زانیار حسینی
کمی بیشتر از دو هفته قبل در سی ام اردیبهشت ماه فصل زیبای بهار امسالمان، خبر مرگ یا دقیقتر بگویم کە خبر کشته شدن سید ابراهیم صدرالساداتی ملقب به رئیسی، رسما تائید و منتشر شد؛ رویدادی غریب و نه چندان آشنا برای نسل جدید و کمی آشنا برای نسلهای قبل از ما و همانها که اوایل سقوط نظام منحوس پهلوی و چگونگی بر سر کار آمدن نظام ملعون ولایت فقیه را دیدە اند.
سید ابراهیم رئیسی مشهور به قصاب تهران کە لقب های دیگری همچون آیت الله قتل عام، قاضی مرگ و سید محرومان را با خود به دوش می کشید و معروف به رئیس جمهور شش کلاسه بود کە توانست با یک حرکت ساده در این اوضاع نابسامان و متلاطم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دل ملتهای ایران و بسیاری از سیاستمداران مطرح جهان را شاد بکند؛ آن حرکت ساده، پذیرش توفیق اجباری مرگ و بال گشودن به سوی جهانی دگر بود.
در واقع سید محرومان همانند دفعات قبلی موجبات سوپرایز، شگفتی و شعف مردم را فراهم نمود لیکن استثنا اینبار هیچ نقشی در آفرینش این احساسات مثبت و زیبا را نداشت بجز اینکه بازیگر اصلی فیلم سقوط کفتارها باشد!
در اینکه سید ابراهیم رئیسی به مانند دیگر بازیگران رژیم ولایی، نقشی اساسی و اصلی در سرکوب، ارعاب، شکنجه و کشتار ملتهای ساکن در ایران را بازی کردە است هیچ شک و شبهه ای نیست و هیچکس را در هیچ کجای جهان پیدا نخواهید کرد کە اندکی وجدان داشته باشد و بر این گفته ام صحە نگذارد و مهر تائید نزند!
لیکن مبحث مورد نظر در این مقاله، نگرش به موضوع کشته شدن سید ابراهیم رئیسی از گوشه نگاهی دیگر است و برای وضوح بیشتر منظر مورد نظر، گزینه ایجاد پرسش را انتخاب کردەام؛ اگر یک انقلابی کورد رئیسی را به سزای اعمالش رسانده بود، باز هم مخالفان جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران با چنین وسعت و شدتی ابراز خوشحالی می کردند؟
مطمئنا هر کس کە برای اولین بار با چنین پرسشی روبرو گردد بە ناچار مکث می کند و پس از کمی تعلل و تفکر، سعی در دادن پاسخی درخور می کند؛ هر چند که پاسخ به پرسشی که دیگر فرض محال خواهد بود، سهلتر از قبل می باشد، چون پاسخ دهنده بە یقین می داند کە چنین پرسشی هیچگاه به ورطه ظهور نخواهد رسید!
حال اگر در این پرسش واژه رئیسی را به واژه سید محمد خاتمی تغییر دهیم چه؟ یا به احمدی نژاد یا محمد جواد ظریف؟ یا اصلا بجای یک کورد مخالف و انقلابی، یک بلوچ، یک ترکمن، یک آذری و یا یک عرب، یکی از افراد موسس یا رده بالای رژیم جمهوری اسلامی ایران را به سزای اعمال شنیع چهل ساله اش برساند، باز هم بازخوردها همان خواهد بود کە برای کشته شدن رئیسی بودە است؟
مطمئنا تا اینجای کار با خواندن جملات فوق احساساتتان درخور تغییر شدە است و یا بە فکر فرو رفتە اید؟
براستی مهم کدام است؟ اینکە قصاب تهران یا آیت الله قتل عام یا قاضی مرگ کشته شدە است یا چه کسی آن را کشتە است و چرا و برای چه کشته شده است!
معیارهای موجود در تهران برای چنین قضایایی چیست؟ بر پایه موج احساسات تازه شکل گرفته برگرفته از حادثە و رویدادیست یا که بر پایه چگونگی شکل گیری تغییرات و رویدادهاست؟
مگر کم هستند آن دسته از تبهکاران ولایت فقیه که توسط جوانان غیور و انقلابی به سزای اعمالشان رسیده اند؟ اما چرا هیچکدامشان به مانند رئیسی مسبب دلخوشی و شعف ملتهای ساکن در ایران نشدند؟
اگر بر سر تیتر خبر خبرگزاریهای رژیم جمهوری اسلامی ایران با مضمون " سید ابراهیم رئیسی، سید محرومان و رئیس جمهور دلسوز و میهن پرست کشورمان توسط تروریستهای کورد و ایادی استکبار جهانی به فیض شهادت نائل گشت" روبرو می شدید، باز هم همان احساس شگرف و شادمانی و شعف را داشتید؟ یا تا قبل از دیدن و شنیدن چنین خبری ( که خود را مخالف شماره یک چنین نظامی میدانید) باز هم پس از شنیدنش چنین تفکر و احساسی خواهید داشت؟ یا تنها در این مورد و موارد اینچنینی کە هیچ سهم و نقشی در آن ایفا نکردە اید و آن از ضعف سیاسی و میدانی خودتان نشئت میگیرد در راستای منافع دشمن کشته شدەیتان موضعگیری می کنید؟
