رضا دانشجو
شاید بتوان بازی های تیم ملی ایران در جام جهانی فوتبال در قطر را که همزمان با حوادث انقلاب ژینا بود عنوان نقطه عطفی در شکاف بین حاکمیت و مردم ایران قلمداد کرد. جایی که در پایان رقابت سنتی جمهوری اسلامی با ایالت متحده آمریکا، حکومتی که جمهوری اسلامی از آن به عنوان شیطان بزرگ یاد می کند و دشمن فرضی و همیشگی دستگاه پروپاگاندای جمهوری اسلامی است، دهها هزار نفر در شهرهای مختلف ایران پیروزی دشمن همیشگی رژیم را جشن گرفته و برای آن سوت و کف زدند! جایی که رژیم جمهوری اسلامی ناتوان از درک شرایط و قبول این واقعیت و چرخش تاریخی مردم ایران، مثل همیشه چاره را در توسل به زور و اینبار شلیک به سوی مردمش دید! در روزی که مردم ایران خوشحال از پیروزی شیطان بزرگ بر جمهوری اسلامی ، فریاد شادی سر می دادند جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری خود را در سراشیبی سقوط می دید.
این آغاز یک حرکت ادامه دار بود که به مرور زمان به یک دسته بندی آشکار سیاسی در میان مردم ایران انجامید. جمهوری اسلامی و در راس آن علی خامنه ای که سالها با دوگانه خودی و غیر خودی، در هنگام بسیاری از تسویه حساب های داخل حاکمیت، عده ای را کنار می زد، این بار تماشاگر کنار زدن خود و یارانش از سوی مردم بود. حالا دیگر هرکسی در هر جایگاهی در صورت حمایت از جمهوری اسلامی از سوی مردم، وابسته به حاکمیت، مزدور و عامل دیکتاتور معرفی و در لیست سیاه قرار می گرفت. ورزش، سینما، سیاست هم هیچ فرقی نمی کند حالا حتی حضور در کنار عناصر رژیم هم از سوی مردم گناهی نابخشودنی و مشروعیت دادن به حاکمیت است.
آنچه در این میان بسیار قابل توجه است که تمام این حرکت ها کاملا خودجوش اما ساختارمند از داخل ایران و با همراهی خود مردم صورت می گیرد، نکته مهم دیگر میزان تاثیرگذاری این حرکت در میان توده های مختلف مردم است جایی که مکررا دیده می شود عناصر وابسته به رژیم بارها سعی کرده اند حداقل در ظاهر خود را از وابستگی به رژیم تبرئه کنند. این میزان از تاثیرگذاری افکار عمومی باعث آن شده است که بسیاری از کسانی که ناخواسته یا به قصد منافعی دست دوستی به سوی رژیم دراز کرده اند در زیر بار این فشارها، مجبور به عذرخواهی شوند!
حالا متر و معیار درست بودن مخالفت با گفته های رژیم است هر خبری از سوی رسانه های رژیم از سوی مردم غیرقابل باور وناراست ارزیابی می شود. دوگانه حاکمیت و مردم در یک پیچ تاریخی سرنوشت ساز در حال دور شدن از همدیگر هستند بگونه ای که هر روز بیشتر از روز قبل از هم فاصله می گیرند. به صراحت می توان گفت دیگر ملت و حاکمیت هیچ زبان مشترکی برای گفتگو ندارند و هیچ تمایلی هم برای یافتن آن از خود نشان نمی دهند. برای مردم تنها گزینه، عبور از جمهوری اسلامی است و به چیزی کمتر از آن راضی نمی شوند. این تضاد به حدی رسیده است که حتی نیروهایی که اینک مخالف جمهوری اسلامی هستند اما زمانی جزو حاکمیت بوده اند کاملا غیرقابل باور و اتکا از سوی مردم تلقی می شوند! در واقع آنچه مردم ایران از آن تبری می جویند نه تنها جمهوری اسلامی بلکه تمام هنجارهایی است که جمهوری اسلامی به آنها باور داشته یا حداقل به خاطر حفظ پرنسیب های مذهبی خود سالها برای برپایی آنها تلاش کرده است.
