت نامشروع خود آغاز کرده است، که در سخنرانی اخیر علی خامنه ای مشهود بود. که البته با مهندسی انتخابات، حتی تا جایی که چهار نفر از اعضای شورای نگهبان توسط خود شورای نگهبان برای مجلس خبرگان تایید صلاحیت می شوند! رخ نمونده است. که بیش از همیشه نشان می دهد بعد از انقلاب 57 تاکنون، اراده آزاد ملت هرگز در روند تعیین سرنوشت خود موثر نبوده است، و اکنون جایگاه یکایک مردم، صرفا نوعی سیاست مهندسی شده برای تبدیل بدن های سیاسی به بدنه ی نظام شده است. خطری که از هر نوع سرکوب حکومت اسلامی که تاکنون رقم زده است، فاجعه ی عمیق تری ست! ابداع یک سرکوب همه جانبه و فراگیر!
بنابراین، برای جامعه ی ایران، شرط اساسی رهایی و آزادی، قطع رابطه تاریخی با گذشته و اکنون است. ارزیابی خوشبینانه نسبت به فرصت اصلاح حکومت، غیرمسئولانه و به تعویق انداختنِ آینده ی آیندگان است.
یک عمل سیاسی واقعی، در شرایط موجود، فقط از طریق یک فرآیند انقلابی رخ خواهد داد. از طریق نگرش هر بدن زنده به مثابه یک بدن سیاسی. و به دور از ترسیم آرمان شهر که مفهومی شریرانه است، زیرا آرمان های نزدیک یک ملت را قربانی خواهد کرد. مسئولانه ترین اقدام در راستای رهایی و آزادی، مبارزه ی همیشگی، آموزش دائمی وظیفه سیاسی هر فرد، انکار فعالانه سرکوب اجتماعی و الزام خلق همبستگی ست. فراسوی همه ی مرزهای ملی و حوزه های علایق شخصی، حزبی و گروه های سیاسی. زیرا چیزی که هر ملتی را مشترک می سازد، مفهوم آزادی ست. عصیان کنندگان می دانند، که باید زندگی شان را از چنگ حکومت اسلامی خلاص کنند و آن را شایسته زیستن نمایند. راه آزادی ابتدا از اندیشه و تخیل رهایی آغاز و هموار خواهد شد. با تقلیل دادن کشمکش های مخرب سیاسی، گستره آزادی نیز بیشتر خواهد شد. اما نیک باید بدانیم، صرف نظارت بر نیروهای سیاسی مردمِ مخالف حکومت اسلامی راهکار اصلی مبارزه سیاسی نیست، بلکه دیوانسالاری اسلامی همچنان سرکوبگر باقی خواهد ماند! زیرا این رفتار وابستگی جامعه را به استثمار اسلامی بیشتر خواهد کرد، به دلیل اینکه نیروهای سیاسی خنثی خواهند ماند! و در جوامع طبقاتی مانند ایران، روند نونهادها بسیار کند پیش می رود، و فقط با کنش رقابتی ست که یک ارگانیسم اجتماعی فعال شکل خواهد گرفت. رقابت بر سر چه چیزی؟ تعریف اهداف و راهبردهای سیاسی نو بر اساس دموکراسی مطلق مبنتی بر انبوه خلق، یا وانهادگی در برابر استمرار نهادهای حکومتی که هر روز از قدرت خلق می کاهند و در دستان ددمنش ولی فقیه می گذارند با نظارت جمعی قدرت نظامی سپاه پاسداران.
تنها بر بنیان همین شالوده است، که هدف مشخص آزادی را می شود تعیین کرد. عصیان ملی، در برابر طغیان اسلامی. زیرا حکومت می خواهد ناضرورتِ بقای خودش را ضرورتِ حیاتی بقای ملل تلقی، تعریف و تعیین نماید. اما مهم نیست که فاصله طغیان در برابر عصیان ملت چقدر است، مهم نیست که فاصله بین عصیان طبقه متوسط در کلان شهرها، در مقایسه با مبارزه ی مرگ و زندگی سایر اقشار چقدر زیاد است، آنچه در عصیان علیه حکومت اسلامی مهم است عمق امتناع از آن است.
این امر باعث می شود، راهبرد اساسی حکومت که مبتنی بر مدارای بر نزیستن و اغوای بر فریفتن برای رستگاری اخروی ست( که البته سرپوشی ست برای تشکیل حکومت اسلامی فرامرزی) دچار شکاف شود. و با رشد فزاینده مخالفت عمومی، حکومت تنها با افزایش منظم مصرف، تباه سازی محیط جغرافیایی و در معرض تهدید قراردادن اش، به بقای خود ادامه می دهد. یک بقای وقیح! که پشت لبخند سیاستمداران و مدیران اش پنهان می شود، پشت نیایش های اش، در جهلش... حتی در خرد روشنفکران دست نشانده اش وقیح است! ملت وقیح نبوده است هرگز، جامعه ی بدون حجاب اجباری وقیح نیست، بلکه وقیح، حکومتی ست که به پاس جنایات نیروهای نیابتی اش، به پاسداران مزدورش در اعمال جنایت مدال اعطا می کند. حتی کلمات محتاج زبان پیرایی اند! برای تمام تحریفاتی که حکومت در معانی آن ها ایجاد می کند، عدالت، توسعه، آزادی بیان و... محتاج این اند که دگرگونی عظیمی در نظام اخلاقی و سیاسی رخ نماید. اخلاق به خودی خود یک ایدیولوژی نیست، اما وقتی در اختیار حکومتی قرار بگیرد که غیراخلاقی و غیر سیاسی ست، تبدیل به یک سلاح اخلاقی می شود. سلاحی که از جهنم شلیک می شود و در بهشت می کشد، تمدن را به سخره می گیرد، و وقاحت را تا سطح امر جنسی و جنسیتی تقلیل می دهد، حال آنکه وقاحت چیزی جز سرکوب توسط حکومتی سرکوبگر نیست. آن ها اغماض نمی کنند، آن ها دنیایی از ریاکاری و خشونت آفریده اند. آن ها از طریق اعمال سلطه اسلامی ساخت طبقاتی جامعه را می خواهند تضمین کنند، و پس از طبقه بندی مطلق جامعه فرصت سرکوب طبقاتی را نیز میسر کنند. اما ما تجهیزیم به هر آنچه اتحادی ست علیه نیروی حکومت اسلامی. زیرا بنیاد گرایی سیاسی، متضمن بنیادگرایی اخلاقی ست، و بنیاد گرایی اخلاقی شالوده رهایی انسان. و بجای انطباق، آرایش نیروها خودانگیخته و دارای استقلال خواهد بود. و سرانجام با گزینش ضرورت های اجتماعی، آزادی متصور خواهد شد.