پاسخ این پرسشها و بسیاری از پرسشهای اینچنینی برای ملت کورد، ملت بلوچ، ملت ترکمن و ملت عرب و ملت آذری سادە است و تنها با مرور اتفاقات چند دهه گذشته، براحتی میتوانند بە این پرسشها پاسخ دهند؛ پرسش اصلی اینست که فکریت حاکم بر جو سیاسی-اجتماعی در کلانشهرهایی همچون تهران و اصفهان هم در چنین مواردی به پاسخ دیگر ملتهای ساکن در ایران نزدیک است یا خیر؟
به عنوان مثال و نمونه ای درخور قیاس، میتوان به محمد بروجردی اشاره نمود که در یکم خرداد سال ١٣٦٢ شمسی، توسط مدافعان کورد به سزای اعمالش رسید و به درجه رفیع هلاکت نائل گشت؛ آیا در اذهان عمومی و افکار جمعی مخالفان رژیم آخوندی، چنین شخصی جنایتکار و تبهکار قلمداد میگردد؟ آیا دیگر ملتهای ساکن در ایران من جمله جامعە فارس از کشته شدن یکی از جنایتکاران اصلی جماران تا به اکنون ابراز خوشحالی کردە اند؟
شاید بسیاری بگویند که به علت تفاوت در زمان وقوع رویداد، فضای سیاسی و اجتماعی حاکم بر افکار عمومی ملتهای ساکن در ایران و وضعیت کلی داخلی به لحاظ روانی، فکری، احساسی، انقلابی و غیره با پاسخی متفاوت روبرو گردیم و ازین رو چنین قیاسی متناسب با کشته شدن رئیسی نیست؛ لیکن آنچه باید مدنظر گرفت و در واقع آنچه کە در این نوشتار مدنظر ماست، دقیقا تطبیق و مقایسه این دو فرد در زمان کنونی می باشد. بە عبارت دیگر، اگر در این بازه زمانی مشخص، کشته شدن این دو فرد عالی رتبه رژیم فعلی تهران را با هم قیاس کنیم بە پاسخی مشابه و یکسان خواهیم رسید؛ حال آنکە یکی ( سید ابراهیم رئیسی ) قربانی توطئە درون سیستمی و نزاع قدرت شده است و دیگری ( محمد بروجردی ) به سزای اعمال شنیع و جنایات بیشمارش در قبال مردم بی دفاع و مدنی رسیده است!
قبل از تفکر و تامل در باب یافتن پاسخ به چنین پرسشی و پرسشهای دیگری ازین قبیل و همانندش، بایستی بیاد بیاوریم کە فیلم سینمایی غریب در سال ١٤٠١ شمسی تولید و اکران شد ( تاریخ اکران تقریبا شش ماه بعد از قتل حکومتی ژینا امینی ) و اکران آنلاین آن در بیستم اردیبهشت ماه سال ١٤٠٢ شمسی ( هشت ماه بعد از قتل حکومتی ژینا امینی ) انجام شد و این فیلم در چنین فضای متشنجی با استقبال قابل قبولی روبرو شد. در حالیکە شرایط روانی، فکری، احساسی، انقلابی، سیاسی و اجتماعی و غیرە تماما بر ضد رژیم فعلی بود و نفرت برانگیخته و احساسات ضد حکومتی بیشتر از امسال و موقع کشته شدن رئیسی بوده است؛ اما چرا چنین استقبالی از فیلم غریب شد کە در واقع شرح حال کسی را روایت می کند کە خیلی زودتر از رئیسی و قبل از او و بیشتر از او هم، دستش بە خون مردم و زن و بچه بیگناه آغشته شدە کە به نام امام و برای جلب رضایت مدعیان ولایت فقیه از هیچ جنایت هولناک و ضد بشری پرهیز نکرد!
محمد بروجردی یکی از دوازدە نفر موسس سازمان تروریستی سپاه پاسداران بود، همان سپاهی که از بدو تاسیس تا به اکنون، مسئول مستقیم سرکوب و کشتار ملتهای ساکن در ایران، بنیانگذار گروه مسلح اسلامگرای توحیدی صف، مورد اعتماد خمینی، بنیانگذار نیروی جاش در کوردستان و یکی از عاملان اصلی قتل و عام ملت بیدفاع کورد در سراسر کوردستان ایران بوده است. حال تولید و ساخت فیلمی بلند از چنین شخصی تحسین ها بە دنبال دارد و بیشترین جوایز فیلم سازی در داخل را تصاحب میکند و کار بجایی میرسد که او را مثال مسیح می خوانند برای کوردستان؛ امان از تمامیت خواهان ارضی فاشیست!
چنین جنایتکاری که یکی از عوامل کاشت تخم جنایت و تبهکاری در رده های دپارتمان سیاسی-اداری رژیمی تروریست می باشد و حتی در جناح مخالفان و براندازان رژیم فعلی تهران، مثال قهرمان ملی از او یاد می شود!
اگر محمد بروجردی که مسئول آموزش بخش قابل توجهی از مسئولان امروزی سپاه پاسداران بودە است، امروز زنده بود، باز هم از او چنین یاد می شد؟ یا اگر رئیسی بدستان یک مبارز مدافع حقوق ملیتهای ساکن در ایران کشته می شد، باز هم شوونیسم موجود در افکار عمومی کلانشهرهای ایران امکان گسترش بستر شعف و خوشحالی یکسان را فراهم می نمود کە بە قدر فعلی از مرگ چنین شخصی حاصل گشته است؟
پاسخی روشن، دقیق و واضح به این پرسش چگونه خواهد بود کە چه زمانی و در چه صورتی ملیتهای ساکن در ایران به شیوە یکسان از مرگ یا کشتە شدن رئیسیها خوشحال خواهند شد؟