شاید بتوان حجاب اجباری را بزرگترین هنجاری دانست که اینک در دوگانه حاکمیت و مردم در حال بحث و گفتگو است. جمهوری اسلامی حجاب را به عنوان نقطه تثبیت ارزشهای دستوری خود می داند و هرگونه عقب نشینی از آن را غیرممکن و مرگبار برای خود می بیند. در نقطه مقابل علی رغم همه هزینه هایی که مردم در این مسیر پرداخت کرده اند بسیار مصمم تر از گذشته در حال مبارزه با این هنجار دستوری رژیم هستند.
نباید فراموش کرد آنچه تحت عنوان مبارزه با حجاب اجباری عنوان می شود بسیار وسیع تر و گسترده تر از یک مفهوم ساده و دینی به نام حجاب است. ساده لوحانه است اگر کسی تصور کند دلیل اینهمه سخت گیری و آزار و اذیت و زندان از نگاه جمهوری اسلامی برای احترام به یک حکم شرعی و دینی است! حکمی دینی و شرعی که بسیار مورد اختلاف است و بارها از سوی بسیاری از مراجع مخالف حاکمیت نقد شده است! حجاب برای جمهوری اسلامی همان فرو ریختن دیوار برلین است ! فرو ریختن دومینه وار هنجار و ارزشهای دروغین که جمهوری اسلامی سالهاست در پشت آنها خود را پنهان کرده است . واقعیت این است که اگر کسی به جمهوری اسلامی قول می داد که مردم ایران با برداشتن قانون حجاب اجباری قانع می شوند رژیم همین فردا این کار را می کرد!
حمله جمهوری اسلامی به اسرائیل را در پاسخ به کشته شدن چند تن از فرماندهان گروهک تروریستی سپاه توسط اسرائیل را می توان جدیدترین قسمت رویایی مردم و حاکمیت دانست. جایی که بعد از مدت ها شانتاژ خبری و در بوق و کرنا کردن رژیم مبنی بر اینکه انتقام سختی از اسرائیل خواهد گرفت شلیک چند موشک سرگردان که تقریبا هیچ کدام هم به اسرائیل نرسید پایان این یاوه گویی ها بود. اگر از افتضاح شلیک موشک ها و پهپادها که تقریبا طنز همه رسانه های جهان بود بگذریم باید به واکنش جالب مردم ایران اشاره کنیم. واکنشی که از همان لحظه اول با ساختن صدها نوشته و ویدیو طنز کل شبکه های اجتماعی را فرا گرفت و به صدر رخدادها آمد البته با رویکردی کاملا طنز! جمهوری اسلامی که با راه اندازی نمایش مسخره ای تحت عنوان انتقام سخت امید داشت حداقل بخشی از جامعه را ولو برای مدت کوتاهی با خود همراه کند با کابوس تمسخر افکار عمومی روبرو شد. شدت این جریان به حدی بود که سازمان اطلاعات گروهک تروریستی سپاه پاسداران در اقدامی بی سابقه مردم را تهدید کرد که ساختن هرگونه جک و لطیفه در مورد این حمله جرم است و با مجرمین به شدت برخورد خواهد شد!!!
شاید بتوان گفت حالا دیگر مردم و حاکمیت کاملا از همدیگر دور شده و اینک در فاصله ای دور از هم روبروی همدیگر سنگر گرفته اند این نقطه پایان این دوگانه حاکمیت و مردم است نقطه عبور مردم از حاکمیت، رد شدن از سوی همه هنجارها، ارزشها و هر آنچه به جمهوری اسلامی تعلق خاطر داشته،دارد یا خواهد داشت! نبرد مردم ایران و حاکمیت وارد فاز مبارزه ایدیولوژیک شده اند جایی که از نگاه مردم هر چیزی که موافق جمهوری اسلامی است دشمن است و هر چیزی که مخالف جمهوری اسلامی است دوست.
بعد از فساد سیستماتیک، بحران مشروعیت باید گفت شکاف مردم و حاکمیت آخرین حلقه زنجیر ارتباطی است که گسیخته شده و جمهوری اسلامی را در لبه پرتگاه قرار داده است . بادی ، بارانی لازم است تا این جرثومه فساد و تباهی را برای همیشه از ذهن تاریخ پاک شود. شاید بادی از نفس کرم توده های مردم یا بارانی از اشک هزاران مادر داغدار که فرزندانشان قربانی کینه توزی دیکتاتور پیر شده اند، پایان این داستان غم انگیز باشد ! یک قدم مانده تا فروپاشی!